part 52

1.4K 152 24
                                    

Part 52
به محض بیرون زدن آفتاب و پرتاب تشعشعاتش از لای پنجره ی سفید ، هیونجین برای پنجمین بار کام کرد و فلیکس اه بلندی کشید .
حتی خودشونم باورشون نمیشد تنها یه حرکت از طرف مقابل باعث این شور و اشتیاق بشه و بتونن پنج راند متوالی باهم سکس کنن .
فلیکس خسته سرش رو روی بالشت گذاشت و بدنش رو جمع کرد .
هیونجین اروم از پشت بهش نزدیک شد و بوسه ای روی گونه اش گذاشت و گفت : خوبی ؟
با خستگی سری تکون داد و گفت : خیلی خستم .. خیلییی خستم هیون .
هیونجین با آرمش خندید و شلوارکش رو از روی زمین برداشت و تن کرد ‌.
درسته اون کسی بود که انرژی گذاشته بود ولی بدن فلیکس از اون ضعیف تر بود و اینکه ۵ راند بدون خوردن چیزی جز آب انجام‌شده بود جای تعجب داشت .
فلیکس خسته چشماش رو بسته بود و با صدای بلند نفس میکشید .
کمر درد و دل درد امونش رو بریده بود ولی دلش نمیومد هیونجین رو کنار بزنه و نسبت بهش بی اشتیاق باشه .
هیونجین از اتاق خارج شد و به سمت اشپزخونه رفت ‌.
کیسه ی اب گرم رو آماده کرد و شیر توت فرنگی از توی یخچال خارج کرد تا برای عشقش ببره و کمی از انرژی تحلیل رفته اش رو برگردونه .
وقتی به اتاق وارد شد ، نگاهش به فلیکسی که داشت توی خودش میلولید ،خورد و با نگرانی به سمتش دوید .
کیسه آب گرم و شیر توت فرنگی رو روی پاتختی گذاشت و روی تخت پشت سر فلیکس دراز کشید و گفت : چیشده ؟
فلیکس اروم هقی زد و گفت : درد دارم ..
هیونجین اخمی کرد و بوسه ای روی موهای عرق کرده ی فلیکس گذاشت و گفت : کجات درد میکنه ؟
فلیکس اهی کشید و گفت : کمر و شکمم خیلی درد میکنه هیون .
اخم هیونجین غلیظ تر شد و خودش رو سرزنش کرد که چرا سعی نکرده جلوی خودش رو بگیره که الان عشقش جلوش درد بکشه .
هوفی کشید و به فلیکس کمک کرد تا روی تخت بشینه .
شیر توت فرنگی رو به دستش داد و گفت : بخور عزیزم .. بخور تا من برگردم .
فلیکس با چشم های خیس سری تکون داد و شیر رو از دستش گرفت .
هیونجین قبل از خروج از اتاق نگاهی به بوهی کرد و پتو رو روش فیکس کرد و توی دلش گفت : مرسی پسر بابا .. مرسی که توی تیم من بودی و گذاشتی با لیکس تنها باشم.
به سمت اتاقک کوچیکی رفت و جعبه ی کمک های اولیه رو برداشت و پمادی ازش خارج کرد و با عجله به سمت اتاق برگشت .
فلیکس کاملا شیر رو خورده بود و با درد سعی داشت لیوان خالی رو روی پا تختی بزاره .
هیونجین با عجله به سمتش رفت و لیوان رو ازش گرفت و گفت : به پهلو بخواب .
طبق دستور هیونجین عمل کرد و به پهلوخوابید .
طوری که صورتش به سمت بوهی بود و کمرش رو به هیونجین .
در پماد رو باز کرد و انگشت اشاره و وسطش رو وارد اون مایع غلیظ کرد .
میدونست سردی بیش از حد این پماد شوکی به فلیکس وارد میکنه پس لب زد : پمادش خیلی سرده ولی زود حالتو خوب میکنه خب .
سری تکون داد و گفت : هر کاری میکنی بکن فقط این دل درد و کمر درد من و از بین ببر .
سری تکون داد و دو انگشتش رو به کمر فلیکس چسبوند .
از سردی پماد هیسی کشید و کمی روی تخت پرید ولی هیونجین بلافاصله با کف دستش شروع به مالیدن پماد کرد و طولی نکشید که همون سردی هم از بین رفت .
خود هیونجین هم به شدت کمرش درد میکرد .
پس پشت سر فلیکس دراز کشید و همانطور که کمر و شکمش رو ماساژ میداد اروم چشماش رو بست تا بخوابه و طولی نکشید که با شنیدن صدای نفس های اروم فلیکس،  خیالش راحت شد و چشماش گرم شد تا بخوابه که یاد کیسه ی اب گرم افتاد.
پس به عقب برگشت و از روی پا تختی برش داشت و روی کمر فلیکس گذاشتش و از پشت بهش چسبید تا به این نحو شکم خودش رو هم گرم کنه و سپس لحاف رو روی خودش و فلیکس بالا کشید و وقتی از آسوده بودن عشقش مطمئن شد ، چشماش رو بست و به خواب رفت .
.
.
.

طلسم انتقام (Spell revenge)Where stories live. Discover now