بعد از دور شدن لوهان به همراه یکی از معلمها برای رفتن به سر کلاس و معرفی شدن به دیگر دانش آموزها، نگاهش رو از راهروی خالی گرفت و به مدیر مدرسه خیره شد. با لبخندی که هنوز روی لبهاش دیده میشد، گفت:
- ممنون که لوهان رو این موقع از سال قبول کردید آقای کیم. لوهان شرایط خاصی داره و تحت محافظت وزارت دفاعه. اگر مشکلی براش پیش اومد، میتونید با من و یا سرگرد کیم کای تماس بگیرید.
آقای کیم لبخندی بزرگ به چهره زد.
- همکاری با وزارت دفاع باعث افتخار ماست.
سرگردِ سرپا ایستاده پوزخندی زد و چشمهاشو توی حدقه چرخوند. افتخار؟ اگر بخاطر پول هنگفتی که وزیر جانگ به اون مدرسه پرداخت کرد، نبود، آقای کیم حتی از حضور اون دو نظامی در دفترش خوشحال هم نمیشد.
کمی بعد، کای نیکول رو تا ماشینش همراهی کرد. نیکول قبل از سوار شدن، به سمت کای چرخید و دستش رو بالا آورد. سرگرد جوان ابرویی بالا داد و دست کوچک لوتننت رو بین انگشت های کشیده و گرمش به نرمی فشرد.
- امیدوارم بازم همدیگه رو ببینیم.
کای به لبخند گرم و بزرگ نیکول خیره شد. اینبار چیزی متفاوت از پوزخند روی لبهاش پدیدار شد. سرگرد لبخند زد.
- همچنین.نیکول اونجارو ترک کرد. سرگرد، خیره به دور شدن ماشین نیکول، دستهاشون درون جیب شلوارش فرو برد و در سمت مخالف مسیر نیکول شروع به قدم زدن کرد.
اون دو خبر نداشتن، اما دیدار دوباره ی اون دو، چندان دور نبود.
***
با شنیدن صدای زنگ در، عینکش رو از روی چشمهاش برداشت و روی میز گذاشت. صدای آب خبر از تموم نشدن دوش گرفتن سهون میداد و فرد پشت در؟ جونمیون هیچ ایدهای نداشت اون شخص کی میتونه باشه. از اتاق مطالعه بیرون اومد و قدمهاشو به سمت در هدایت کرد. با باز شدن در، از دیدن نیکول پشت در تعجب کرد.
- لوتننت.
نیکول به چهرهی متعجب و لاغر شدهی جونمیون لبخند زد.
- نیکول صدام بزن.جونمیون سری تکون داد. در رو کامل باز کرد و کنار رفت و نیکول رو به داخل دعوت کرد. نیکول قدمهایی کوتاه به داخل برداشت و پرسید:
- سهون نیست؟در پشت سرش بسته شد. جونمیون، نیکول رو به سمت مبلهای وسط خونه هدایت کرد و قبل از اینکه جوابی به سوال زن بده، سهون به جمعشون پیوست.
- نیکول! اینجا چیکار میکنی؟
سهون حولهی روی شونههاش رو برداشت و به دست گرفت. جونمیون از دیدن بالاتنهی برهنهاش اخمی به چهره نشوند و جلو رفت تا حولهای که سهون نمیدونست کجا بذاره رو از دستش بگیره و یه تیشرت براش بیاره. سهون برای تشکر بوسهای به پیشونیش زد. نیکول لبخندی به دو مرد روبه روش زد و منتظر موند تا سهون کنارش بشینه.
![](https://img.wattpad.com/cover/268449384-288-k171643.jpg)
STAI LEGGENDO
•⊱ Captain Oh 2 ⊰• (HunHo)
Azione⋅⋅⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⋅⋅ فن فیکشن Captain Oh فصل دوم کاپل: هونهو، چانبک، کریسهان، کریسلیکس (کریس-فلیکس) ژانر: اکشن، انگست، رمنس، اسمات نویسنده: Dreamer & Choi Andrew "وقتی کارم با اونا تموم شد... برمیگردم سراغ تو." اومده بود. "سهون... زندگی...