part 28

1.5K 199 79
                                    

چنل تلگرام
@SKZ-8Some +18

یونگهون با لبخند به سمت هیونجین برگشت و گفت : حالا واقعا سایه ی جی ...
هیونجین با داد گفت : نه نیست .. نیومدم این جا تا چرت و پرت های تو رو راجب گذشته ام بشنوم .. اومدم تا کمکم کنی یه بچه وارد زندگیم بشه .. بچه ای که خون فلیکسم توی رگ هاش باشه نه یه ادمی که سایه ی یه مرده است .. اگر کمک میکنی که بمونم اگر نمیکنی تا برم .
یونگهون نگاهش رو به فلیکس داد و دوباره به هیونجین نگاه کرد و گفت : باشه اروم باش .. نمیدونستم اینقدر روش حساسی .. بشینین .
هیونجین که به شدت عصبانی شده بود ، هوفی کشید و نگاهش رو به فلیکس داد .
انتظار داشت با چشم های خیس یا چهره ی گرفته اش مواجه بشه ولی با لبخند دندون نمایی که به لب هاش نشونده بود ، کمی تعجب کرد .
یونگهون دوباره نگاهی به اون دو انداخت و گفت : میرم براتون قهوه بیارم .
هیونجین سری تکون داد و کنار رفت تا یونگهون از اتاق خارج بشه .
به محض بسته شدن در ، فلیکس با کف دست به سینه ی هیونجین ضربه زد و روی مبل انداختش .
هیونجین با تعجب به فلیکس که روی رون هاش نشست و زانوهاش رو روی مبل گذاشت نگاه کرد و برای جلوگیری از افتادنش دستاش رو دور کمرش حلقه کرد .
فلیکس بوسه ای اروم و بدون مک روی لب های هیونجین گذاشت و اروم جدا شد .
با لبخند به هیونجین گفت : همیشه دوست داشتم حساس شدنت روی خودم رو ببینم .
خنده ای کرد و سرش رو کج کرد .
با نمایان شدن گردن سفید و پر از رگش ، فلیکس وسوسه شد و لباش رو روی گردن هیونجین گذاشت و شروع به مکیدن کرد .
اونقدر محکم گردنش رو مکید که هیونجین اه بلندی کشید و دستاش رو از کمر تا موهای فلیکس بالا کشید .
هیونجین هوفی کشید و با صدایی که درد توش اشکار بود گفت : فلیکس بهت قول میدم روز سختی رو برای خودت رقم زده باشی .. تا رسیدیم خونه یک کامی از لبات و نیپلت و عضوت میگیرم که گریه کنی .
فلیکس خنده ای کرد و گردن هیونجین رو ول کرد و به کبودی جیگری که گذاشته بود نگاه کرد .
دوباره خم شد و با زبون خیسش کرد . با لحن اغوا کننده ای گفت : هرچی ددی بگه .
نیشخندی به حرف فلیکس زد و سرش رو به سمتش برگردوند .
دستاش رو از توی موهای فلیکس در اورد و گونه هاش رو گرفت و سرش رو به سمت خودش کشید .
بوسه ای محکم و پر از صدا اما کوتاهی به لب های فلیکس زد و گفت : اخ که وقتی با این لحنت باهام حرف میزنی حاضرم برات جون بدم بیبی من .
فلیکس لبخند دندون نمایی زد و خواست دوباره بوسه ای روی لب های هیونجین بزنه که صدای پایین کشیده شدن دستگیره بلند شد .
با عجله از روی پاهای هیونجین بلند شد و جفتش نشست .
هیونجین پوزخند صدا داری زد و گفت : الان یعنی خجالت کشیدی ؟ تا دو ثانیه ی پیش که داشتی لوندی میکردی .
با ارنج ضربه ای به پهلوی هیونجین زد و از بین دندون هاش نجوا کرد : خفه شو هیونجین .
هیونجین خنده ای سر داد و در گوش فلیکس گفت : هرچی اقای اغواگر بگه .
یونگهون با لبخند دندون نمایی وارد شد و گفت : واقعا ببخشید دیر کردم .
هیونجین با یاد اوری حرکات فلیکس با خنده گفت : خوب کردی .
فلیکس با تعجب و بدون کنترل روی تن صداش گفت : هوانگ هیونجین .
