Part24 تاسف

479 123 41
                                    

چرا تاحالا دقت نکرده بودم؟ این صورت به شدت بی نقض بود و تنها نقصش همون جای خراشی که خودش مسببش شد بود. این صورت چرا باید انقدر دوستداشتنی باشه.
_ طاقت بیار یونگی
چرا باید اونقدر دوستداشتنی باشی یونگی؟!

این بارون لعنتی انگار قرار نبود تموم بشه؛ هربار که به صورت کم جون و روون پریش یونگی برخورد میکرد تا جای ممکن با بدنم‌و حتی دست هام که از دستپاچگی تا حدی میلرزیدن جلوی برخوردشون رو میگرفتم.
اما انگار برخورد این سیل قطرات بیرحم روی صورت بی نقصش از قصد بود. انگار این موقعیت رو فرصت دونستن تا اینجور صورت بیجونشو لمس کنن...

با صدای ترمز ماشین که به خاطره سرعت زیاد و خیسی خیابون بیش از حد ممکن بود نگاهمو از روی یونگی برداشتم و به سمت منبع صدا کج کردم. با پیاده شدن نامجون از داخل ماشین لبخند کمرنگ و تلخی رو لبم نشست. نمیخواستم قبول کنم ولی اشک داشت از چشمهام سرازیر میشد.
حالا باید از اون قطره های مزاحم ممنون باشم که اشکهامو بین خودشون قایم میکنن.

با نزدیک شدن نامجون وقت رو هدر ندادم سریع زیر زانوهای یونگی رو روی ساعد دست چپم انداختم و با دست دیگم زیر پهلو و کمرس رو گرفتم و از زمینی که از خیسی احاطه شده بود بلندش کردم. چند قدم کافی بود تا با نامجون نزدیک بشم...
& چیشده تهیونگ
_ الان وقت توضیح دادنش نیست

سری به نشونه‌ تایید تکون داد و دوباره راهشو سمت ماشین کج‌کرد؛ پیرو اون پشت سرش راه افتادم و سریع بعد از باز کردن در عقب ماشین با احتیاط یونگی رو روی صندلی عقب خوابوندم. تا چند دقیقه قبل رفتارش مثل هیچ انسان عاقلی نبود و خالی از هر عقلی بود؛ ولی حالا چی؟!!!
شبیه‌ جسم سردی که میخوان برای خاکسپاریش اماده بشن؟!!!
همین حرفم تو ذهنم کاری کرد تپش عجیب نامنظمی بگیرم و قلبم بهم بریزه. از این حس بیزار بودم. نه شبیه تنفر بود نه انتقام...

بعد از سوار کردنش تو ماشین قسمت صندلی شاگرد نشستم و نامجون شروع به حرکت کرد.
& کجا بریم؟
_ بیمارستان زودتر...
& شوخیت گرفته؟
نیشخند حرصی و هول هولکی ای رو لبم نشست و هر از گاهی به یونگی ای که حتی یه تکون کوچیک ازش سرنمیزد مینداختم.
_ به نظرت شوخی دارم؟ برو بیمارستان نامجون!
& انگار حالیت نیست تهیونگ؛ اون لعنتی ای که پشت ماشینم خوابوندی به جانیه!
_ الانم تنها مدرک زنده ای که میتونم به باند پارک هسوک دست پیدا کنیم اونه... میخوای دست دستی بمیره؟
__________________________________________

 میخوای دست دستی بمیره؟__________________________________________

Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.
تاوان اسارت (تکمیل شده)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon