Ch. 25

187 55 33
                                    

نگاهی کوتاه به دفتر کوچک و موقتی زن در ساختمان وزارت دفاع انداخت. لب هاش به گوشه کشیده شدن.
- برای کسی مثل تو زیادی کوچیکه.

نیکول سرش رو از روی برگه های زیر دستش بلند کرد و به نگاه توخالیِ سرگرد خیره شد.

- موقتیه. قرار نیست زیاد اینجا بمونم.

- به یه دفتر بزرگتر میری؟

نیکول لبخند زد.
- نه. برمیگردم نیویورک.

سرش رو دوباره خم کرد و با اخم هایی که چهره ی لطیفش رو تیره می کردن، ادامه داد:
- اینبار برای همیشه.

سرگرد توی جاش تکونی خورد.
- چی؟

لوتننت بدون توجه به سهونی که قصد داشت بابت حرف یکم پیشش، سوال پیچش کنه، برگه هارو گوشه ای گذاشت و با تن صدایی یکنواخت لب زد:

- این مدارک برای زمین زدنش کافین. اما تضمینی وجود نداره. یه تضمین میخوایم. یه شاهد. یه صدا یا هرچیز دیگه ای که نشه ساختگی بودنش رو بهانه کرد.

به وضوح مشخص بود زن قصدی برای حرف زدن راجع به برگشتش به نیویورک نداره. پس سهون به تصمیمش احترام گذاشت. چیزی نپرسید.

- یه فلش هم بود. رمزگذاری شده. نتونستم کدهاشو باز کنم.

انگشت های نیکول بهم گره خوردن و روی میز قرار گرفتن.

- برام بیارش. یه نگاه بهش میندازم. اما نه اینجا. مکانش رو بهت خبر میدم.

سرگرد سری برای تائید تکون داد. کمی به جلو خم شد. خواست از روی صندلی بلند بشه که با شنیدن اسم کریس، سر جاش متوقف شد.

- کریس مردی که جنگنده ی چانیول رو دستکاری کرده بود رو...

برای گفتن حرفش مکث کرد. هرچند سهون می تونست ادامه اش رو حدس بزنه. پس تنها پرسید:
- و کی پشت این قضیه بود؟

- سرتیپ لی.

نیکول خیره به نگاهی که هر ثانیه تیره تر و ناخوانا تر میشد، لب زد. سهون چیزی نگفت. هیچ چیز. در سکوت به سمت در قدم برداشت. صدای برخورد پاشنه های کفش نیکول، بلندتر از صدای پاشنه ی کفش سهون بودن. دست نیکول به بازوش چنگ انداخت. چهره ی زن جدی و پر از تهدید بود. با صدایی که از تحکم اندکی بلند بود، سهون رو خطاب قرار داد:

- سهون. کار احمقانه ای نمیکنی. تو از پسرخاله ی بی مغزت باهوش تری. میدونی هر حرکتی در این لحظه مساوی با مرگه. پس هیچ کاری نمیکنی. حتی با هیچ کس راجع به این موضوع حرف نمی زنی.

سهون بازوش رو از دست نیکول بیرون کشید. رگ های دستش برآمده بودن و کنترل لرزش دستش داشت سخت می شد.

- کاری نمیکنم. نگران نباش.

و دفتر نیمه تاریک لوتننت رو ترک کرد. خیلی کارها داشت که باید بهشون رسیدگی میکرد. خیلی کارها.

•⊱ Captain Oh 2 ⊰• (HunHo)Where stories live. Discover now