یونگهون نیشخند شیطونی زد و گفت : هعی هعی .. داشتین شیطونی میکردین ؟
هیونجین که از این بحث و اذیت کردن فلیکس لذت میبرد ، گفت : اره .
یقه ی لباسش رو پایین کشید و کبودی رو به یونگهون نشون داد و گفت : باورت میشه این کاره فلیکس باشه ؟ هیکلش کوچولو و رفتارش ارومه ولی وقتی بحث من و بدنم باشه میشه مثله یه جوجه ی وحشی .
فلیکس اهی کشید و لبش رو گاز گرفت . سرش رو پایین انداخت و از بین دندون هاش گفت : اگر همین الان تموم نکنی این بحث و ، تا دوماه از سکس خبری نیست .
با تن صدایی گفت که فقط هیونجین متوجه بشه .
یونگهون با لبخند به چهره ی سرخ شده ی فلیکس نگاه کرد و گفت : شنیدم چی گفتید فلیکس شی .. هیونجین ذاتا بعد از این عمل نباید باهات سکس کنه .
هیونجین با اخم گفت : چرا ؟
یونگهون قهوه ها رو روی میز گذاشت و روی صندلی چرمی خودش نشست و گفت : چون که من میگم ..
هیونجین اخمی کرد و گفت : یعنی چی ؟ من میمیرم اینطوری .
یونگهون کاملا جدی گفت : نترس نمیمیری .
بلافاصله با پایان حرف ، از روی صندلی بلند شد و به سمت ماکت انسانی کنار میزش رفت : خب ببینید .. توی این ناحیه از شکم ما یه حرفه به اندازه ی پهنای شست دستت ایجاد میکنیم فلیکس شی .. بعد از اون با سرنگ های بزرگ ، مخلوطی از مایع بین سلولی اطراف رحم زنان و مایع داخلی بدن خودت رو مخلوط میکنیم و وارد این حفره میکنیم .. تا یک ماه درد داری چون این کیسه میخواد تشکیل بشه توی بدنت و ماه بعدش هم نباید سکس داشته باشی برای اطمینان .. چرا که اگر رحم تشکیل نشده باشه و اسپرم وارد بدنت بشه ، امکان تشکیل یه بچه ی ناقص وجود داره .. پس هیونجین جلوی هیونجین کوچولوت رو بگیر عزیزم .
لبخند حرص دراری به چهره ی سرخ شده از عصبانیت هیونجین زد و ادامه داد : ببین فلیکس شی .. تو از زنا متفاوتی اونا تخمک و تخمدان و لوله ی فالوپی که اسپرم واردش میشه و به سمت رحم میره دارن ولی تو نداری .. پس فقط اسپرمت با اسپرمت های هیونجین امیزش پیدا میکنن اونم توی دیواره ی رحم مصنوعیت ... پس وقتی که بار دار شدی باید همش استراحت مطلق باشی .. چون امکان سقط بچه 87 % هست و تعداد خیلی کمی از زوج های مرد میتونن بچه دار بشن .. باید بگم که حتی سقط کردنت هم مثل زنان نیست فلیکس شی .. چرا که خانوم ها حفره ای برای خروج بچه و جفت دارند ولی شما فقط از طریق جراحی میتونید بچه رو بیرون بکشید .. پس خیلی مواظب باشید .
فلیکس سری تکون داد و گفت : من برای همه این ها اماده ام .
هیونجین اهی کشید و گفت : اگر بچه سقط بشه برای فلیکس خطر داره ؟
فلیکس اهی کشید و گفت : هیونجین چرا نفوذ بد میزنی ؟
هیونجین با اخم بهش نگاه کرد و با تن صدای نسبتا بلندی گفت : فلیکس بفهم .. من تو رو از دست بدم میمیرم ولی اگر بچه توی زندگیمون نباشه میتونیم از پرورشگاه بیاریم .
فلیکس هم با صدای بلندی گفت : من بچه ی خودم رو میخوام هیونجین .
یونگهون که دید بحث داره جدی میشه گفت : هیونجین گوش کن ... اگر استرس و اضطرابی به فلیکس شی وارد نشه و وسایل سنگین بلند نکنه و البته تغذیه ی مناسب داشته باشه ، هیچ اتفاقی برای هیچ کدومشون نمی افته و اما کار هایی که باید بعد از عمل انجام بدید .
هیونجین اهی کشید و گفت : صبر کن یونگ باید فکر کنم .
فلیکس هوفی کشید و با حرص دستش رو روی پای راستش کوبید و گفت : هیونجین ..
هیونجین با داد گفت : نمیخوام از دستت بدم فلیکس .. عهههه .
با دادی که هیونجین زد ، چشم هاش رو بست و لب هاش شروع به لرزیدن کرد .
هیونجین اهی کشید و خواست حرفی بزنه که فلیکس از روی مبل بلند شد و به سمت درب خروجی رفت .
بین راه هقی زد و باعث شد بغضی گلوی هیونجین رو فشار بده .
با عجله از روی مبل بلند شد و به سمت فلیکس دوید .
قبل از برخورد دست فلیکس با دستگیره ی استیل در دستش رو گرفت و اروم گفت : فلیکس .. گوش کن عزیزم .. من واقعا نمیخوام از دستت بدم نفسم .. لطفا کوتاه بیا .
فلیکس با داد و گریه گفت : قرار نیست اتفاقی برام بیوفته که اینقدر نگرانی .. هق هق .. تو ازم مراقبت میکنی .. هق هق .. پس دلیل نگرانیت چیه ؟
هیونجین هوفی کشید تا بغضش رو مخفی کنه .
با یک دست سر فلیکس رو به سینه اش چسبوند و با دست دیگه اش دور کمرش رو گرفت و به در چسبوندش تا یونگهون صورت خیسش رو نبینه .
با لحن دلربایی گفت : باشه عزیزم .. باشه .. گریه نکن .. ببخشید حق با توعه .. گریه نکن دیگه بسه .
اروم سری تکون داد و بینیش رو بالا کشید .
از بغل هیونجین اروم بیرون اومد و گفت : خواهش میکنم راضی شو .. هق .
هیونجین اخمی از روی ناراحتی کرد و با پشت دست اشک های فلیکس رو پاک کرد و گفت : باشه چشم .. فقط گریه نکن باشه .. تک تک اشکات قلبم رو پاره میکنن .
سرش رو پایین انداخت و حرفی نزد .
هیونجین بوسه ای روی فرق سرش گذاشت و گفت : بیا بریم بشینیم روی صندلی .
اروم سرش رو بالا و پایین کرد و همراه با هیونجین به سمت مبل رفت .
یونگهون لبخندی زد و بطری اب معدنی رو از یخچال بیرون کشید و به سمت هیونجین پرت کرد .
هیونجین توی هوا بطری رو گرفت و با لبخند ازش تشکر کرد .
درب بنفش رنگ بطری رو باز کرد و روی لب های نیمه باز فلیکس گذاشت .
فلیکس با ارامش دستش رو بالا اورد و روی دست هیونجین گذاشت و جرعه ای از اب رو خورد .
با فشار دست فلیکس ، بطری رو پایین اورد و خواست دوباره به سمت دهنش ببره که فلیکس با دست رد کرد .
هیونجین لبخندی زد و بطری رو به لب های خودش چسبوند و کمی ازش خورد .
یونگهون با لبخند گفت : خب ؟
فلیکس نگاهی به هیونجین انداخت .
هیونجین اهی کشید و گفت : بعد از عمل باید چیکار کنیم ؟
فلیکس لبخند دندون نمایی زد و به یونگهون نگاه کرد .
یونگهون ادامه داد : خب به محض اتمام عمل ، باید نزدیک دو هفته توی بیمارستان بمونه تا ازمایش ازش بگیرم و از رشد و تشکیل رحم مطمئن بشم .. بعد از دو هفته میتونه بره خونه ولی باید حتما بیاد پیشم حداقل هر سه روز تا ببینم مشکی نداشته باشه .. در رابطه با لقاح ؛ بعد از اتمام دو ماه و مطمئن شدن از اینکه رحم تشکیل شده ، باید به مدت 16 روز هرشب انجامش بدید .. تا جایی که میتونی هیونجین کامت رو وارد حفره ای فلیکس کن و بعد از ارگاسمت عضو رو بیرون نکش و شما فلیکس شی بلافاصله از روی تخت بلند نشید . باید حداقل سه ساعت ثابت باشید تا اسپرم ها وارد رحم بشن .
هیونجین اخمی کرد و گفت : اینطوری که کمرش داغون میشه ..16 روز سکس داغونش میکنه .
یونگهون اخمی کرد و با جدیت گفت : نگران نباش برای همه ی این ها دارو تجویز میشه پس جای نگرانی نیست ... فلیکس شی داروی خاصی مصرف میکنی ؟
هیونجین به جای فلیکس جواب داد : اره داروی افسردگی میخوره .
یونگهون اخمی کرد و گفت : تا قبل از عمل ترکش کن .. دارو برای بچه به شدت ضرر داره مخصوصا دارو های افسردگی .
هیونجین با اخم گفت : نمیتونه ترکش کنه .
فلیکس به سرعت گفت : میتونم .. ترکش میکنم .
هیونجین هوفی کشید و با ارامش و شمرده شمرده گفت : فلیکس .. حالت .. بد .. میشه .
فلیکس سری تکون داد و گفت : نمیشه .. ترکش میکنم یونگهون شی .
یونگهون سرش رو بالا و پایین کرد و گفت : خوبه .. هیونجین زمان دقیق عمل به تو بستگی داره .. چون تو نقش پدر این بچه رو داری و مسئولیت عمل با توعه .. فقط قبل از عمل سعی کنید کم با هم سکس کنید .
هیونجین هوفی کشید و گفت : بهم زمان بده فکر کنم .. خبرت میکنم برای تاریخ دقیق .
یونگهون لبخندی زد و گفت : ماه دیگه ام برای عمل کاملا خالیه هر روزی رو که میخوای بگو تا عملش کنم .
هیونجین سری تکون داد و با کلافگی گفت : دیگه چیزی مونده ؟
یونگهون کمی فکر کرد و گفت : نه ... فقط فلیکس شی از همین الان تغذیه ی مناسبت رو شروع کن .
فلیکس لبخندی زد و گفت : چیا باید بخورم ؟
روی صندلی رو به روی فلیکس و هیونجین نشست و گفت : پروتئین زیاد بخور .. حبوبات هم که عالیه .. صبحونه ات هم مفصل باشه .
فلیکس سری تکون داد و گفت : باشه ممنونم .
یونگهون لبخندی زد و گفت : خواهش میکنم ...
هیونجین هوفی کشید و از روی مبل بلند شد و گفت : پس ما دیگه می ریم .. در مورد زمان عمل هم بهت زنگ میزنم .
فلیکس و یونگهون هم متقابلا بلند شدن . یونگهون باشه ای گفت و فلیکس و هیونجین رو تا بریم از مطب دنبال کرد .
تا رسیدن به ماشین حرفی زده نشد .
سوییچ رو از توی جیبش بیرون کشید و قفل رو باز کرد .
فلیکس با لبخند دندون نمایی توی ماشین نشست و منتظر هیونجین موند .
با اخم وارد ماشین شد و خطاب به فلیکس گفت : فلیکس .. هنوزم دیر نشده .. بیا بیخیال شیم .
اهی کشید و گفت : هیونجین .. عزیزم .. من از حرفم برنمیگردم .. من یه بچه میخوام که مثل تو باشه .. مگه نگفتی دوست داری پسر دار بشی و اسمش رو بذاری بوهی ؟
هیونجین اهی کشید و ماشین رو روشن کرد . خطاب به فلیکس گفت : فلیکس من اخر از دست تو روانی میشم .
فلیکس خنده ی بلندی سر داد و باعث شد هیونجین دلش نرم بشه و لبخندی از صدای خنده هاش بزنه .
...................................................................................................................................................
سونگمین با داد گفت : چان عزیزم کم کن صدای تلویزیون رو کر شدم .
چان با داد گفت : سونگمین بازی حساسه یه چیز بیار بخوریم .
سونگمین هوفی کشید و زیر لب گفت : انگار که نه انگار دارم باهاش حرف میزنم .
دوتا کاسه ی بزرگ برداشت و روی اپن گذاشت .
در کابینت بالای اجاق گاز رو باز کرد و یک چیپش و یک پفک و چند تا کیک و بیسکوییت شکلاتی بیرون کشید و توی کاسه ها ریخت .
به سمت چان رفت و همونطور که روی مبل می نشست ، کاسه ها رو روی میز جلوی چان گذاشت و گفت : چانی ..
چان به سمتش برگشت و گفت : جونم ؟
سونگمین با لبخند گفت : امشب بریم پیش فلیکس ؟
چان با اخم گفت : چرا ؟
و یک برگ نازک از چیبس رو برداشت و وارد دهنش کرد .
سونگمین با همون لبخند گفت : دلم برای فلیکس تنگ شده .
