فصل 7: (دعوا)

107 33 0
                                    

مرسدس بنز600S پولمن گارد کنار جاده،با شیشه های دودی که باعث میشد ژیشوهه نتونه تشخیص بده ونشو جیانگ داخلش هست یا نه. مدتی صبر کرد اما هیچکس از ماشین بیرون نیومد، پس مستقیم به خونه رفت.

هیچکس هم توی خونه نبود. ژیشوهه کفش هاش رو درآورد و روی مبل نشست و بعد،صدای چرخش کلید رو توی قفل در شنید.

ونشوجیانگ به محض اینکه صبح از خونه بیرون زد توی حسادت تلخی فرو رفته بود اون از اینکه ژیشوهه با یه مرد غریبه دوست بشه احساس بدی داشت چون به وضوح از ذات عوضی مردها خبر داشت و میترسید که ژیشوهه از راه به در بشه. از نظر خودش،اون میتونست معشوقه پیدا کنه و باهاشون رابطه داشته باشه،اما ژیشوهه اجازه انجام همون کارها رو نباید داشته باشه. اون به دوست جدید ژیشوهه اعتماد نداشت.

ونشوجیانگ قبل اینکه تصمیم بگیره به خونه برگرده و مجبور بشه با ژیشو آشتی کنه،مدت زیادی تو ماشین فکر کرد. هرچند که از شخصیت خسته کننده و مهارت های جنسی یکنواخت ژیشوهه خسته شده بود،اما لحظه‌ای وحشت از دست دادن همسرش رو احساس کرد. انتظارش رو نداشت که ژیشوهه دقیقا بعد از بیرون رفتنش،بره بیرون.

«اون مرد کیه؟ دیدم تو رو برگردوند خونه!» ونشوجیانگ در رو باز کرد و با عصبانیت گفت :«یعنی حتی این هوای سرد هم نمیتونه جلوی میل جنسیت رو بگیره؟»

ژیشوهه سرش رو بین دست‌هاش گرفت و جواب داد :«اون فقط یه دوسته.»

«همون دوستی که بهت ارکیده داد؟» ونشوجیانگ با صدای بلندی در رو بست :«چجوری باهاش آشنا شدی؟ میتونی منم به دوست جدیدت معرفی کنی؟»

ژیشوهه با لحن بی‌حسی درحالی که آروم کتش رو درآورد و بعدِ تا کردنِ اون،روی زمین،کنار کاناپه می‌گذاشت،گفت:« اون یه دکتره،و وقتی رفته بودم بیمارستان دارو بگیرم باهاش آشنا شدم.»

ونشوجیانگ با تمسخر گفت:«باید یه دکتر بی نظیر باشه. خب،داروهات کو؟»

با چشم‌هایی سرد و شکاک به ژیشوهه نگاه کرد و هیچ نگرانی‌ای نسبت به بیماری ژیشوهه نشون نداد. اون از ژیشوهه نپرسید چند وقته بیماره و چه مدته برای دیدن دکتر به بیمارستان میره؟ اون فقط به این اهمیت میداد که ژیشوهه بهش خیانت کرده یا نه؟

ژیشوهه گوشه‌ی لب هاش بالا رفت و لبخند کنایه آمیزی روی صورتش نشست،چون بالاخره فهمید که جیانگ چقدر زیاده خواهه و به هیچ وجه اون دو توی این رابطه برابر نبودن. به چشم های جیانگ نگاه کرد وگفت:«خیالت راحت باشه هرچند که دکتر یه مرد جذاب،جوون،ثروتمند و مهربونه،اما اون همچین نظری بهم نداره. پس ما باهم نیستیم.»

ونشوجیانگ که سال ها توی تجارت بود،میتونست خلق و خوش رو کنترل کنه اما همیشه در مقابل ژیشوهه مثل یه پسر پرخاشگر رفتار میکرد. وقتی یقه‌ی ژیشوهه رو گرفت با چشم‌های به خون نشسته گفت:«میخوای با اون باشی؟»

ژیشوهه نتونست دست‌های جیانگ رو کنار بزنه درعوض حس کرد صورتش بخاطر کمبود هوا داره میسوزه:«سخته که بگی تو ذهن بقیه چی میگذره. پس از من نپرس. حتی اگه بگم نه تو باور نمیکنی، مگه نه؟»

ونشوجیانگ ناگهان ژیشو رو روی کاناپه انداخت با نگاه تحقیر آمیزی گفت:«حتما بخاطر اینکه چند روزه به خونه نیومدم احساس تنهایی کردی که دنبال معشوقه میگردی درسته؟ ژیشوهه دارم شک میکنم که قبلا میشناختمت.»

گرچه ژیشوهه ساکت و آروم بود اما صبر اون هم حدی داشت و تحمل این حرفای توهین آمیز رو نداشت:«خب الان ذات واقعیم رو دیدی،حالا چی؟ ازم ترسیدی؟» ژیشو از بحث کردن با ونشوجیانگ ناامید شده بود.

این حرف ها مثل سوزن توی قلب ونشوجیانگ بود دستش رو بلند کرد و سیلی محکمی رو صورتش نشوند.

ژیشوهه کاملا مات و مبهوت موند.قبل از اینکه سوزش گونه‌اش رو حس کنه سرش داشت میترکید. سیلی،فکرش رو به گذشته پرت کرد.

اونا قبلا دعوا های زیادی باهم داشتن حتی همدیگه رو میزدن اما ونشوجیانگ هرگز به صورتش سیلی نزده بود. جیانگ با ژیشو مثل یه گنج رفتار میکرد و همیشه با انداختن ژیشو روی تخت عصبانیتش رو خاموش میکرد.

این اولین باری بود که جیانگ به صورت ژیشو سیلی می‌زد و ضربه بزرگی به احساسات ژیشوهه وارد کرد.

ژیشوهه از حسادت و سوءظن جیانگ خوشحال نبود. اون فقط احساس می‌کرد یه چاقو توی قلبش فرو رفته چون میدونست ونشوجیانگ فقط بخاطر حس مالکیتی که هیچ ربطی به عشق نداشت،عصبانی شده.

اگه ونشوجیانگ واقعا کسی رو دوست داشت،خیلی غیرتی میشد اما هیچوقت نشون نمیداد. درست مثل همون رفتاری که قبلا با ژیشوهه داشت. مثل یه گرگ وحشی که وانمود میکرد یه سگ وفاداره،همه ی عصبانیت و حسادتش رو پنهان میکرد و به محض اینکه ژیشوهه بهش زنگ میزد بلافاصله به خونه برمیگشت. با چشم های خیس به ژیشوهه نگاه میکرد و با لحنی نگران و آزرده میگفت:«من حسودم... میشه بهش نزدیک نشی؟ چند روزه منو نادیده گرفتی.»

وقتی که اون واقعا به یکی اهمیت میداد، با کنایه حرف نمی‌زد و به کسی که دوسش داشت سیلی نمیزد.

The Decade of Deep Love (Persian Translation)Where stories live. Discover now