part 22

1.7K 222 127
                                    

مینهو اخمی به صورتش داد و گفت : چرت و پرت نگو جیهون . برای چی به من اس ام اس میدی ؟
جیهون خنده ای کرد و گفت : هنوز به جیسونگ نگفتی چند شب پیش دیکت توی سوراخ من بوده ؟
مینهو این حجم از وقاحت رو تا به حال ندیده بود .
با عصبانیت گفت : توعه اشغال که خودت بهتر از من میدونی اون فقط یه اتفاق بود .
جیهون با همون خنده گفت : عه واقعا ... ولی ناله هات موقعی که میخواستی ارضا بشی اینو نمیگفت .
مینهو پوزخندی زد و گفت : اگر توعه اشغال توی شراب من دارو نمیریختی که من عمرا تن به کردن تو نمیدادم .
با اتمام حرفش ، به سمت در حموم برگشت تا چک کنه ببینه جیسونگ از حموم بیرون اومده یا نه که با صورت گیج و چشمای پر از اشک جیسونگ مواجه شد .
اروم زمزمه کرد : جی ..جیسونگ .
جیهون با صدای زمزمه ی مینهو گوشی رو به گوشش نزدیک کرد و گفت : عه جیسونگ اومده ؟
مینهو گوشی رو از گوشش فاصله داد و گفت : جی .. جیسونگ اونطوری که فکر میکنی نیست .
جیسونگ نگاهش رو از مینهو گرفت و گفت : اصلا ازت انتظار نداشتم مینهو ... نه بهتره بگم اصلا ازت انتظار نداشتم عوضی .
جیهون پوزخندی زد و همزمان که در خونه رو میفشرد با صدای بلند گفت : در رو باز کن ددی .. من پشت درم .
اونقدر صداش بلند بود که به گوش جیسونگ هم رسید .
با شنیدن صدای اشنایی ، اخماش رو توی هم کشید .
به سمت ایفون دوید و بدون نگاه کردن صورت شخص در رو زد .
مینهو به سمت جیسونگ دوید و جلوش ایستاد .
دستاش رو روی شونه های جیسونگ گذاشت و گفت : جیسونگ ... هم ..همه چیزو برات توضیح میدم . فقط لطفا به دروغایی که میگه گوش نکن .
جیسونگ دستاش رو تکون داد تا ازش جدا بشه ولی مینهو بیخیالش نشد و همچنان که دستاش رو گرفته بود به تندی حرف میزد .
جیسونگ که همین الانشم بشدت عصبی بود ، با داد گفت : خفه شو
و درگوشی محکمی به گوش مینهو زد .
با سیلی که خورد ، دهنش رو بست و جیسونگ رو ول کرد که همون لحظه زنگ واحدشون به صدا در اومد .
به سمت در رفت و در رو باز کرد .
با دیدن شخصی که پشت در بود ، اخمی کرد و گفت : ج .. جیهون ؟
جیهون دستش رو روی سینه ی جیسونگ گذاشت و به عقب هلش داد و گفت : خیلی وقته ندیدمت جیسونگ .
و وارد خونه شد .
جیسونگ با تعجب به سمت مینهو برگشت و بهش نگاه ناراحتی انداخت .
جیهون به سمت مینهو رفت و با لبخند گفت : های ددی . حالت خوبه ؟
مینهو اخمی کرد و بدون محل دادن به جیهون به سمت جیسونگ رفت .
