فکر کردن به اینکه الان جلوی یک جانی نشستم، منو کلافه میکنه. چطور میتونه انقدر بی رحم باشه؟!
اون باید تاوان و تقاص اشتباهاتشو بده...
_____________________________________________________
کیم تهیونگ بازرس وظیفه شناس پلیسی هست که هیچوقت پرونده هاش با...
حس خراشیدن داشتم مثل همون خراش درداور رو بدن اون پسره بیچاره. + همراه منه میتونه بیاد!!! نگاهم رو از اون ادم به منبع صدا دادم. خودش بود؟ مظنون مین یونگی؟؟؟
ابروهامو بالا انداختم و با تعجبی که کامل تو چهره ام مشهود بود به اون آدم زل زدم. چرا دم از آسناییت زده بود. روش رو ازم گرفت و همزمان که با اون آدم های عظیم الجثه دورش که معلوم بود بادیگاردشن به داخل بار میرفت لب زد: + نمیخوای بیای داخل جناب کیم؟ این آدم منو میشناخت؛ چرا پس نامجون درباره این موضوع هیچی نگفته بود؟ اخمهام کمی تو هم بود و با فاصله نه چندان زیاد پشت سرش حرکت کردم. پله های کلوب بار به قسمت پایین هجوم میبرد. اینکه با هر قدمی که میگرفتم و از سطح زمین فاصله میگرفتم حس خلع و اسارت عجیبی رو تو دلم مینداخت. انگار داشت این آدم روبه روم من رو با پای خودم به اسارت خودساخته میکشوند. ___________________________________________
Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
نمایی از پله های ورودی کلوب
___________________________________________
حس خفگی عجیبی داشتم؛ شاید به خاطره تیرگی فضا و نورهای قرمز نئونی که همه جا نصب بود این حس کذایی بهم دست داده. پله های آخر رو طی کردم و به قسمت دره اصلی کلوب دقیقا پشت سره اون آدم رسیدم. دستش رو به نشونه چیزی بلند کرد و همین کافی بود تا اون چند آدم عظیم الجثه به سمتم برگردن. خودم با پای خودم افتادم تو تله! خواستم اسلحه ام رو از کمری مخصوص پهلوم بیرون بکشم که متوجه رد شدنشون از بغلم شدم. اونها داشتن راه اومده رو برمیگشتن... نفسم رو با آسودگی به بیرون دادم و دستم رو به حالت نمادین برای اینکه بالا گرفته بودم به سمت موهام کج کردم و چند بار با سره انگشتام مرتبشون کردم. دوباره با حرکتش من هم پشت سرش حرکت کردم و وارد قسمت اصلی کلوب شدم. برخلاف چیزی که تصور میکردم بیش از انتظار بزرگ بود و لاکچری بود. ___________________________________________
Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.