یک هفته بعد
کوله پشتیش رو روی میز کوچیک آشپزخونه گذاشت. جعبه پیتزایی که از دیشب مونده بود رو برداشت توی ماکرویو گذاشت. دوباره کیفش رو برداشت و درحالی که سرش توی گوشیش بود و برای روشن کردن چراغها علاقهای از خودش نشون نمیداد به سمت اتاق خوابش رفت. امروز اولین جلسهاش با تراپیستش بود. لوهان مقداری از اون زن خوشش اومد. و همون مقدار کم علاقهای که به دکترش و حرفهاش پیدا کرد، باعث شد راجب اتفاقاتی که براش افتاده و مقداری راجب کابوسهای این چند وقتش حرف بزنه. اون صحبت 2 ساعته واقعا خوب بود. به گونهای که الان مقداری احساس سبکی میکرد. انگار بالاخره چیزی که برای مدتها توی گلوش گیر کرده بود و راه نفس کشیدنش رو بسته بود، حالا از بین رفته و میتونست با نفسی راحت و ذهنی سبکتر امشب به خواب بره.
با رسیدنش به اتاق خواب، کولهاش رو روی تخت پرتاب کرد و گوشیش رو کنار گذاشت. چرخید تا به سمت کمد بره و لباسهاش رو عوض کنه، که با دیدن سایهای که نزدیکی چهارچوب در به دیوار تکیه داده و مستقیماً بهش خیره شده بود، از جا پرید و داد تقریباً بلندی کشید.
- تو... تو کی هستی؟
با لکنت لب زد و تلاش کرد دستش رو به گوشیش برسونه. مرد اول کلید لامپهارو زد و بعد از روشن شدن فضای اطرافشون، قدمی به سمت لوهان برداشت و با علاقه و کنجکاوی به چهرهی ترسیدهاش خیره شد.
- باورم نمیشه کسی که نیکول ازش کمک خواسته توی نیم وجبی باشی.
لوهان گیج شده به صورتی که نزدیک و نزدیکتر میشد خیره نگاه میکرد. نیکول؟
- نیکول... تو رو فرستاده؟
مرد دستهاشو جلوی سینهاش بهم گره زد و ابرویی بالا انداخت.
- پس فکر کردی چطوری وارد خونهی فوق امنیتیت شدم؟ نیکول بهم کلید آپارتمانتو داد.
لبهای لوهان تکون خوردن. انگار میخواست چیزی بگه اما میترسید.
- صحبت بسه. وسایلتو جمع کن. باید سریع بریم.
مرد سریع لب زد و لوهان رو توی اتاقش تنها گذاشت. لوهان برای لحظاتی خشک شده سرجاش موند. با سر و صدایی که از آشپزخونه شنید، دوباره از جا پرید. به گوشیش چنگ انداخت و با نیکول تماس گرفت.
- لوهان!
پسرک با شنیدن صدای زن، به سرعت لب زد:
- نیکول! این مردی که اینجاست... تو فرستادیش؟
صداش میلرزید و نیکول به راحتی متوجه ترس توی صداش شد. دستی به پیشونیش کشید. مطمئن بود لئو پسرک رو ترسونده. نیکول به وضوح بهش هشدار داده بود که اینکارو نکنه.
- آره. لئو...! بهت گفته بودم که یکی از دوستای قدیمیم رو برای محافظت ازت میفرستم. نگران نباش. میتونی بهش اعتماد کنی. لئو تا محل قرارمون اسکورتت میکنه.
![](https://img.wattpad.com/cover/268449384-288-k171643.jpg)
YOU ARE READING
•⊱ Captain Oh 2 ⊰• (HunHo)
Action⋅⋅⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⋅⋅ فن فیکشن Captain Oh فصل دوم کاپل: هونهو، چانبک، کریسهان، کریسلیکس (کریس-فلیکس) ژانر: اکشن، انگست، رمنس، اسمات نویسنده: Dreamer & Choi Andrew "وقتی کارم با اونا تموم شد... برمیگردم سراغ تو." اومده بود. "سهون... زندگی...