Ch. 5

335 82 77
                                    

طبق خواسته ی جونمیون، در ساحل قدم زدند. خورشید گرم می تابید. نسیم خنکی می وزید و موج های سرد و سفید دریا به پاهای برهنشون برخورد میکرد و حتی تکه ای از شلوار هاشون رو هم خیس کرده کرده بود. جونمیون دوست داشت شنا کنه، اما سهون و سرمای شدید آب بهش اجازه ی این کارو نمی داد. در آخر هم وقتی با لجباری و شیطنت روی شانه های پهن همسرش نشست و مجبورش کرد بدوه، هر دو با هم و از پشت توی دریا افتادند.

سهون از سرمای زیاد آب به خودش لرزید. ابروهاش به هم نزدیک شدند و اخم کمرنگی روی پیشونیش شکل گرفت. پاهای جونمیونی که پشتش افتاده و در حال خندیدن بود رو محکم گرفت. چرخید و روی همسرش خم شد. خنده های بلند جونمیون با دیدن اخم و نگاه جدی سهون، محو شدند. نگاهش رنگ تعجب گرفت.

سهون با آروم گرفتن جونمیون، نیشخند زد و ثانیه ی بعدی، انگشت هاش به پهلوهای عزیزش حمله کرده بودند و قلقلکش میداد. اینبار جونمیون حتی بلند تر از قبل می خندید.

- سهون.. بسه.. لطفا

بین خنده هاش، نفس نفس زنان لب زد. ولی سهون به جای متوقف شدن، فقط با شدت بیشتری به کارش ادامه میداد. در آخر هم به خاطر موج های آب شدیدا سردی که بهشون برخورد میکرد، عقب کشید.

جونمیون عقب عقب رفت و خودش رو روی شن های نیمه خیس رها کرد و دراز کشید. سهون بلند شد و به سمت عزیز زندگیش رفت. لباس هاشون به تنشون چسبیده بودند. سهون، تن خواستنی همسرش رو از روی پارچه ی چسبیده به تنش تحسین میکرد و جونمیون بدن عضله ای و محکمِ کاپیتانش رو.

- باید لباسامون رو عوض کنیم جونمیونم. نمیخوام سرما بخوری.

جونمیون سری تکون داد. دست هاش رو بلند کرد و به سمت سهونی که بالای سرش ایستاده بود، گرفت.

- بغلم کن و ببرم داخل سهونی

سهون خندید. بلند. و قلب جونمیون یه تپش رو جا انداخت.

- باشه

و خم شد و عزیز زندگیش رو در آغوش گرفت. دست هاش رو زیر باسن جونمیون گرفت و مرد کوچکش، بازوهاش رو دور گردنش حلقه و پاهاش رو دور کمرش حلقه کرد.

لب های جونمیون به شونه ی سهون بوسه زدند و لب های سهون به گردن همسرش.

دقایقی بعد، جونمیون روی پاهای سهون، توی وان نشسته بود و انگشت های کفیش، بین موهای کوتاه مردش حرکت میکردند. آبِ گرم، سرمارو از بدن هاشون جدا کرده بود. هرچند، سهون احساس میکرد به خاطر حرکت ران ها و باسن جونمیون روی پایین تنه اش، یکم بیشتر از حالت عادی احساس گرما میکنه.

•⊱ Captain Oh 2 ⊰• (HunHo)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin