ونشوجیانگ به محض سیلی زدن به ژیشوهه از کارش پشیمون شد. توی این سالها،اون یه شرکت بزرگ رو اداره میکرد و آدمهای دور و برش همیشه ازش تعریف میکردن. به تدریج،خودرای شد و نمیتونست ساکت بشینه و ببینه بقیه بهش توهین میکنن. اما هیچوقت نمیخواست به ژیشوهه صدمه بزنه.
«نباید سر یکی که هیچ ربطی بهمون نداره،دعوا کنیم.» اگرچه ونشوجیانگ احساس گناه میکرد،اما به خودش حالتی حق به جانب داد و گفت:«دوستت آدم خوبی نیست. ازش دور بمون.»
ژیشوهه،جیانگ رو کنار زد و آروم کناری نشست. با لبخند تمسخرآمیزی که رو لبهاش جا خوش کرده بود،دستش رو بلند کرد و گونه متورمش رو لمس کرد.
«بنظرم این تویی که آدم خوبی نیستی. شاید بهتر بود از اول هم ازت دور میموندم،فکر میکردم هرچقدر هم که سخت باشه،میتونیم همه زندگیمون رو با هم باشیم. تونستیم هفت سال سختی ها و مشکلات رو با هم پشت سر بذاریم و از هم جدا نشدیم. بیشتر از ده ساله که داریم با هم زندگی میکنیم. اما الان هردومون تغییر کردیم. یکیمون طبق خواسته خودش تغییر کرد درحالیکه اون یکی مجبور بود تغییر کنه.» ژیشوهه چشمهاش رو بست و از اینکه نمیتونست راه دیگهای پیدا کنه،احساس ناتوانی کرد. تصمیم گرفت رابطهاش رو باهاش تموم کنه چون دیگه از سوءظن ها و حسادت جیانگ و این رابطه داغون،خسته شده بود.
ژیشوهه با صدایی آروم و لبخندی ضعیف روی لبهاش،گفت:«بیا از هم جدا شیم. من نمیخوام منتظر همسری بمونم که بهزور راهش به سمت خونه میوفته.» ژیشوهه با آرامش و حوصله این حرف ها رو زد،طوریکه انگار با عشقش گپ و گفتی معمولی انجام داده.
ونشوجیانگ قبل از اینکه با تلخی شروع به حرف زدن بکنه،چند لحظه مبهوت بود:«درسته. تو یه دوست پسر جدید داری. حالا میخوای از من جدا بشی و با اون باشی؟ امکان نداره! دست از سرت برنمیدارم.»
ژیشوهه با کنایه گفت:«سی درصد سهام شرکت رو بهت دادم. این نباید برای جبران وقتی که سر من تلف کردی،کافی باشه؟»
«خوبه یادم آوردی. این خونه به اسم منه. وقتی خونه رو خریدیم،فکر کردی ثبت خونه بهصورت شریکی دردسر داره. بنابراین اسمت رو به عنوان مالک وارد سند نکردی. از نظر قانونی،من تنها مالک این خونهام.» ونشوجیانگ با تمسخر گفت:«اگه بخوای ازم جدا بشی،بی پول میشی. اوه،داشت یادم میرفت معشوق جدید پیدا کردی. اون مطمئنا ازت مراقبت میکنه. اینطوری دیگه اصلا به این خونه نیازی نداری،درسته؟»
ژیشوهه اخم کرد،چشمهاش پر از غم و خستگی بود،لبخندش به آرومی از بین رفت و بعد آهی کشید:«جیانگ،چرا انقدر بی رحمی؟ بهرحال،ما چهارده سال با هم بودیم. زمان زیادیه.»
به دلایلی،حرفهای ژیشوهه براش دردناک تموم شد و قلبش رو نشونه گرفت. به ژیشوهه نزدیک شد و بازوهاش رو دور شونههاش گذاشت و بعد به آرومی گفت:«ژیشو،من نمیخوام ازت جدا بشم. شوخی کردم. میدونی که چقدر بدخلقم و گاهی وقتا حرفای مزخرف و بیمعنی میزنم. چرا عمدا منو عصبانی میکنی؟ بیا اونچه رو که گفتم فراموش کنیم و...»
ژیشوهه در حالیکه گوشیش رو از روی میز برمیداشت و یه پیام کوتاه به زیوآی میفرستاد_«میخوام شیمی درمانی رو قبول کنم.»،گفت:«بیا جدا شیم.»
ونشوجیانگ همه تلاش خودش رو کرد تا از شدت خشم خفه نشه،بطوریکه همه بدنش میلرزید و شقیقه هاش ضربان داشت:«این مسخره بازی رو تمومش کن،ژیشوهه.»
ژیشوهه گفت:«جدیام. خودت خوب میدونی که وقتی یه تصمیمی گرفتم،هیچوقت حرفم رو پس نمیگیرم.»
ونشوجیانگ دندونهاش رو محکم بهم فشار داد. ناگهان،مچ ژیشوهه رو گرفت و از خونه بیرونش انداخت:«خوبه،تو یه مرد خیلی شجاعی. گورت رو از اینجا گم کن! همین الان!»
در ابتدا،ونشوجیانگ فکر میکرد این یه دعوای ساده است اما هیچوقت انتظارش رو نداشت که ژیشوهه بخواد ازش جدا بشه. نمیتونست حسی که الان داره رو بفهمه،ترس بود یا عصبانیت؟ قلبش توی پریشونی غرق شده بود و در این مرحله،فقط میخواست عصبانیتش رو تخلیه کنه.
ونشوجیانگ،ژیشوهه رو از خونه بیرون کرد. اون فقط یه پیراهن نازک،شلوار نخی و یه دمپایی روفرشی،پوشیده بود.
داخل آپارتمان سرد نبود. اما ژیشوهه بخاطر بیماریش خیلی ضعیف بود که بتونه بیرون موندن رو تحمل کنه. روی زمین چمباتمه زد،زانوهاش رو با دستاش نگه داشت و صورتش رو بین پاهاش قایم کرد،بدنش از سرما میلرزید.
بینیاش دوباره شروع به خونریزی کرد. با پیراهنش،خون رو پاک کرد. سردرد امونش رو بریده بود. بیناییش کم شده بود. احساس سرما و ناامیدی زیادی کرد. کسی که چهارده سال عاشقش بود،داشت از جلوی چشمهاش محو میشد و ازش دور میشد.
ژیشوهه تب کرد. تو حالت سرگیجه و ضعف ناشی از درد و تب،حس کرد پرتوی نوری رو از راهروی تاریک میبینه و یه پسر زیبا و قدبلند که یه توپ بسکتبال تو دستاش بود،به سمتش میرفت. پسر لبخندی روشن و چشمهایی قابل ستایش داشت،درست مثل یه سگ بامزه و ساده لوح.
STAI LEGGENDO
The Decade of Deep Love (Persian Translation)
Storie d'amoreاسم رمان: ده سال عشق عمیق (ده سالی که تو رو بیشتر از هر چیزی دوست داشتم) The Decade of Deep Love (The 10 Years I Loved You the Most) نویسنده: Wuyiningsi 无仪宁死 مترجم: Rozhin_hl , black_rose_2002 ژانر: Adult, Mature,Romance,School Life, Slice Of Life...