مطمئن بودم هوسوک کاره خودش رو میکنه.
مجبورم رهاش کنم. مجبورم خودخواه نباشم...
مجبورم یونگی قبل باشم.
مجبورم.صدای حرکت کوتاه ساعتم وقتی مچ دستم رو تکون میدادم تو فضای اتاق پرو سمت اتاق خصوصیم پخش میشد. در حال بستن دکمه های پیراهنم بودم و خودم رو تو آیینه روبه روم نگاه میکردم. رد خش روی صورتم بیش از هر زمان دیگه ای تو چشم بود. قلبم حالت ثبات نداشت و میدونست باید همه چیزشو رها کنه. همه کسش رو...
آخرین دکمه پیراهنم رو بستم و دست هام رو به حالت شل در کناره هام رها کردم. با صدای خسته ام جوریکه فقط خودم بشنوم لب زدم:
+ ولش کن یونگی
چشمهام رو محکم بستم و دوباره لب زدم:
+ فقط ولش کن
نفسمو بی رحمانه از کلافکی بیرون دادمو تای چشمهام رو از هم باز کردم تا شاید از سنگینی قلبم کم کنه.
با دیدن چاقوی جیبی ای که بین کلکسیون وسایل جانبیم به چشم میخورد پوزخند کمرنگی رو لبم نشست.
فقط یه کار میتونه تهیونگ رو از من دور کنه؛ اون هم حس تنفر دوباره اش از من!!!
___________________________________________تیپ و استایل یونگی در همون زمان
___________________________________________
همزمان با بیرون اومدنم از داخل اتاق نگاهم رو به یاعتم انداختم. تقریبا عصر بود و تایم خوبی بود تا چیزی که تو فکرمه رو اجرا کنم. موبایلم رو برداشتم و سریع شماره یکی از زیر دستهای قابل اعتمادم رو گرفتم.
+ یه ماموریت داری
...
+ کبوتر در قفس؛ خبرنگار گیویونگ.
...
+ تا یه ساعت تایم داری!!!
با تقه ای که به در خورد موبایلم رو کنار گذاشتم و نگاهم رو به تهیونگی که بین چهارچوب در وایساده بود دادم. مثل همیشه داشت منو مجذوب خودش میکرد. یک نفس حسرت بار برای آخرین روز کشیدم و نگاهم رو ازش گرفتم.
___________________________________________
YOU ARE READING
تاوان اسارت (تکمیل شده)
Actionفکر کردن به اینکه الان جلوی یک جانی نشستم، منو کلافه میکنه. چطور میتونه انقدر بی رحم باشه؟! اون باید تاوان و تقاص اشتباهاتشو بده... _____________________________________________________ کیم تهیونگ بازرس وظیفه شناس پلیسی هست که هیچوقت پرونده هاش با...