Ch. 8

321 76 88
                                    

پشت در اتاق کوچک پزشک متخصص ایستاده بود. دست به سینه و نگران، مسافت دو متری پشت اتاق رو بالا و پایین می‌کرد و در انتظار حرص میخورد. یاد مکالمه ی جذابش با سهون افتاد. همین که تونسته بود تا حد زیادی باعث سرخ شدن چهره ی پسرخالش از خشم و حرص بشه، راضی بود. دلش میخواست تمام دردهایی که توی این سال ها کشیده رو ذره ذره به سهون منتقل کنه تا چهره اش رو ببینه. ببینه که چطور درد می‌کشه. شاید اینطور این کاپیتان از خود راضی رو سر جاش مینشوند. نفس عمیقی کشید. چهره ی همسر جدید سهون حالا توی ذهنش نقش بست. کنار دیوار ایستاد و بهش تکیه زد. به زمین خیره شد. از همسر جدید پسرخاله اش، در ابتدا یک اسم میدونست "کیم جونمیون". تحقیق کردن و در آوردن پیشینه ی اون براش کاری نداشت. این که سهون دست روی همچین آدمی گذاشته بود، واقعا درکش براش سخت بود. واقعا دوستش داشت؟ پس ووهیون چی؟ ووهیون مظلومش که تنهایی توی جت لعنتی...

نفسش رو فوت کرد و دوباره بی اختیار، گونه اش خیس شده بود. فوری دستش سمت گونه اش رفت و رد اشک پاک شد. قلبش هنوز برای ووهیون و مظلومیتش، میزد.

دکتر در رو باز کرد و تا سرش رو بالا آورد چهره ی بادیگارد پسر چینی رو دید. کریس لب زد:
- حالش؟

دکتر لبخند زد:

- حالش خوبه. از نظر جسمی مشکلی نداره با کمی استراحت کوفتگی ها و خستگی هاش رفع میشه. شکنجه ای که روش بوده بیشتر روحی بوده تا جسمی. وزارت دفاعی ها روش حساسن. میدونی که.

کریس سرش رو تکان داد. چالش جدیدی مقابلش بود. حالا که لوهان رو برگردونده بود، وزارت دفاع تحت فشار قرارش میداد. قطعا میخواستن ازش جداش کنن و ببرنش برای اعتراف. اما کریس این بار قصد نداشت یه عزیز دیگه رو هم از دست بده. خودش رو برای این لحظه آماده کرده بود:

- وزارت دفاع با من دکتر. فقط مراقبش باش. هر چی میخواد، در اختیارش بذارید. مسئولیتش با منه. تا وقتی من هستم فقط از من در مورد اون پسر دستور میگیرید. برام مهم نیست رئیس این پایگاه کیه. من مسئول این هکرم. امیدوارم اینو یادت نره دکتر.

دکتر برای چند ثانیه به کریس نگاه کرد. نگاه این مرد اصلا شوخی خاصی رو منعکس نمی‌کرد. کاملا جدی بود.

- متوجه شدم سرگرد وو... منتظر دستور شما در مورد سوژه میمونم.

- ملاقاتی هم نیاز نداره. فقط من میبینمش. مفهومه؟

دکتر آب دهانش رو قورت داد.

کریس سرش رو به نشونه ی انتظار برای یک جواب تکان داد.

دکتر:اوه... البته شما میتونید برید پیشش.

کریس به راهرو اشاره کرد. دکتر بیچاره دو پای دیگه هم به پاهاش اضافه کرد و فرار کرد.

کریس وارد اتاق شد. با ورودش پرستارها هم از اتاق بیرون رفتن. سمت لوهان رفت. خواب بود. دستی به گونه های پسر هکر کشید:

•⊱ Captain Oh 2 ⊰• (HunHo)जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें