ژیشوهه به محض اینکه یه آرایشگاه دید،واردش شد. آرایشگاه کوچک و گرم بود و مشتری زیادی نداشت. طولی نکشید که نوبتش رسید.
ژیشوهه در حالیکه به آینه خیره شده بود،به آرومی گفت:«فقط کوتاهشون کن.» شاید این آخرین باری بود که موهاش رو کوتاه میکرد چون میخواست شیمی درمانی انجام بده و این باعث میشد موهاش کاملا بریزه.
آرایشگر مرد کم حرف و کاربلدی بود و کارش رو در عرض یه ربع تموم کرد. قیچی رو زمین گذاشت و تعریف کردن ازش رو شروع کرد:«موهات پرپشت،صاف و خوش حالته.»
ژیشوهه قبل از اینکه آرایشگاه رو ترک کنه،با احترام بهش لبخند زد و پول رو پرداخت کرد. دست خودش نبود و صدای ونشوجیانگ وقتی که دبیرستانی بودن،توی گوشش دوباره تکرار میشد_«ژیشو،موهای سیاهت خیلی نرم و صافه.» اون موقع،ونشوجیانگ دوست داشت همیشه با دستهای بزرگش موهای ژیشوهه رو لمس کنه،طوریکه انگار داشت یه پاپی کوچولوی مطیع رو نوازش میکرد.
ژیشوهه آهنگی رو که چند سال پیش شنیده بود رو زیر لب زمزمه میکرد و با لبخندی کوچک رو لبهاش،با سرعت به سمت ایستگاه مترو دوید. دلش میخواست دوباره سرزندگی و شادی خودش رو پیدا کنه. قبلا همیشه یکی از آهنگهای ژیهوا ژنگ به اسم "ملوان" رو خیلی دوست داشت. اون در حالیکه این آهنگ رو میخوند،چشماش قرمز شد و صداش کم رنگ تر شد:«ملوان با طوفان مقابله میکنه،باور داره که روزی رنگین کمان خواهد اومد...» یکدفعه،ژیشوهه خندهای آروم بیرون داد و حس کرد چقدر کارش احمقانه است.
جلوی ورودی ایستگاه مترو،ژیشوهه نگاهش به یک جعبه کفش که گوشهای قرار داشت،افتاد. نزدیکتر شد و صدای خشخش حیونای کوچولویی رو شنید که داشتن با پنجه هاشون جعبه رو خراش میدادن.
ژیشوهه در جعبه رو با احتیاط برداشت و با دیدن چهار تا بچه گربه سیاه و سفید،ضربان قلبش تند شد. حتما صاحبشون دورشون انداخته.
ژیشوهه از حیوونایی که خز داشتن بیشتر از بقیه خوشش میاومد،اما قبلا هیچوقت حیوون خونگی نداشت چون ونشوجیانگ نسبت به تمیزی وسواس زیادی داشت و از حیوونا بدش میاومد. ژیشوهه برای بردن بچه گربهها به خونه خیلی مردد بود. هوا بهقدری سرد بود که اگه کسی اونا رو با خودش نمیبرد،قطعا از سرما میمردن. کمی بعد ژیشوهه تصمیم گرفت اونها رو با خودش به خونه ببره چون ایندفعه میخواست به جای اینکه ونشوجیانگ رو راضی نگه داره،به فکر خودش باشه و برای خوشحالی خودش کاری انجام بده.
سرانجام،ژیشوهه با چهار تا بچه گربه به خونه برگشت. سر راهش به خونه از سوپرمارکت یه قوطی پودر شیر گوسفند و چند بسته بیسکوییت خرید. خوشبختانه همه بچه گربهها حالشون خوب بود و بعد از مدتی موندن توی فضای گرم اتاق،انرژی خودشون رو بازیابی کردن و رو به ژیشوهه میو میکردن. اونها با پنجههای نرم و مخملیشون همدیگه رو به عقب هل میدادن.
![](https://img.wattpad.com/cover/270534053-288-k323177.jpg)
YOU ARE READING
The Decade of Deep Love (Persian Translation)
Romanceاسم رمان: ده سال عشق عمیق (ده سالی که تو رو بیشتر از هر چیزی دوست داشتم) The Decade of Deep Love (The 10 Years I Loved You the Most) نویسنده: Wuyiningsi 无仪宁死 مترجم: Rozhin_hl , black_rose_2002 ژانر: Adult, Mature,Romance,School Life, Slice Of Life...