دو مرد به همراه کارمندهایی که مسئول رسیدگی به تشریفات برنامههای ازدواجشون بودن، در سالن بزرگی که برای مراسمشون رزرو کرده بودن، قدم میزدن فلیکس با دقت و جدیت به حرفهاشون گوش میکرد و در طرف دیگر، حواس کریس نیمی در کنار فلیکس بود و نیمی درحال چک کردن اطلاعاتی که نیکول براش ارسال کرده بود. گرچه بعد از اخم ناراحتی که بین ابروهای فلیکس پدیدار شد و ضربهی آرومی که به پاش کوبیده شد، گوشیش رو کنار گذاشت و تمام توجهش رو یه فلیکس داد.
- ببخشید عزیزم!فلیکس بیشتر اخم کرد.
- تکرار نشه!کریس لبخند زد و سری تکون داد. رسیدگی به کارهای ازدواجشون برخلاف چیزی که تصور میکرد، طولانیتر و بیشتر از انتظارش بودن و این کارها برای مردی که نیمی از عمرش رو در میدون جنگ گذرونده بود، طاقت فرسا بودن.
پس از اون، کریس گوشیش رو روی سایلنت قرار داد و درحالی که دستش رو دور کمر فلیکس حلقه میکرد، تمام توجهش رو به صحبتهای کارمندهای استفاده در مقابلشون داد. بی توجه به نگاههایی که در تلاش بودن حضور یک مرد نظامی با لباس فرم نظامی و چهرهای جدی و برنزه رو در کنار مردی به ظرافت و زیبایی فلیکس رو حضم کنن، سرش رو بر روی شانهی فلیکس قرار داد و به صدای بم و گیراش حین صحبت کردن و پیشنهاد دادن تصویری که برای دکور توی ذهنش بود، گوش سپرد.کمتر از یک هفته به مراسمشون مونده بود و کریس به وضوح میتونست هیجان مخلوط با اضطراب فلیکس رو ببینه. مرد تمام تلاشش رو میکرد تا پسرش رو آروم بکنه، اما دیدار فلیکس با پدر کریس، اندکی به اضطرابش افزوده بود. پدر کریس از دیدن کسی که لقب نامزد پسرش رو دریافت کرده بود، شگفت زده شده بود. آقای وو به خوبی پسر و پدرش رو میشناخت. فلیکس با وجود اینکه از مرد مقابلش بخاطر کاری که با پدرش کرده بود، بیزار بود، اما تلاشش رو میکرد بخاطر کریس هم که شده، چیزی رو بروز نده. و پدر کریس، تنها از اینکه پسرش در کنار این مرد جوان چقدر آرام و عاشقه، خوشحال بود. پس تنها از دور لبخند میزد و فلیکس رو مانند پسر خودش میدید.
فلیکس به زبون نمیآورد، اما از این آرامشی که در اختیار داشت به شدت میترسید. سرتیپ لی خیلی راحت رهاش کرده بود و هرچه بیشتر تیم کریس در پروندهی قضایی پیشرفت میکردن، فلیکس از عقب نشینی سرتیپ لی بیشتر میترسید.
گاها احساس میکرد توسط چشمهایی تماشا میشد و یا شاید تعقیب میشد. اما هیچ سرنخی برای اثبات این موضوع نداشت. با وجود اینکه کریس گاها توسط آدمهای سرتیپ لی تعقیب میشد و کاملا زیر نظر بود، اما به شدت مراقب فلیکس بود. میدونست که تهدیدی پسرش رو در خطر قرار نمیده. اما فلیکس با خودش فکر میکرد، اگر یک نگاه از زیر دستهاشون در رفته باشه چی؟ اگر خیلی به خودشون مغرور شدن و تهدید سرتیپ رو جدی نمیگرفتن چی؟
YOU ARE READING
•⊱ Captain Oh 2 ⊰• (HunHo)
Action⋅⋅⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⋅⋅ فن فیکشن Captain Oh فصل دوم کاپل: هونهو، چانبک، کریسهان، کریسلیکس (کریس-فلیکس) ژانر: اکشن، انگست، رمنس، اسمات نویسنده: Dreamer & Choi Andrew "وقتی کارم با اونا تموم شد... برمیگردم سراغ تو." اومده بود. "سهون... زندگی...