فصل 32: (کی توی عشق برنده شد؟)

81 26 0
                                    

چشم‌های ژیشوهه از تعجب گشاد شد. به حدی شکه شده بود که حتی نتونست تکونی به خودش بده و باهاش مبارزه کنه. وقتی حس کرد زبون زیوآی سعی داره وارد دهنش بشه،به خودش اومد و تند گازش گرفت.

زیوآی،ژیشوهه رو ول کرد. خون توی دهنش باعث شد به خودش بیاد. می‌خواست از ژیشوهه عذرخواهی کنه یا این‌که بغلش کنه و مثل یه دوست آرومش کنه. اما فقط تونست به ژیشوهه‌ رنگ پریده‌ای که با انزجار و بی‌اعتمادی بهش نگاه می‌کرد،خیره بشه.

«ژیشو...» زیوآی با احتیاط اسمش رو صدا زد،سعی کرد دستش رو دراز کنه و پشت دست ژیشوهه رو لمس کنه. ولی ژیشوهه روی دست زیوآی زد و لحظه بعد محکم به صورتش سیلی زد.

ژیشوهه،زیوآی رو هل داد و بدون این‌که حرفی بزنه از روی تخت بلند شد. تنها چیزی که در اون لحظه می‌خواست انجام بده این بود که از اونجا بره.

زیوآی مچ ژیشوهه رو گرفت و گفت:«این تقصیر منه. تو حالت خوب نیست. یکم استراحت کن و بعد برگرد خونه،باشه؟»

ژیشوهه دندون‌هاش رو محکم به هم فشار داد و تلاش کرد تا مچ دستش رو از دست دکتر بیرون بیاره. زیوآی ترسید به ژیشوهه صدمه بزنه برای همین فورا دستش رو ول کرد. اون امروز مثل یه شیطان توی لحظه و بدون فکر عمل کرده بود. رفتارش تحت کنترل مغزش نبود. انگار بالا خونه‌اش رو اجاره داده بود.

«ژیشو،ژیشو...» از اون‌جایی که زیوآی نتونست جلوی رفتنش رو بگیره،تنها کاری که از دستش برمی‌اومد این بود که توی سالن بیمارستان دنبالش بدوه:«من خیلی دوستت دارم. یعنی انقدر ازم بدت میاد؟»

ناگهان ژیشوهه وایساد. قبل از اینکه نگاهش رو از زیوآی بگیره،برای مدتی طولانی بهش خیره شد. صداش مثل قبل آروم و مهربان بود:«من فقط نمی‌خوام ببینم که داری راه اشتباه رو میری. تو خوب هستی. اما من نمی‌تونم به خودم اجازه بدم بهت صدمه بزنم.»

هرچند که زیو به رد شدن و دوری کردن ژیشوهه توجهی نکرد. اون داشت به این فکر می‌کرد ژیشوهه بخاطر عجله کردنش،کتش رو یادش رفته. افراد بیمار سیستم ایمنی ضعیفی دارن و در مقابل سرما ناتوانن. سرماخوردگی برای اون به معنی تب شدید بود.

زیوآی با عجله روپوش پزشکیش رو درآورد و دور ژیشوهه پیچید. لحنش ملتمس بود:«دیگه حرف نزن. من مجبورت نمی‌کنم. بیرون خیلی سرده. می‌رسونمت خونه. می‌تونی وقتی سوار ماشین شدیم،ردم کنی،باشه؟»

قلب ژیشوهه از درد مچاله شد. در این لحظه،اون دلش به حال زیوآی می‌سوخت. دکتر جوون و ثروتمندی که در ابتدا فردی خویشتن‌دار بود،حالا خیلی راحت اشک از چشم‌هاش روان شده بود و حتی با همچین کلمات آمیخته با التماس،به ژیشوهه اعتراف کرد و ازش پرسید که می‌تونه قبولش کنه یا نه و اینکه اون شخصیه که لایق ژیشوهه نیست یا اینکه ژیشوهه ازش بدش میاد؟ ژیشوهه فقط نمی‌تونست این موضوع رو باور کنه،چون همیشه به زیوآی به چشم یه دوست صمیمی نگاه می‌کرد. حتی الان،نمی‌خواست کاری کنه زیوآی خجالت زده بشه.

The Decade of Deep Love (Persian Translation)Where stories live. Discover now