ونشوجیانگ واقعا سرش شلوغ بود. قصد داشت توی خونه با ژیشوهه بمونه ولی در آخر تلفن کاریش رو جواب داد.
وقتی ونشوجیانگ تماسش با منشیش رو تموم کرد،دستش رو دراز کرد و دکمههای باز لباس خواب ژیشو رو براش بست. بعد قاشقی پر از فرنی بهش داد:«شکمت رو سیر کن و بعد بخواب. تا زمانی که خوابت ببره پیشت میمونم.»
ژیشوهه بی سروصدا نشست و فرنیش رو خورد. قبل از اینکه چیزی بگه،تلفن ونشوجیانگ دوباره زنگ خورد.
ونشوجیانگ کاسه فرنی رو پایین آورد تا تلفنش رو جواب بده،اما وقتی اسم تماسگیرنده رو روی نمایشگر تلفن دید،چهرهاش خیلی ناراحت بود. اون فورا تماس رو رد کرد و گوشیش رو خاموش کرد. بعد با لبخند به ژیشوهه نگاه کرد:«ببخشید که با وجود اینکه بهت قول دادم کنارت بمونم،بازم با کارهای کوچیک و جزئی شرکت مزاحم استراحتت شدم.»
ژیشوهه وانمود کرد اسم فردی که باهاش تماس گرفته بود رو ندیده،شن،اسمی که کوتاه ولی آزار دهنده بود.
مشخص بود جیانگ اصلا توی مود خوبی نیست. در واقع،به قدری عصبانی بود که میخواست زویشن رو بکُشه. ونشوجیانگ جدا از چهره زیباش ،شخصیت مبادی آدابش رو هم دوست داشت. هر زمانیکه ونشوجیانگ،زویشن رو صدا میکرد،زویشن از خوشحالی رو ابرها بود و هیچوقت سعی نکرده بود بهش خیانت کنه یا بخاطر هیجانات و دعواهای کوچیکشون،ترکش کنه. لبخند زویشن یکم احمقانه ولی گرم بود. ونشوجیانگ واقعا یه حسهایی بهش داشت که تونسته بود برای بیشتر از دو سال باهاش بمونه.
اما الان،ونشوجیانگ دیگه از زویشن خسته شده بود. توی فرانسه، زویشن با اینکه میدونست اون تماس از طرف ژیشوهه بود،باز هم مزاحم حرف زدن جیانگ شد. این دفعه،تلفنش رو روش خاموش کرده بود. زویشن با وجود اینکه میدونست ونشوجیانگ نمیخواست باهاش حرف بزنه،ولی بازم بهش زنگ میزد. یعنی شن میخواست رد تلفن ونشوجیانگ رو بگیره؟ این کار دیوونگی محض بود. شن دیگه باید فهمیده باشه که جایگاهش توی قلب ونشوجیانگ کجاست. اون فکر میکرد جیانگ واقعا بهش اهمیت میده و بعد از سالها همراهی،میخواد به عنوان همسر رسمیش معرفیش کنه. ونشوجیانگ به این موضوع اهمیت نداده بود که زویشن مخفیانه رفتارها و عادتهای ژیشوهه رو یاد گرفته. گاهی اوقات به همین عادتهای کوچیکش نگاه میکرد و حتی وقتی دلتنگ ژیشوهه میشد،با اونها خودش رو آروم میکرد و ازشون لذت میبرد. اما ونشوجیانگ نمیتونست به زویشن اجازه بده کارهایی که حتی ژیشوهه انجام نداده بود رو انجام بده.
«یکم میخوری؟» صدای ژیشوهه،ونشوجیانگ رو از فکر و خیال بیرون آورد. تن صدای آرومش،ضعیف و خشک بود.
ونشوجیانگ سرش رو به معنی نه تکون داد و نیمه باقی مونده فرنی رو به ژیشوهه داد:«میخوای کجا بری؟ بعد از روز سال نو،من یه هفته برای وقت گذروندن باهات،نمیرم سر کار.»
![](https://img.wattpad.com/cover/270534053-288-k323177.jpg)
YOU ARE READING
The Decade of Deep Love (Persian Translation)
Romanceاسم رمان: ده سال عشق عمیق (ده سالی که تو رو بیشتر از هر چیزی دوست داشتم) The Decade of Deep Love (The 10 Years I Loved You the Most) نویسنده: Wuyiningsi 无仪宁死 مترجم: Rozhin_hl , black_rose_2002 ژانر: Adult, Mature,Romance,School Life, Slice Of Life...