چان سری بالا و پایین کرد و گفت : به هیونجین زنگ میزنم ببینم اگر خونه ان میریم ولی شرط داره .
سونگمین با لبخند سری تکون داد و گفت : هرچی باشه قبوله .
چان نیشخندی زد و گفت : برگشتیم باید سکس کنیم خیلی وقته باهم نخوابیدم .
سونگمین لبخندی زد و گفت : باشه .. اتفاقا منم دلم برای حس کردنت تنگ شده .
چان لبخند دندون نمایی زد و گفت : عاشقتم.
...................................................................................................................................................
با رسیدن به خونه ، موبایل فلیکس شروع به زنگ خوردن کرد .
فلیکس با دیدن شماره ی جونگین لبخندی زد و گفت : سلام ..
نارا با صدای نازکش گفت : فیلیس (فلیکس )
فلیکس با لبخند دندون نمایی گفت : سلام عزیزم .. خوبی نارای من ؟
نارا لبخند دندون نمایی زد و گفت : اوبم .. فیلیس چلا نهومدی پیس نالا ؟ (خوبم .. فلیکس چرا نیومدی پیش نارا ؟)
هیونجین با تعجب به فلیکس نگاه کرد و گفت : کیه ؟
فلیکس با لبخند به هیونجین نگاه کرد و گفت : بچه ی دوستمه .
هیونجین اخمی کرد و گفت : کدوم دوستت ؟
فلیکس اروم گفت : هیونجین دور بزن میخوایم بریم خونشون .
هیونجین بدون هیچ حرفی دور زد و لب خیابون ایستاد تا فلیکس ادرس دقیق رو بهش بگه .
با لبخند خطاب به ناراگفت : نارای من ..  فلیکس یکم درگیر بود .. الان میتونم بیام پیشت ؟
نارا جیغی کشید  که از پشت تلفن به گوش هیونجین هم رسید .
خنده ای بلندی سر داد و گفت : باباییی .. فیلیس میقاد بیاد پیس نالااااا .(باباییی .. فلیکس میخواد بیاد پیش نارا .)
جونگین با لبخند دست هاش رو خشک کرد و گوشی رو از نارا گرفت : سلام .. خوبی ؟
فلیکس لبخندی زد و گفت : سلام عزیزم .. خوبم توخوبی ؟
جونگین روی مبل نشست و گفت : بد نیستم .. تو چطوری ؟ میخوای بیای اینجا ؟
فلیکس اومی گفت و ادامه داد : خوبم .. اره میشه لوکیشن بهم بدی میخوام بیام نارا رو ببینم .. دلم براش خیلی تنگ شده .
جونگین با لبخند گفت : حتما .. الان میفرستم ..
فلیکس تشکری کرد و تماس رو پایان داد .
با لبخند به هیونجین که با اخم بهش نگاه میکرد ، چشم دوخت و گفت : راه بیوفت .
هیونجین اهی کشید و گفت : دوستت کیه فلیکس ؟
فلیکس با لبخند گفت : اشناعه الان میریم میبینیش .
هیونجین اخمی کرد و گفت : من میشناسمش ؟
انگشت اشاره اش  رو بین ابروهای هیونجین کشید و گفت : اینقدر اخم نکن هیونجین .. خط افتاده ... اره میشناسیش ...
با بلند شدن صدای اس ام اسش ، نگاهش رو از هیونجین گرفت و به گوشیش داد .
لوکیشن رو وارد GPS ماشین کرد و گفت : برو به این ادرس .
هیونجین هوفی کشید و تکیه اش رو از در گرفت و ماشین رو روشن کرد و مسیر لوکیشن رو دنبال کرد .
با رسیدن به در خونه ، فلیکس با عجله از ماشین پیاده شد و به طرف در خونه دوید .
همانطور که به طرف خونه میدوید ، صدای بوق ماشینی رو شنید .
با ترس سرجاش ایستاد و به ماشین خیره شد .
هیونجین داد بلندی کشید و به طرفش دوید : فلیکسسسس .
با رسیدن به فلیکس با عجله از پشت بغلش کرد و به طرف پیاده رو چرخ خورد .
راننده با داد گفت : مگه کوری ؟
هیونجین با حرص فلیکس رو ول کرد و به سمت ماشین دوید .
مرد که چهره ی عصبی هیونجین رو دید پا روی گاز گذاشت و از اونجا دور شد .
