Ch. 44

158 46 25
                                    

چهره‌ی نیکول از خستگی و بی‌خوابی، تیره بود. روشنایی نگاهش از بین رفته بود و دریای درون نگاهش ساکن بود. با دقت اطلاعاتی که لئو به دستش داده بود رو بررسی می‌کرد.

لئو به دیدن لوهان رفته بود. اطلاعاتی که پسرک از سرتیپ لی به دست آورده بود، حکم آخرین مهره‌ی داخل بازیشون رو داشتن. سایه هیچ ایده‌ای نداشت پسرک چطوری تونسته اون اطلاعات رو به دست بیاره. اطلاعاتی که تنها در پایگاه خصوصی سرتیپ بودن و با وجود تلاش‌هاش کریس و نیکولاس، تنها به مقدار خیلی کمی از این اطلاعات دسترسی پیدا کرده بودن. اطلاعاتی که اگر نیکول زیر نظر نبود، به تنهایی و در شروع عملیاتشون می تونست بهشون دست پیدا کنه. و افسوس که نیکول کافی بود لحظه‌ای دست از پا خطا کنه تا هم از طرف دولت کره و هم آمریکا، دستگیر بشه. تمامی آیدی‌هایی که زیر نظر نیکول بودن، کنترل می‌شدن. و حالا که لوهان با آیدی ناشناس و مخفی تونسته بود وارد سیستم سرتیپ لی بشه، قدم بزرگی برای تحقیقاتشون برداشته شد.

لئو پس از بررسی و دریافت تموم اون اطلاعات، درست مثل کریس از لوهان خواست خودش رو از این بازی بیرون بکشه و تمام ردهایی که به آیدیش میرسه رو از بین ببره. این بازی مرگی که با سرتیپ لی هوانگ راه انداخته بودن، جای بازی یه بچه نبود. سایه نمی‌خواست نگران امنیت اون پسرک هم باشه. و امیدوار بود وجود مرد انگلیسی در اطرافش، امنیتش رو تضمین کنه.

و حالا اینجا بود. روبه‌روی نیکول نشسته بود و در سکوت به واکنش زن به اون فایل‌ها نگاه می‌کرد.

- این... این مدارک...

- می‌دونم.

لئو به نرمی جواب داد. زن عینک طبی نشسته بر روی بینیش رو پایین آورد و بر روی میز گذاشت. چشم‌هاش رو مالش داد. چشم‌هاش درد می‌کردن و حتی استفاده کردن از اون عینک طبی هم کمکی به کمتر کردن اون درد نمی‌کرد.

- با این مدارک، تقریباً همه چیز آماده است.

لئو در سکوت سری تکون داد. زن به آرومی و با احتیاط ادامه داد:

- تنها یک چیز باقی می‌مونه. کسی که قراره این مدارک رو به نمایش بذاره. لئو... مطمئنم می دونی دارم راجب کی حرف می‌زنم!

چهره‌ی لئو از نارضایتی درهم فرو رفت.
- نه.

نیکول از جواب قاطعانه لئو تعجب کرد.

- چرا نه؟ تنها کسی که قدرت رو کردن این مدارک رو داره یه‌جیه. مطمئنم به خاطر قدرت پدرش و نفوذ خودش در دادستانی، مشکلی براش پیش نمیاد.

مرد بازوهاشو جلوی سینه‌اش بهم گره زد. سایه به درون نگاهش نفوذ کرده بود و میشد احساس مخالفت شدیدش رو از درون نگاهش تشخیص داد.

- گفتم نه. نمی خوام یه جی درگیر سرتیپ لی بشه. در صورت همکاری یه جی، مطمئن باش خودم هم اجازه نمی دم کسی آسیبی بهش بزنه. فقط نه.

•⊱ Captain Oh 2 ⊰• (HunHo)Where stories live. Discover now