جیسونگ نگاهش رو ازش گرفت و گفت : ت .. تو مگه نمرده بودی ؟
جیهون پوزخندی زد و گفت : معلومه که نمردم ... خنگی توعما .. اگر مرده بودم پس چطوری توی این چندسال با مینهو سکس داشتم ؟
جیسونگ نگاه ترسیده و اشکیش رو به مینهو داد و گفت : پس تمام عشقت بهم دروغ بوده نه ؟
مینهو بهش نزدیک تر شد و گفت : به مسیح داره دروغ میگه جیسونگ ... فقط یکبار این اتفاق افتاد ... گوش کن جیسونگ .. شبی که تو رفتی از خونه بیرون ، این عوضی بهم زنگ زد و گفت حالش بده منم رفتم ببینم چشه ... وقتی رسیدم به خونه و وارد خونه اش شدم دیدمش که واقعا حالش بد بود .. ازش پرسیدم چشه گفت دلش واسه هیونجین تنگ شده ... منم حالم بد بود چون تو رفته بودی .. پیشنهادش واسه خوردن الکل رو قبول کردم  ... ولی وقتی حس کردم یه چیزی سر جاش نیست ، سریع بلند شدم که برگردم خونه ولی سرم گیج رفت و بیهوش شدم ... وقتی بیدار شدم دیدم لخت کن ..
جیسونگ با داد گفت : خفه شو دیگه نمیخوام صداتو بشنوم .
اشک توی چشمای مینهو جمع شد . با التماس گفت : جیسونگ توروخدا باورم کن .
جیسونگ بدون توجه به مینهو به سمت جیهون رفت .
جیهون پوزخندی زد و گفت : متاسفم که شوهرت الان ماله م ...
و با سیلی محکمی که جیسونگ بهش زد حرفش قطع شد .
با تعجب به سمت جیسونگ برگشت و خواست چیزی بگه که سیلی دوم رو هم خورد .
خانم هوانگ از اتاق بیرون اومد و با دیدن جیهون ، دستش رو روی دهنش گذاشت و گفت : خدای من .
مینهو به سمت خانم هوانگ رفت و گفت : لطفا داخل اتاق باشید .
خانم هوانگ با دیدن اوضاع خراب بین این سه سری تکون داد و با تعجب وارد اتاق شد .
جیهون با داد گفت : داری چه غلطی میکنیییی ؟
جیسونگ با ارامش تمام سومین سیلی رو هم بهش زد و گفت : تو یه هرزه ای جیهون ... اینو بارها به هیونجین گفته بودم ولی هیچ وقت قبول نکرد چون عشق توعه احمق کورش کرده بود .
جیهون با تعجب و صورت سرخ بهش نگاه کرد و خواست بازم حرفی بزنه که جیسونگ با پشت دست محکم زد توی دهنش .
دستش رو با درد جلوی دهش گرفت و کمی خمرش رو خم کرد .
مینهو با تعجب به جیسونگ نگاه کرد . تا بحال عشق رو اینطوری ندیده بود ولی جلو نرفت تا یه وقت جیسونگ به منظور بد برداشت نکنه .
با خم شدن کمر جیهون ، با پا محکم زد توی زانوهاش و باعث شد جیهون روی زمین جلوش زانو بزنه .
موهای جیهون رو توی دستش گرفت و گفت : میدونی ... من مثله هیونجین احمق نیستم .. زنده ای ؟ انتظار داری الان همه از زنده بودنت خوشحال باشن ؟ نه اینطور نیست ... کاش واقعا مرده بودی و جسدت رو مارها و حشرات خورده بودن ولی میدونی تو اونقدر اشغالی که این حیوونا از جفتت ردم نمیشن چه برسه به خوردنت ... اومدی زندگی منو خراب کنی ؟ هه باید بگم سخت در اشتباهی عوضی ... سکس داشتید ؟ ارضا شدید ؟ به جهنم ... هر مردی به ارضا شدن نیاز داره ... احتمالا این کار خداست که این اتفاق افتاده تا سکسایی که من با بغیر از مینهو داشتم جبران بشه .
مینهو با شنیدن این حرف به جیسونگ نگاه متعجبی انداخت و با ناراحتی و صدای پر از بغض گفت : جیسونگ ؟
جیسونگ نگاه زیر چشمی بهش انداخت و دوباره خطاب به جیهون گفت : زندگی هیونجین رو به اتیش کشیدی هیچی نگفتم .. باعث شدی برادرم افسرده و روانی بشه هیچی نگفتم ولی نمیذارم زندگی من رو خراب کنی .
جیهون که تا الان یه لحظه هم صدای از روی دردش قطع نشده بود با داد گفت : نابودت میکنم جیسونگ .
جیسونگ موهاش رو بیشتر کشید و سرش رو بالا اورد و سیلی دیگه ای به صورتش زد و شمرده شمرده گفت : خ .. فه.. شو .
و همون طور که موهای جیهون توی دستش بود ، روی زمین کشیدش و به سمت در ورودی راه افتاد .
با رسیدن به در ، با ارمش در رو باز کرد و جیهون رو از خونه پرت کرد بیرون .
به سمتش خم شد و گفت : دفعه ی اخرت باشه که نزدیک من و خانواده ام میشی .
و با پاش محکم به پای جیهون کوبید و در رو بست .
به سمت مینهو رفت و با جدیت و لحن سرد اول ازدواجشون گفت : باید حرف بزنیم .
مینهو با سر پایین افتاده ، سرش رو تکون داد و گفت : باشه .
با ارامش روی مبل نشست و خطاب به مادرش که توی اتاق بود گفت : مامان اصلا بیرون نیا .
خانم هوانگ با استرس دستاش رو به هم چسبوند و توی دلش گفت : جیهون ... زنده است ؟
مینهو خیلی اروم به سمت جیسونگ رفت و رو به روش نشست .
دهم عمیقی گرفت و خواست چیزی بگه که جیسونگ پیش دستی کرد و گفت : نمیخوام صداتو بشنوم .
مینهو با حالت متعجبی سرش رو بالا اورد .
جیسونگ با چشمایی که میشد از سرماش یخ درست کرد گفت : فقط سوال میپرسم و تو جواب میدی ... از کی میدونی زنده است ؟
مینهو با صدای پر از بغضی گفت : از اول میدونستم زنده است .
جیسونگ تعجب کرد ولی به روی خودش نیورد .
دوباره پرسید : چرا نگفتی زنده است ؟ میدونستی هیونجین داغونه ... میدونستی بدون جیهون میمیره ... چرا نگفتی زنده است ؟
مینهو با همون لحن گفت : ترسیدم ... اون بهم قول داده بود اگر کمکش کنم ، کاری میکنه که اقای هوانگ راضی به ازدواجمون بشه . توی اون لحظه هیچی اندازه ی بدست اوردن تو برام ارزش نداشت .
جیسونگ با لحن خنثی گفت : وقتی بهت گفتم عاشقتم چقدر بهم خندیدی ؟ چقدر توی تختش ارضاش کردی که الان اینقدر راحت بهم میگه باهاش سکس داشتی ؟ چقدر از رفتن من خوشحال بودی که رفتی و اون شب کردیش ؟ چقدر ...
با داد مینهو حرفش تمام نشد : بسه جیسونگ .. بسههههه ... اره من باهاش سکس داشتم ولی خودم نخواستم .. اون عوضی توی الکلم قرص خواب و تقویت جنسی ریخته بود ... من هیچی نفهمیدم ... وقتی بیدار شدنم لخت توی بغلم بود ... میخواستم همه چیزو تموم کنم ولی اون عوضی ازم فیلم گرفته بود ... بهم گفت اگر ولش کنم و برای رسیدن به هیونجین کمکش نکنم ، تمام این عکسا و فیلم ها رو بهت نشون میده ... ترسیدم .. منه احمق از از دست دادنت ترسیدم .. میفهمی ؟
جیسونگ پوزخندی زد و گفت : نیازی به ترس دوباره نداری لی مینهو شی .
مینهو با چشمای سرخ و پر از اشک سرش رو بالا اورد و گفت : چی ؟
جیسونگ اروم از روی مبل بلند شد و به سمت مینهو رفت .
حلقه اش رو در اورد و روی رون های عضله ای مینهو گذاشت و گفت : دیگه نمیتونم با مردی زندگی کنم که عضوش توی سوراخ یکی دیگه بوده و شبو توی بغلش بوده ... تو بهم خیانت کردی لی مینهو .. موقعی که داشتی توی بالکن باهاش حرف میزدی فکر کردم داری خیانت میکنی ولی فلیکس بهم گفت اینطور نیست و باور نکرد .. بخاطر اون برگشتم خونه ولی حالا بخاطر خودم و فلیکس از این خونه میرم ... احمق بودم که با گریه هات پشت تلفن گریه کردم ... درخواست طلاق رو من میدم ... از اونجاییم که حق طلاق با منه پس جای هیچ چیزی باقی نمیمونه .
از روی مبل بلند شد و خواست بره به سمت اتاق که مینهو دستش رو گرفت .
با لحن پر از بغضی گفت : انتخاب اخرت اینه ؟ ترک کردنم ؟ میخوای اون جیهون عوضی رو به خواسته اش برسونی ؟ باشه .. همون کاری که تو میخوای میکنیم ... ولی جیسونگ فقط یه بار ... یه بار به کارهایی که با من کردی فکر کنم ... 5 ساله بدون عشقت زندگی کردم ... 5 ساله منتظرم یه بار باهم مثله یه زوج بدون التماس و گریه زندگی کنم ...
مینهو دستش رو ول کرد و حلقه اش رو در اورد و گفت : بعد از طلاق هیچ وقت جلوی چشمت ظاهر نمیشم ... ولی بدون خیلی دوست داشتم و دارم و خواهم داشت ... هیچ کس توی زندگیم جای تو رو نگرفته و نمیگیره ... کاش میفهمیدی ..
دستش رو روی صورت خیسش کشید و بدون نگاه کردن به جیسونگ ، به سمت اتاق رفت .
بعد از برداشتن سوییچ ماشین و گوشیش ، از اتاق بیرون زد و از خونه خارج شد .
به محض بسته شدن در ، جیسونگ روی زمین نشست و بلند شروع به گریه کردن کرد .
خانم هوانگ با شنیدن صدای بلند پسرش ، از اتاق خارج شد و به سمتش رفت .
جلوی جیسونگ زانو زد و اشک توی چشماش جمع شد .
با لحن ناراحتی گفت : چیشده عزیزدلم؟
جیسونگ سرش رو بالا گرفت و توی چشمای خیس مادرش نگاه کرد .
نفس عمیقی کشید و با گریه و هق هق خودش رو توی بغل مادرش انداخت و با شدت بیشتری از قبل گریه کرد .
خانم هوانگ با اخم و گریه ، دستش رو توی موهای لخت پسرش کرد و نوازشش کرد .
بعد از اینکه حسابی توی بغل مادرش گریه کرد و کمی اروم شد ، از خانم هوانگ جدا شد و گفت : میخوام برم پیش فلیکس .
خانم هوانگ سری تکون داد و گفت : منم باهات میام .
جیسونگ سری تکون داد و با صورت پف کرده و دماغی سرخ ، از روی زمین بلند شد و به سمت اتاقش رفت .
روی تخت دراز کشید و بالشت مینهو رو بغل کرد و دوباره گریه هاش شروع شد .
اونقدر گریه کرد که چشماش سوزش پیدا کرد ولی بازم دست برنداشت و ادامه میداد .
بالاخره بعد از اینکه حسابی گریه کرده بود و بالشتش رو به یه دریای شور تبدیل کرده بود ، خوابش برد .
خانم هوانگ لباساش رو پوشید و به سمت جیسونگ رفت .
اروم در زد ولی جوابی نگرفت .
با ترس اینکه یه وقت جیسونگ بلایی سر خودش اورده باشه ، با عجله در رو باز کرد و وارد اتاق شد .
با دیدن جیسونگ که اروم روی تخت خوابیده لبخند تلخی زد و به تخت نزدیک شد .
پتو رو روی جیسونگ بالا کشید و بوسه ای روی سر پسرش گذاشت .
با ارامش روی تخت نشست و سر پسرش رو نوازش کرد و گفت : منو ببخش پسرم .. مادرت رو بخاطر تمام این اتفاقات ببخش .
اهی کشید و بعد از گذاشتن بوسه ی دوباره روی سر جیسونگ از اتاق خارج شد .
به سمت اتاقش رفت و گوشی رو از روی پاتختی برداشت و شماره ی فلیکس رو گرفت .
.
همونطور که هیونجین محکم توش میکوبید و با نیپل هاش بازی میکرد ، اه و ناله هاش بلند شده بود و موهاش پراکنده .
عرق روی پیشونی دوتاشون جمع شده بود ولی این باعث نمیشد از لذتی که برای بار پنجم داره بهشون وارد میشه دست بکشن .
به سمت هیونجین برگشت و با گذاشتن دستش پشت گردن عضله ایش ، سرش رو به سمت خودش کشید و لباش رو روی لبای هیونجین گذاشت .
هیونجین برای لحظه ای حرکتش رو متوقف کرد و لبای فلیکس رو با ارامش بوسید .
فلیکس لب پایین هیونجین رو بین لباش گرفت و مکید و لیسید .
هیونجین زبونش رو وارد دهن فلیکس کرد و با ولع زبون و دهنش رو خیس کرد ..
فلیکس توی دهنش ناله کرد و شروع به حرکت دادن خودش کرد .
اروم باسنش رو عقب و جلو میکرد تا هم خودش لذت ببره و هم هیونجین .
هیونجین تکون نخورد و گذاشت فلیکس با ارامش خودش رو تکون بده .
فلیکس دست هیونجین و که روی پهلوش بود گرفت و روی عضو خودش گذاشت و اروم بالا و پایین کرد .
هیونجین منظورش رو فهمید و همونطور که با یه دست نیپل هاش رو به بازی گرفته بود با دست دیگه اش ، عضوش رو مالید .
فلیکس دهنش رو از زبون تند هیونجین نجات داد و روش رو دوباره برگردوند و چشماش رو با لذت بست .
هیونجین بوسه ای روی لپ فلیکس گذاشت و تا گردنش ادامه داد .
اروم گردن سفیدش رو بوسید و باعث بلند شدن ناله های خودش و فلیکس شد .
فلیکس که حس کرد کمرش خسته شده ، از حرکت ایستاد .
هیونجین خنده ای کرد وهمونطور که شروع به ضربه زدن کرد گفت : خسته شدی ؟
فلیکس با لذت چشم هاش رو توی کاسه چرخوند و گفت : خیلی
فلیکس اروم دستش رو روی دست هیونجین که روی عضوش بود گذاشت و توی مالش بهش کمک کرد .
هیونجین خودش رو فلیکس خارج کرد و خواست پوزیشن رو عوض کنه که متوجه روشن و خاموش شدن گوشی فلیکس شد .
گوشی رو از روی پاتختی برداشت و همونطور که روی فلیکس خیمه زده بود ، اروم عضوش رو وارد کرد و ایکون سبز رو زد .
فلیکس با لذت دوباره چشماش رو بست و به کمرش قوس داد .
هیونجین گوشی رو دم گوشش گذاشت و گفت : الو ؟
خانم هوانگ با شنیدن صدای هیونجین ، با ناراحتی گفت : سلام هیونجین ..
هیونجین با شنیدن صدای خانم هوانگ نگاهش رو به فلیکس داد و با اخم گفت : تو از کجا شماره ی فلیکس رو داری ؟
فلیکس با این حرف هیونجین چشماش رو باز کرد و گفت : ک .. کیه ؟
هیونجین با اخم گفت : مامان جیسونگ شماره ی تو رو از کجا داره ؟
فلیکس با عجله گوشی رو از دست هیونجین کشید و دم گوش خودش گذاشت .
با لحن ارومی گفت : سلام مامان .
هیونجین با چشمای بیرون زده به فلیکس نگاه کرد و ضربه ی محکمی به سوراخش وارد کرد .
فلیکس نگاهش رو به هیونجین داد و دستش رو روی سینه اش گذاشت تا اروم شه .
هیونجین اروم گفت : خفت میکنم فلیکس .
فلیکس با لبخند سری تکون داد و گفت : اتفاقی افتاده مامان ؟ حال جیسونگ خوبه ؟
خانم هوانگ با ناراحتی گفت : فلیکس .. جیسونگ و مینهو قراره طلاق بگیرن .
فلیکس با تعجب گفت : چی ؟ برای چی ؟
خانم هوانگ با صدای پر از بغضی گفت : جیسونگ  شب میاد پیشت ... منم باهاش میام ... لطفا به هیونجین بگو باهاش رفتار بدی نکنه .. اون حالش خوب نیست .
فلیکس خواست بلند شه که هیونجین ضربه ی محکم دیگه ای به سوراخش زد و اروم گفت : من هنوز داخلتما .
فلیکس دوباره دراز کشید و خطاب به خانم هوانگ گفت : نمیخوایید بگید چی شده ؟
خانم هوانگ با گریه و هق هق گفت : شب خود جیسونگ بهت میگه عزیزم .
فلیکس اروم گفت : مامان گریه نکن .. شب منتظرتونیم .
هیونجین با چشمای گرد شده به فلیکس نگاه کرد و خواست حرفی بزنه که فلیکس سریع بوسه ای روی لباش زد و ساکتش کرد .
با خداحافظی از خانم هوانگ ، گوشی رو قطع کرد و روی تخت گذاشت .
نگاهش رو به هیونجین داد و با دیدن چشمای به خون نشسته اش گفت : یه توضیحی بهم بدهکاری ... اینطور نیست ؟
فلیکس دستش رو روی گونه ی هیونجین گذاشت و گفت : الان بگم یا بعد از اتمام کارمون ؟
هیونجین با اخم گفت : همین الان .
فلیکس اروم گفت : وقتی از خونه بیرونش کردی ... نتونستم بزارم بیرون بخوابه .
هیونجین با داد گفت : میرفت پیش پسرشش .
فلیکس چشماش رو بست . بخاطر افسردگی که گرفته بود ، با گریه چشماش رو باز کرد و گفت : ب ..برو ... کنار .
هیونجین که تازه بیماری فلیکس رو یادش اومده بود با ناراحتی گفت : ببخشید عزیزم .. ببخشید .
بوسه ای روی پیشونی فلیکس گذاشت و گفت : معذرت میخوام .. گریه نکن باشه ؟
فلیکس اروم سری تکون داد و اشکاش رو پاک کرد .
هیونجین بوسه ای روی لباش گذاشت و گفت : ادامشو بهم میگی ؟
فلیکس نگاهش رو به چشمای هیونجین داد و وقتی اعتماد و ارامش رو توش دید ، اروم شروع به توضیح دادن کرد : بردمش خونه ی خودم و یه مدت اونجا مونده بود .. با جیسونگ هم اشنا شدم و الان اون دوسته منه .
هیونجین بشدت عصبانی شده بود ولی لبخند ارومی زد و گفت : خیلی خوبه .
فلیکس اروم گفت : هیونجین .
هیونجین هومی گفت و اروم خودش رو تکون داد .
فلیکس با لحن ارومی گفت : چرا وقتی اسم جیهون رو اوردم جواب ندادی و بجاش باهام سکس کردی ؟
هیونجین از حرکت ایستاد و گفت : نمیخوام راجبش حرف بزن فلیکس باشه ؟
فلیکس اهی کشید و اروم سرش رو تکون داد .
هیونجین دوباره شروع به حرکت کرد و بعد از چند دقیقه برای پنجمین بار همزمان با فلیکس ارضا شد .

های هاییییی .
خوبید عزیزای من .
ببخشید دیگه دیر شد .
نمیخواستم آپ کنم ولی دلم نیومد واقعا .
ممنون میشم ووت بدید .
واقعا درحق طلسم داره ظلم میشه حتی شده برای یک ثانیه شما خودتو بزارید جای من .
اینهمه زحمت میکشی بعد جواب نمیگیری .
خیلی ناراحت کننده است .
بازم مرسی که میخونیدش
راستی فیکشن جدیدمم آپ شد لطفا ازش حمایت کنید

طلسم انتقام (Spell revenge)Where stories live. Discover now