هیونجین به سمت فلیکس دوید و با عصبانیت و داد گفت : حواست کدوم گوری بودددد ؟
فلیکس توی خودش جمع شد و گفت : ببخشید .
هیونجین اهی کشید و محکم فلیکس رو بغل کرد .
بوسه ای روی موهاش گذاشت و گفت : فلیکس من اخر از دست تو سکته میکنم .. خیلی ترسوندیم .
فلیکس لبخندی زد و گفت : هرچی بود گذشت هیونی .. بیا بریم تا نارا رو بهت نشون بدم .
هیونجین سری تکون داد و دنبال فلیکس راه افتاد .
ایفون رو زد و منتظر موند .
نارا با خوشحالی گوشی رو برداشت و گفت : فیلیس مَ اومته . ( فلیکس من اومده .)
هیونجین خنده ای کرد و خطاب به فلیکس گفت : فلیکس من ؟ بهش نگفتی فقط مال منی ؟
فلیکس اخمی همراه با خنده کرد و گفت : هیونجین به یه بچه هم حسودی میکنی ؟ نارا عزیزم در رو میزنی من و همسرم بیاییم داخل .
نارا با جیغ و خوشحالی گفت : الهههه .( ارههههه )
بلا فاصله در رو زد .
فلیکس و هیونجین وارد شدن و به سمت درب ورودی رفتن .
با رسیدن به در ورودی ، نارا با شدت دستگیره رو پایین کشید .
چند ثانیه به فلیکس خیره شد و با جیغ به سمتش دوید : فیلیس مَ .(فلیکس من .)
فلیکس با لبخند دندون نمایی روی زمین زانو زد تا نارا رو بغل کنه .
نارا با شدت خودش رو توی بغل فلیکس پرت کرد و سفت بغلش کرد و گفت : فیلیسس تو گول داده بوتی سود بیای ولی نمدی .(فلیکسس تو قول داده بودی زود بیای ولی نیومدی .)
همونطور که نارا رو توی بغل گرفته بود بلند شد و گفت : الان اومدم عزیزمم .
همانطور که به نارا نگاه میکرد ، انگشت اشاره اش رو به سمت هیونجین گرفت و گفت : نارا این هیونجینه ..
نارا با اون موهای دو گوشیش به سمت هیونجین برگشت و گفت : فیلیس .. این اقا خوشبیته شیکالته ؟ ( فلیکس .. این اقا خوشتیپه چیکارته ؟)
هیونجین نوازشی نصیب گونه ی نارا کرد و گفت : من همسرشم .
نارا اخمی کرد و گفت : همسل ؟(همسر ؟)
هیونجین لبخندی زد و گفت : اوهوم .
با شنیده شدن صدای شخص چهارمی ، هیونجین با تعجب سرش رو بالا اورد و بهش نگاه کرد .
جونگین با لبخند و بی خبر از حضور هیونجین ، توی چارچوب در ایستاد و گفت : فلیکس او ..
با دیدن هیونجین که با تعجب و چشم های قرمز بهش نگاه میکرد ، هین ارومی کشید و ادامه ی حرفش رو خورد .
هیونجین با عصبانیت به سمت فلیکس برگشت و با دادی که مو به تن فلیکس و نارا و جونگین سیخ میکرد گفت : ما توی خونه ی این هرزه چیکار میکنیم فلیکسسسس ؟

****************************************************های های ..
اینم از پارت 28 طلسم انتقام امیدوارم لذت ببرید .
نظر و ووت فراموش نشه ممنونم ..
دیگه بسکه گفتم ووت بدید واقعا خسته شدم .
تا زمانی که ووت ها به شرط نرسن هیچ فیکشن آپ نمیشه .
و کسایی که میخونن و از ۳۹ تا پارت فقط دو یا سه تا رو ووت میدند من ریپورتشون میکنم امیدوارم ناراحت نشید.
واقعا دیگه دارم ناراحت میشه یه نگاه به ویو و ووت ها بندازید منو درک میکنید .
فقط دستتون میخواد بره روی یه ستاره پایین صفحه کار سختیه؟
شرط برای آپ پارت بعد ۳/۸ووت .
شرط ها نرسید هیچ کدوم از فیکشن ها آپ نمیشه .
ووت های دستینی هم به شرط نرسیده . فردا آپ نمیشه .

طلسم انتقام (Spell revenge)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant