ژیشوهه بعد از شیمی درمانی درد زیادی داشت و نمیتونست راه بره. این بار وقتی زیوآی دستش رو گرفت تا بهش کمک کنه روی تخت دفترش بخوابه و یکم استراحت کنه،ردش نکرد. هردوتاشون ساکت بودن،اما زیوآی حس کرد یه احساس غیرقابل گفتنی در قلبش قویتر و پررنگتر از هر زمانی شده. زیوآی مطمئن شد که دلش رو به ژیشوهه باخته.
صورت ژیشوهه به اندازه ملافه سفید روی تخت رنگ پریده شده بود. چشمهاش مات و بیروح بود. زیوآی بهش یه فنجون آب گرم تعارف کرد و گفت:«یکم آب میخوری؟»
ژیشوهه بهش جواب نداد و فقط بعد از مدتی زمزمه کرد:«سردمه...»
چون زیوآی به ندرت توی محل کارش میخوابید،دفترش پتو نداشت. چیزی جز کاپشن روشن و گرمش،که خیلی هم سنگین بود،پیدا نکرد. بنابراین ژیشوهه رو با همون کاپشن پوشوند.
ژیشوهه کاپشن گرم رو محکم بغل کرد. صورت بیحال و رنگ پریدهاش که با خز لبه کلاه احاطه شده بود،جذابیت بیمارگونهای رو بهش بخشیده بود. ژیشوهه در حال حاضر خیلی شکننده به نظر میرسید.
«حالت خوب بنظر نمیرسه. با توجه به شرایط جسمیت،بهتره توی بیمارستان بمونی.» زیوآی کنار ژیشوهه نشست و قبل از اینکه دوباره شروع به حرف زدن کنه،کمی فکر کرد:«نمیتونی از خونواده و دوست پسرت قایمش کنی. خیلی سخته که بتونی تنهایی باهاش کنار بیای.»
ژیشوهه به آرومی هوشیاریش رو بدست آورد. حالت چشماش دوباره مثل قبل ملایم شده بود و احساساتش رو پنهان میکرد. ژیشوهه سرش رو به آرومی تکون داد و گفت:«من نمیخوام توی بیمارستان بمونم. تا زمانی که خدا بهم اجازه بده،میتونم زنده بمونم و نفس بکشم.»
کسی که عشق بیپایانی به شریک زندگیش داره،برای زنده موندن تلاش میکنه و بخاطر اونه که زندگی میکنه. زندگی شاد برای ژیشوهه تبدیل به یه رویای غیرقابل دسترس شده بود،به همین خاطر اون اجازه داد طبیعت مسیر خودش رو طی کنه. اگه ژیشوهه به اندازه کافی خوش شانس بود که زود بمیره،اونوقت عشقش به ونشوجیانگ هم در همون لحظهای که میمرد،به پایان میرسید.
زیوآی حس کرد زندگی ژیشوهه اونطور که فکرش رو میکرد راحت و خوب نیست. زیوآی نمیتونست بفهمه مشکل چیه،اما چیزی هم نپرسید.
ژیشوهه به خوبی میدونست دردسرهای زیادی برای زیوآی درست کرده. وقتی حالش بهتر شد،با ادب و احترام از زیوآی تشکر کرد و بلافاصله آماده عزیمت شد.
زیوآی نتونست وادار به موندنش کنه،بنابراین سعی کرد با همچین بهانه ضعیفی بهش زنگ بزنه:«برای جلسه بعدی شیمی درمانی بهت زنگ میزنم.»
چند ثانیه طول کشید تا ژیشوهه منظور زیوآی رو درک کرد. با این حال،ژیشوهه فقط با تکون دادن سرش،بهش جواب داد.
![](https://img.wattpad.com/cover/270534053-288-k323177.jpg)
YOU ARE READING
The Decade of Deep Love (Persian Translation)
Romanceاسم رمان: ده سال عشق عمیق (ده سالی که تو رو بیشتر از هر چیزی دوست داشتم) The Decade of Deep Love (The 10 Years I Loved You the Most) نویسنده: Wuyiningsi 无仪宁死 مترجم: Rozhin_hl , black_rose_2002 ژانر: Adult, Mature,Romance,School Life, Slice Of Life...