Ch. 45

151 36 9
                                    

سلام. اندرو صحبت میکنه. چون توی کامنت ها زیاد دیدم که پرسیده بودین! در مورد بتلفیلد نیاز دونستم رسما اعلام کنم که قسمت اول این فیک، دقیقا از 13 اسفند توی واتپد قابل دسترسی خواهد بود. فصل اول بتلفیلد تنها شامل 10 اپیزود هست و هر هفته یک اپیزود آپ میشه. منتظر باشید. ممنون از همراهیتون!

Special Chapter - Felix's Past

8 سال قبل - پاریس - فرانسه

زندگی در پاریس برخلاف تصورش چندان سخت نبود. بلکه حتی راحت‌تر از چیزی بود که بقیه بهش می‌گفتن. شاید هم تنها بخاطر توجه بزرگی بود که از طرف استادها و بزرگترین سرآشپزهای دنیا دریافت می‌کرد. فلیکس با قاشق نقره‌ای به دنیا اومده بود و چه در کره و چه در پاریس لای پر قو قرارش می‌دادن. به عنوان کسی که با سن کم، استعداد بزرگی در حرفه‌ی آشپزی داره، هم سن‌ها و هم‌دوره‌هاش بهش حسودی می‌کردن. با وجود اینکه دربرابرش لبخند به لب می‌زدن، اما در درون، آرزوی پایین کشیدنش رو داشتن.

فلیکس همه‌چیز داشت. چهره‌ی خوب، بدنی خوب. خانواده‌ای ثروتمند. استعداد و توجه استادها و آشپزهای برتر دنیا.
و این عالی بودن همه چیز، تنها دلیلی بود که اون رو به اینجا کشونده بود. به این منجلابی که نمی‌دونست دقیقا چطوری گرفتارش شد. تنها بخاطر اینکه از همه نظر عالی بود.

یک روز معمولی بود. مثل همیشه. کلاس‌هاش در آکادمی آشپزی تموم شده بودن و طبق معمول به همراه هم‌کلاسی‌هاش به سمت خونه می‌رفت. تا اینکه یکی از پسرها، پیشنهاد داد تا قبل از شروع فصل امتحانات، برای تفریح به یکی از معروفترین کلاب‌های پاریس برن. در ابتدا، فلیکس تردید داشت. اسم اون کلاب رو بارها شنیده بود. اون کلاب در پاریس به شدت معروف بود. هرچند در کنار تردیدش، حس کنجکاوی عجیبی درش پرسه می‌زد. پس بعد از اصرار دوست‌هاش، برای گذروندن شب، همراهیشون کرد.

اولین اشتباه!

اون کلاب بسیار عجیب بود. از فضای روشن و مه‌آلودش گرفته، تا هزینه‌ی به شدت بالای ورودیش. کلاب در عین شلوغ بودن، خلوت بود. ساختمون بزرگش شامل چند طبقه‌ی مختلف می‌شد که از طبقه‌ی سوم به بعد، فقط افراد VIP بهش دسترسی داشتن. هرچند همون دو طبقه‌ی باقی مونده به قدری جذب کننده و مرموز بودن که دیگه هیچ‌کدومشون به این موضوع توجهی نکردن.

فلیکس چندان اهل نوشیدن نبود، اما کدوم جوان 22 ساله‌ای می‌تونه دربرابر وسوسه‌ی دوست‌هاش مقاومت کنه و نخواد برای یک شب هم که شده، جلد پسر محبوب و درستکار بقیه رو کنار نزنه؟

شاید این دومین اشتباه بود! از دست دادن منطق و هشیاریش.

و برای اولین بار در اون شب، فلیکس پای میز قمار نشست. فلیکس چیزی از بازی پوکر می‌دونست؟ نه چندان. چرا پشت اون میز بزرگ نشسته بود؟ نمی‌دونست.

•⊱ Captain Oh 2 ⊰• (HunHo)Where stories live. Discover now