Part9 مصاحبه

561 119 23
                                    

نگاهشو به سمت چشم هام داد و با لبخند عجیبی که تابحال از کسی ندیده بودم لب زد:
+ ولی میخوام صدای تورو بشنوم!

حرفاش رو اگه یه آدمی غیر از من میشنید دمشو رو کولش میزاشت و ازش فرار میکرد.
اما تو موقعیت هایی که من باهاش دست و پنجه نرم میکردم؛ یاد گرفتم تعادل روحی و روانیمو تا حد زیادی حفظ کنم...

ازش فاصله گرفتم و یکم اونطرف ازش کنار میز وایسادم؛ انگشت اشاره دست چپمو به صورت ریتمی روی میز به ضرب درآوردم.

بعد از چند دقیقه وقتی دیدم اوضاع به حالت ترمال برگشته با صدای گیرا لب زدم:
_ اولین قتل کیم هانا بوده قصدت برای به قتل رسوندن اون دختر چی بوده؟

به همراه به ضرب دراوردن انگشتم روی میز که نگاهش بهش قفل بود؛ اون هم پای چپش به تبعیت ازم مثل من روی زمین به ضرب درآورد.
+ تفریح!!!

نگاهشو از رو انگشتم بالا اورد و به چشم هام خیره شد.
+ یه تفریح سالم!

اینکه اینجوری با بازی کردن کلمات میخواست از درست جواب دادن دربره کلافه ام میکرد.
مثل یه بچه رفتار میکرد تا یه قاتل...
شایدم اینکار از شِگِردهاشه!!!

با صدای تقه کوتاهی که به دره اتاق بازجویی وارد شد نگاهمو از اون آشغال گرفتم و به پشت سرم خیره شدم.

با دیدن نامجون که دقیقا تو چهار چوب در ایستاده بود سمتش حرکت کردم و با حالت سوالی همونجور که بهش نزدیک میشدم لب زدم:
_ چیزی شده بازرس؟!
& خبرنگار پارک دوباره برگشته!

چشم هامو کوتاه رو هم فشار دادم و نگاه جدیمو باره دیگه بهش دادم.
_ بهش گفتم حق مصاحبه وجود نداره؛ انگار حالیش نیست!
& درواقع رفته مجوز برای مصاحبه از قاتل گرفته و نمیتونیم مخالفتی داشته باشیم بازرس کیم.

نیشخندم از سوی ناباوری شکل گرفت؛ گیو واقعا دلش میخواست کفریم کنه؛ این پرونده به اندازه کافی خطرناک هست. نمیتونم اجازه بدم به ادم روانی ای مثل اون نزدیک بشه.

بدون معطلی دست راستمو بالا اوردم و کاری کردم که نامجون از جلوی در کنار بره؛ با کنار رفتنش به چهره آشنای گیو که دقیقا پشت در ایستاده بود برخورد کردم.
_ انگار شما پاتونو تو یک کفش کردین خبرنگار پارک.
$ شغلم ایجاب میکنه...

نگاهمو با کلافگی ازش گرفتم و برخلاف میل باطنیم از جلوی در کنار رفتم و به حالت نمادین دستمو برای اینکه خوش امدی بگم برای اومدن داخل اتاق بازجویی دراز کردم.

این فرصت رو غنیمت شمرد و سریع با دعوت فرمالیته من وارد اتاق بازجویی شد؛ با اومدنش داخل اتاق نامجون ابروهاشو بالا انداخت و خیلی ریز از کنار من و گیو گذشت و از اتاق بازجویی خارج شد.

با یه عالمه دم و دستگاه که معلوم بود یه دوربین پایه دار جیبیه و یه ضبط صدا و ... پشت میز نشست و وسایلشو برای مصاحبه اماده کرد.
_ بهتره سریعتر تموم کنین؛ فقط یک ربع!

تاوان اسارت (تکمیل شده)Where stories live. Discover now