Part5 128

566 117 16
                                    

با برداشتن دست هاش از پشت گردنم سریع از روش بلند شدم و با پشت آستینم چند مرتبه پشت لبهامو پاک کردم.
+ حتی اگه پاکش کنی هردومون میدونیم الان باهم قاطی شدیم!!!

اخرین‌ کشش پشت استینم رو لبهام رو انجام دادم و دستمو پایین انداختم.
_ بهتره به جای حلوفدونی داخل تیمارستان بخوابی!

با تقه ای که به در وارد شد نگاهمو از یونگی به طرف در دادم.
با دیدن نامجون و چند بازرس دیگه دست چپمو رو موهای بهم ریخته ام‌ کشیدم و همزمان که موهام رو به طرف بالا هدایت میکردم لب زدم:
_ این آشغال رو ببرین تو سلول انتطار تا تکلیفش معلوم بشه.

دو تا بازرس دو طرف بازوی یونگی رو گرفتن و کاری کردن که از زمین بلند بشه رو پاهاش بایسته.
همزمان که از اتاق بازجویی خارج میشد شروع به سوت زدن کرد.

باورم نمیشد این همون ادمی بود که تا چند لحطه پیش میخواست زیرم له له بزنه.
از فکر بهش‌ کلافه تر شدم و پوفمو از سر کلافگی به بیرون دادم.

نگاهمو به نامجون دادم که به حالت دست به سینه به چهارچوب در تکیه داده.
& باورم نمیشه یه‌ مجرم به زور داشت باهات عشقبازی میکرد.
_ ببند دیگه حالمو بهم نزن.

خنده کوتاهی کرد و تکیه اشو از روی جهار چوب در ورداشت. همزمان که از اتاق خارج میشد لب زد:
& امروز بازرس هان رو برسون.

باورم نمیشه باید اون کاراموز رو همراه خودم برگردونم...
از اینکه تنهاییم رو یکی ازم میگرفت‌متنفر بودم. هوفی کشیدم بعد از نامجون از اتاق بازجویی خارج شدم.

وقتی به در خروجی رسیدم با دیدن سوهی لبخند فیکی رو لبم نشوندم و تعظیم کوتاهی کردم.
* ببخشید وقتتون رو میگیرم.
_ این چه حرفیه هم مسیریم.

به قسمت پارکینگ کارکنان رفتم و ماشینمو از پارکینگ دراوردم و جلوی درب وایسادم تا سوهی بشینه.
_________________________________________

_________________________________________

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

مدل و رنگ ماشینِ تهیونگ

_________________________________________

طولی نکشید که سوهی دقیقا سمت کمک راننده (شاگرد) نشست و با لبخندی که رو لبش بود شروع به بستن کمربند کرد.

تاوان اسارت (تکمیل شده)Where stories live. Discover now