فصل 50: (کابوس نیست، واقعیته)

80 20 5
                                    

شیرینی خاطره رو باید هر دو عاشق با هم به اشتراک بذارن. اگه فقط یک نفر باشه، همه چیزی که احساس میشه، تنهاییه. ناگهان قلب ژیشوهه شروع به درد گرفتن کرد، انگار به جای فرد دیگه داشت درد می‌کشید.
دوم ژانویه ۲۰۱۵، اولین برف سنگین نه ماه زودتر از برفی که در ۲۰۱۴ باریده بود، شروع به باریدن کرد.
ونشوجیانگ چند تکه کاغذ نازک مچاله شده را محکم در دستش فشار داد.
این یک کپی از پرونده پزشکی بود که جینگ ون ژانگ با تلاش زیاد به دست آورده بود‌.با دیدن نتایج آزمایش آخرین امید ونشوجیانگ به کلی نابود شد .
ونشوجیانگ در حالی که برگه آزمایش رو به سینه خودش چسبونده بود از جینگ ون ژانگ جدا شد و جلوتر حرکت کرد .جیانگ با حالت بی روحی به راهش ادامه داد ،جینگ ون ژانگ سعی کرد جیانگ رو متقاعد کنه اما فقط بهش نگاه کرد که ناگهان هیکل بزرگت جیانگ روی زمین زانو زد و از ته دلش فریاد کشید.
چشم‌های ونشوجیانگ قرمز بود، اما مشخص نبود داره گریه می‌کنه یا نه، یا اینکه میخواد از جاش بلند بشه، بجاش با تمام قدرت شروع به تکه تکه کردن کپی پرونده پزشکی کرد، انگار با چیزی تاریک و شیطانی میجنگه. هرچند، در این جنگ، اون بازنده بود. درحالی که به تکه های پاره شده کاغذ خیره شده بود، ضعف و ناراحتی در چشمانش بیداد می‌کرد. به دوستش جینگ‌ون که حال اون هم بهتر از خودش نبود، نگاه کرد و به زور لبخندی به روش زد.
جیانگ گفت:«من همین الان یه خواب وحشتناک دیدم. منو ببر پیشش تا باهاش دامپلینگ بخورم، همیشه تو اولین روزی که برف می‌بارید با هم دامپلینگ می‌خوردیم.»

ژانگ جینگ‌ون نتونست جلوی گریه‌اش رو بگیره و تیر خلاص رو زد:« ونشو....تو نمیتونی به خودت دروغ بگی.»
زمان انتقام رسیده بود، جیانگ نمیتونست به خودش دروغ بگه. این اولین باری بود که ذهنش در این چند سال به وضوح حقیقت رو میدید. اون شب برفی رو به خاطر آورد که ژیشو با صدایی محتاط و منتظر بهش زنگ زد:«همیشه وقتی برف می‌بارید، با هم دامپلینگ می‌خوردیم، برات دامپلینگ درست میکنم» و در ادامه ژیشوهه گفت:«دلم برات تنگ شده، میتونی امروز عصر برگردی؟» این بار پرسید:«حلقه‌ات کجاست؟... بیخیال. فراموشش کن، چیز مهمی هم نبود.»
ونشوجیانگ واقعا نمیتونست تصور کنه که ژیشوهه چجوری به تنهایی در برابر همچنین بیماری مقاومت کرد و در همون حال منتظرش بود. ژیشوهه تنها کسی بود که ونشوجیانگ بیشتر از هر کس دیگه‌ای بهش اهمیت میداد و عاشقش بود. ونشوجیانگ ژیشوهه رو بیشتر از اونچه که می‌تونست دوست داشت.
به آرامی دو دستش رو که به خاطر باد سرد، قرمز شده بود، بالا برد. این‌ها دست‌هایی بودن که دستان طرف مقابلش رو میگرفت، کسی رو که عاشقش بود بغل می‌گرفتن، به آرامی بدنش رو نوازش میکردن و بهش عشق می‌ورزیدن. ناگهان همه چیز تغییر کرد، حالا همین دو دست بودن که به صورتش سیلی زدن، تنش رو کاوش می‌کردن و در پایان تمام کارهای وحشیان‌اش، اخطاری برای تموم کردنش دریافت کرد: چند برگه کاغذ به اسم پرونده پزشکی.
ژانگ جینگ‌ون با عصبانیت جیانگ رو از روی زمین بلند کرد و با تأسف بهش نگاه کرد اما نتونست جلوی خودش رو برای حرف زدن بهش بگیره:«اینجا فیلم بازی نکن، باید از همون اول انتظار همچین اتفاقی رو می‌داشتی ،حتی اگر ژیشو به این بیماری مبتلا نمی‌شد، تا کی می‌تونست بی‌وفاییت رو تحمل کنه؟»
ژیشوهه هیچ وقت به خاطر یک اتفاق آنچنان آزرده خاطر نمی‌شد که بی دلیل کل جهان رو مقصر بدونه. ژیشو اگه فقط برای یک بار صدمه ببینه یا بهش خیانت بشه، هرگز از گوش دادن دست نمی‌کشه. با این حال وحشتناک ترین واقعیت در مورد اخلاق ژیشوهه این بود که وقتی به حد خودش رسید و توان تحمل نداشت و همچنین از خیانت های مکرر و بی‌پایان خسته می‌شد، هیچ فرصتی برای توضیح به طرف مقابل نمی‌داد.
حتی بدتر از اون ونشوجیانگ هیچ حمایتی از ژیشوهه که در آسیب پذیر ترین حالتش بود، نکرد و در عوض فقط بهش صدمه زد و ناراحتش کرد.
وقتی دو نفر از هم جدا بشن، خاطراتی که به جا موندن فقط درد رو براشون به ارمغان میاره حتی اگه اون دو برای بیشتر از ده سال احساساتی عمیق نسبت به هم داشته باشن.
ونشوجیانگ شروع به پیدا کردن جای ژیشوهه کرد. فقط میخواست پیداش کنه و برش گردونه خونه تا بیشتر از همیشه بهش عشق بورزه و هرطور شده درمانش کنه. جیانگ دیگه حتی به کارهای شرکت هم اهمیت نمی‌داد.
اما اولین چیزی که در جست‌وجوش باهاش برخورد کرد، رابطه بین زیوآی و زیچیان آی بود.

The Decade of Deep Love (Persian Translation)Where stories live. Discover now