فصل71: (به قیمت جون ژیشو هه)

33 11 2
                                    

صدای حرف زدن ونشو جیانگ با شخصی که پشت تلفن بود بی‌اعتنا بنظر می‌رسید«:از پسر ژیو لی خبر داری؟»
«زکون لی؟» ژانگ جینگ ون بسیار جدی بود:«چرا می‌خوای درموردش بدونی؟ حتی با ترکیب قدرت جفتمون، نمی‌تونیم کاری درموردش بکنیم. پدرش مدیر وزارت‌خونه‌ست. اگه یادت باشه اون پسر، معشوقه مورد علاقشه. سرطان خون داشت و مغز استخونی که باهاش مطابقت داره پیدا شد اما اون نمونه دقیقا همون چیزی بود که زیو آی برای ژیشو پیدا کرد.» ونشو با عصبانیت یقه لباسش رو شل کرد، در رو فشار داد و با قدم‌های بزرگ بیرون رفت. دستیار از ماشین پیاده شد و با عجله در رو براش باز کرد. ونشو جیانگ یه بسته سیگار ژونگهوا رو از روی صندلی عقب برداشت، یکی رو بیرون آورد و روشن کرد:«فردا میرم سراغش.» به دستیارش اشاره‌ای کرد:«به آپارتمان کنار رینگ چهارم برو.»
جینگ ون صداش رو بطور کاملا نامحسوسی پایین آورد:«ونشو، مهم نیست اوضاع چقدر خرابه باید بیخیال اون بشی! انقد راحت نمی‌کشه کنار... ممکنه با اینجور چیزا آشنا نباشی، اما حرف زدن تاثیری نداره. ارباب جوان لی واقعا اون بچه رو دوست داره! بعدشم، با مردی به موقعیت اون تهدید و رشوه کارساز نیست.» سیگار ونشو جیانگ سوخت اما اون متوجه نشد تا اینکه احساس کرد گرمای آتیش انگشتش رو می‌سوزونه. خاکستر سیگار پراکنده شد:«نمی‌خواد نگرانش باشی...»
ونشو جیانگ پنجره رو پایین آورد:«تو از من افراد بیشتری رو تو بیمارستان می‌شناسی. فقط برو سوابق پزشکی ژیشو رو نگاه کن، از بقیه بپرس پیوند مطابقت داره یا نه.»
جینگ ون بی سر و صدا آهی کشید:«ونشو، دیگه باید درک کنی... بهشون سپردم داروهای ژیشو رو چک کنن، اونا همشون داروهای مرحله نهایین...»
با ناراحتی وصف‌ناپذیر مکثی کرد:«خیلی دیر شده... مغز استخون نمیتونه کمکی بکنه.»
ونشو جیانگ جوابی نداد. جینگ ون موضوع رو تغییر داد:«ژیشو رو پیدا کردی؟» ونشو جیانگ به سختی تایید کرد و به زور لبخند تلخی زد:«نمی‌خواست منو ببینه، الان پکنم.»
جینگ ون نمی‌دونست چی بگه که قلبش رو آروم کنه. اون شاهد چیزهایی بود که ژیشو از سر گذرونده. اگه ونشو جیانگ به اون مرد اهمیت نمی‌داد همه چیز خوب پیش می‌رفت. اما اون هرگز جلوی عشقش به ژیشو رو نگرفت. حتی جینگ ون هم فقط برای ژیشو احساس تاسف می‌کرد، نه برای ونشو جیانگ.
«ونشو...» ونشو جیانگ پنجره رو بست. به آرومی نفسش رو بیرون داد:«بیخیال من شو، اون مرد پیر چطوره؟» جینگ ون گفت:«همسرم این روزا همش تو بیمارستان دنبالش می‌گرده. داره پا به سن میزاره چیز بزرگی نیست، یه بیماری کوچیکه. کسی به جز من تو خونه نمونده، شبیه یه لونه خالی شده.» ونشو جیانگ خندید«:خیلی خب، پس من اول قطع می‌کنم. عجله دارم برسم خونه.»
گفتگوی اونا خیلی زیاد پیش نرفت، چون جینگ ون دیگه یه خانواده داشت. ونشو جیانگ فکر کرد بهتره کمتر اون رو اذیت کنه. دستیارش جرعت نداشت حرفی بزند تا وقتی که صحبت جیانگ تموم شد:«قربان، زمین‌های محله غرب تایید شدن. فردا میاین برای کار؟» ونشو جیانگ تو وضعیت ذهنی روشنی نبود و به سختی می‌تونست چشم‌هاش رو باز نگه داره:«محله غرب؟»
«اونایی که یک ماه و خرده‌ای پیش تو مزایده ارباب جوان لی و رئیس بهش علاقه داشتن.»
چشم‌های ونشو جیانگ کاملا باز شد، انگشت‌هاش بی‌اختیار شروع به لرزیدن کردن:«بدش زیچیان آی، مگه نمی‌خواستش؟»
«ولی قربان...»
ونشو فقط می‌خواست با خانواده آی تسویه کنه و هزینه این کسب و کار از قضا زندگی ژیشو هه بود. ونشو مقصر به سرقت رفتن مغز استخون ژیشو هه نبود و دستی توش نداشت اما اصرار داشت که مقصر واقعی خودشه. یه مرد بدبخت و منفور...
***

The Decade of Deep Love (Persian Translation)Where stories live. Discover now