part 30

1.6K 192 66
                                    

با برخورد جسم سختی به عضوش ، اهی کشید و از خواب پرید .
سرش رو پایین برد و نگاهش رو به عضوش داد تا دلیل این درد کذایی رو بفهمه .
با دیدن دست مشت شده ی فلیکس با فاصله ی کمی از عضوش ، خنده ی ریزی کرد و سرش رو بالا اورد .
به چشم های بسته و دهن نیمه باز معشوقش نگاه کرد و با شیطنت ضربه ی ارومی به عضو فلیکس زد و منتظر عکس العملش موند .
وقتی واکنشی ازش ندید ، اینبار محکم تر زد و باعث شد فلیکس با درد از خواب بیدار بشه .
تا چشم های باز فلیکس رو دید و اهش رو شنید ، چشماش رو بست و خودش رو بخواب زد .
فلیکس با چشمای خمار روی تخت نشست و نگاهش رو به هیونجین که نفساش منظم بود داد .
هوفی کشید و با فرض خواب بودن هیونجین پشتش رو بهش کرد و دوباره خوابید .
هیونجین یواش چشماش رو باز کرد و به فلیکس نگاه کرد .
خنده ی ریز و بی صدایی کرد و اروم دستش رو به سمت چاک باسن فلیکس برد .
انگشت وسطش رو روی سوراخش کشید و کمی فشرد .
فلیکس با ترس هینی کشید و روی تخت نشست .
هیونجین دوباره خودش رو بخواب زد .فلیکس که متوجه شد هیونجین داره شیطنت میکنه ،با حرص ضربه ی محکمی به شونه اش زد و با دلخوری گفت : هیونجین ..
لبخندی زد و چشماش رو باز کرد . روی تخت نشست و گفت : سلام عزیزم .
فلیکس با دلخوری و موهایی که توی هوا پراکنده بودن بهش نگاه کرد و لب زد : چرا اذیتم میکنی ؟ مگه نمی بینی خوابم ؟
اخم مصنوعی کرد و گفت : تو اول شروع کردی .. با مشت زدی توی عضو موردعلاقه ات .
پوزخندی زد و گفت : عضو مورد علاقه ی من ؟
هیونجین با جدیت ادامه داد : بله .
فلیکس که شیطنتش برای گفتن حرفای خیس و کثیف گل کرده بود ، ابرویی بالا انداخت و اغواگرانه لب زد : اونوقت اون عضو کجاست ؟
با اتمام حرفش روی تخت چار دست و پا شد و باسنش رو بالا داد و به سمت معشوقش قدم برداشت .
هیونجین با شهوت لب گزید و سعی کرد عقب بره چون محض رضای خدا الان چان و سونگمین میومدن و میدونست اگر  دستش به فلیکس بخوره سونگمین و چان که هیچ ، مینهو و جیسونگ و تمام خدمتکار ها هم نمیتونست فلیکس رو از زیرش بیرون بکشن .
اهی کشید و سرش رو کج کرد تا نگاهش به باسن فلیکس نیوفته : فلیکس ؟
فلیکس با شهوت و لحن کش داری گفت : جونم ؟ نگفتی هیونجینا ... من کدوم قسمت از بدنت علاقه دارم ؟
با رسیدن به یک سانتی هیونجین دستش رو روی عضوش گذاشت و اروم فشرد و گفت : منظورت اینجاست ؟
هیس و اهی از لذت کشید و سرش رو بالا گرفت .
فلیکس مثل خون اشامی که خون دیده باشه ، نفس لرزونی کشید و لباش رو روی سیبک گلوی هیونجین گذاشت .
مک عمیقی از پوست سفیدش گرفت و اروم جدا شد .
از حالت چار دست و پا خارج شد و روی پاهای دراز شده ی پسر بزرگتر نشست .
نگاه خمارش رو به چشم های نیم باز هیونجین داد و اروم دستاش رو روی شک و سینه ی لختش کشید و کمی با انگشت اشاره نیپل هاش رو به بازی گرفت .
با عجز لب گزید و گفت : فلیکس ...
فلیکس با لبخند از بی قراری هیونجین باسنش رو روی عضوش تکون داد و گفت : جونم ؟
دستاش رو بالا برد و روی رون های لخت فلیکس گذاشت . چند بار دستش رو بالا و پایین کرد و از نرمی پوست سفیدش حظ کرد .
فلیکس با بدجنسی اهی کشید تا هیونجین تحریک کنه که کاملا هم موفق شد .
چرا که برامدگی دیک هیونجین رو لای چاک باسنش حس کرد .
دوباره باسنش رو بالا داد و وقتی دست های هیونجین بالا اومد تا پهلو هاش رو بگیره و یک عشق بازی دیونه واری رو شروع کنن ، از روی پاهاش بلند شد و از تخت پایین رفت .
هیونجین با تعجب روی ارنجش بلند شد و به فلیکس که با ارامش به سمت حموم میرفت نگاه کرد : کجا ؟
بدون برگشتن به سمتش گفت : دارم میرم حموم .. الان سونگمین و بنگ چان میان .
هیونجین از روی تخت بلند شد و به سمتش رفت . پشتش قرار گرفت و گفت : داری شوخی می کنی دیگه نه ؟
فلیکس که موفق شده بود هیونجین رو تحریک کنه با بدجنسی گفت : نه عزیزم .. یادت که نرفته دوستت چی گفت ؟
هیونجین با حرص لب زد : چه گوهی خورد ؟
از لحن حرصی هسونجین خنده اش گرفت . لب پایینش رو گاز گرفت تا هیونجین متوجه نشه : درست حرف بزن هیونجینم .. گفت قبل از عمل نباید سکس کنیم .
اخمی کرد و موهاش رو با عصبانیت کشید و با سرش به پایین تنه اش اشاره کرد .. با داد گفت : من الان با این چه غلطی بکنم ؟
نگاهش رو به عضو هیونجین که سیخ شده و باعث شده بود شلوارش به جلو کش پیدا کنه ، داد و گفت : نمیدونم .
و بدون اینکه فرصت حرف زدن به هیونجین بده وارد حموم شد .
هیونجین عصبی از این حرکت فلیکس ضربه ی محکمی به دیوار کنار حموم زد و اهمیتی به درد پاش نداد .
فلیکس با خنده به در نگاه کرد و پیراهن و باکسر نازکش رو در اورد و توی سبد رخت چرک ها گذاشت .
به طرف در رفت و بازش کرد .
هیونجین هنوز همونطور دم در حموم ایستاده بود و منتظر بود تا فلیکس بهش بده داشته شوخی میکرده .
خنده ای کرد و گفت : بیا داخل .
اهی کشید و گفت : فلیکس همش داری اذیتم میکنی .
لبخند دندون نمایی زد و دندون های سفیدش رو به رخ هیونجین کشید و وارد حموم شد .
هیونجین با عجله و قبل از منصرف شدن فلیکس وارد حموم شد و در رو از داخل قفل کرد .
...................................................................................................................................................
روی بازوی عضله ای مینهو دراز کشیده بود و از نوازش شدن سر و پشت گوشش توسط همسرش لذت میبرد .
مینهو با لبخند گفت : نمیدونم چرا فکر می کردم بعد از دیدن جیهون دیگه قرار نیست ببینمت .
جیسونگ اخمی کرد و گردنش رو به بالا خم کرد تا مینهو رو ببینه : دیونه ای ؟ بنظرت من می تونم یک روز ازت دور باشم ؟
ابرویی بالا انداخت و گفت : ولی تو که حلقه ات رو در اوردی و می خواستی درخواست طلاق بدی .
جیسونگ : درسته .. ولی تو که میدونی من موقع عصبانیت چقدر حرف چرت میزنم .
پسر بزرگتر خنده ای کرد و با دست ازادش گونه های همسرش رو گرفت و فشرد تا لباش غنچه بشه . بلافاصله بوسه ای روشون گذاشت و با صدا جدا شد .
جیسونگ اروم چشماش رو باز کرد و گونه هاش رو از دست مینهو نجات داد .
مینهو دوباره پیش رفت و خواست یک بوسه ی تند و پر ولع رو شروع کنه که موبایلش زنگ خورد .
جیسونگ از روی پا تختی برش داشت و قبل از اینکه به مینهو بدش به اسم روی بک گراند نگاه کرد .
اهسته و با ناراحتی لب زد : جیهون ؟
مینهو با ترس اخمی کرد و سرش رو از روی بالشت برداشت .
جیسونگ پوزخندی زد و گفت : الان نشونش میدم وایسا .
با اتمام حرفش بدون توجه به لبخند دندون نمای مینهو ، ایکون سبز رو زد و گفت : الو ؟
جیهون با شنیدن صدای جیسونگ اخمی کرد و گفت : مگه تو با مینهو قهر نکرده بودی ؟
جیسونگ با صراحت لب زد : من ؟ با مینهو ؟ مگه اصلا میشه ما دوتا قهر کنیم ؟
جیسونگ با حرص لب زد : ولی اون شب مینهو گفت تو باهاش قهر کردی و میخوای در خواست ...
جیسونگ : حالا که ندادم ... چیه ؟ ناراحتی به خواسته ی کثیفت نرسیدی ؟ داری میترکی که یه مرد مثل مینهو کنارت نیست ؟ پس بیشتر بترک .. چون اینطوری یه دنیا راحت میشن .. حیف شیر اون مادری که به تو داده البته وقتی حروم زاده باشی همینطوری میشی کلا دست خودت نیستا ژنای کثیفت باعث میشن یه ادم وقیح و عوضی باشی .. الانم قطع میکنم چون همسرم منتظرمه .. اینو یادت باشه هرزه .. هیچ وقت نمیذارم به ارزوهات برسی .
بدون مهلت دادن به جیهون ، تماس رو پایان داد و موبایل رو روی پا تختی گذاشت .
با لبخند به سمت مینهو برگشت و گفت : چطور بودم ؟
پسر بزگتر با لبخند انگشت شستش رو بالا اورد و گفت : عالی .
با افتخار ابرویی بالا داد و نگاهش رو از چشم های مینهو گرفت و به ساعت داد .
وقتی عقربه ها رو روی ساعت 5:00 عصر دید ، از روی بازوی مینهو تخت بلند شد و گفت :پاشو بریم عصرونه بخوریم .. از ساعت 2 تا الان خوابیدیم .
مینهو با چهره ی خنثیی گفت : ما که اصلا نخوابیدیم جی .. امشبم قراره بنگ چان و همسرش بیان .. فکر کنم وسط مهمونی چرت بزنیم .
با یاد اوری چیزی روی تخت نشست و گفت : مینهو .. نمیدونم چی شده که دیگه مثل سابق با هیونجین و چان گرم نمیگیری ولی میشه بخاطر من سرد نباشی ؟
اخمی کرد و روی تخت نشست .
هیچ کس نمیتونه حرف هایی که سر برادرش میخوره یا حتی بخاطر بی گناهیش فحش میخوره رو فراموش کنه .
مینهو دو حالت رو داشت .
اول اینکه هیونجین بخاطر جونگین حرفایی رکیکی بهش زده بود و دوم چان بود که بخاطر دفاع از هیونجین به مینهو میگفت دزد .
مینهو هیچ وقت چشم به اموال اقای هوانگ نداشت .. درسته که شرکت لی کمی از شرکت هوانگ کمتر بود ولی این باعث نمیشد مینهو یک ادم فقیر باشه و اتفاقا برعکس اون علاوه بر کار توی شرکت ، رییس و موسس یک فروشگاه بزرگ هم بود .
و این چیزی بود که حتی جیسونگ هم ازش خبر نداشت .
با دیدن سکوت مینهو و اخمای توی همش ، اهی کشید و با دلخوری لب زد : فراموشش کن .. اشتباه از من بود .. درکت میکنم عزیزم .
از روی تخت بلند شد و خواست از اتاق خارج بشه که دستای مینهو دور کمرش حلقه شدند و سرش روی شونه ی راستش قرار گرفت .
مینهو : تو که میدونی من تحمل دلخوری تو رو ندارم .. معلومه که بخاطر تو هر کاری میکنم .. پس دوباره با چان و هیونجین رفاقت سابق رو میسازم .. البته اگر اونا هم بخوانش .
جیسونگ به سرعت لب زد : هیونجین رو که میدونم داره سعی میکنه باهات ارتباط بگیره ولی چان رو نمیدونم ..
مینهو با لبخند سری تکون داد : اوهوم .
چند ثانیه همینطور موندن تا از وجود هم لذت ببرن .. اولین نفر جیسونگ جدا شد و گفت : بیا بریم پایین مطئنم فلیکس و هیون هم باید پایین باشن .
سری تکون داد و بعد از گرفتن دست جیسونگ در رو باز کرد و از اتاق خارج شدند .
تا به بالای پله ها رسیدن هیونجین با لبخند در اتاقش رو باز کرد و ازش خارج شد و خیلی اروم جوری که فلیکس بیدار نشه بستش و سرش رو به سمت پله ها چرخوند که اون کاپل عاشق رو دید : سلام .
جیسونگ با لبخند محوی جوابش رو داد و مینهو هم سری تکون داد .
جیسونگ نگاهش رو به در اتاق داد و گفت : فلیکس خوابه ؟
لبش رو گزید تا جلوی خنده اش رو بگیره . اروم سرش رو بالا و پایین کرد و برای عوض کردن بحث گفت : بریم پایین حتما گرسنه این .
(فلش بک )
فلیکس : اههه .. اهههه .. بسه هیونجین .. بسه دیگه .. دیگه نمیتونم .. اههه .
محکم توی فلیکس میکوبید و اهمیتی به قطرات اب که رو کمرش میریخت نمیداد .
قرار بود فقط یک راند سکس کنن ولی اونقدر هیونجین ارضا شد و فلیکس متوجه نشد که فکر میکرد هیونجین دیر انزالی گرفته .
هوفی از سر لذت کشید و گفت : نمیتونم ..
فلیکس با عجز و ناتوانی در برابر سستی زانوهاش ، یک دستش رو به لوله های اب و دست دیگه اش رو به دیوار تکیه داد تا نیوفته .
هیونجین که این سستی رو دید ، دستش رو دور کمرش حلقه کرد و اخرین ضربه رو چنان وارد کرد که پاهای فلیکس از روی زمین بلند شدن و کل بدنش به دیوار کنار دوش چسبید .
اروم عضوش رو از فلیکس خارج کرد و خواست حرفی بزنی که حس کرد دستش سنگین شده .
نگاهش رو با نگرانی به فلیکس داد و با دیدن چشمای بسته اش ، خنده ای کرد و فهمید خسته تر از این حرفاست که بتونه حموم کنه و سر پا وایسه پس ربدوشامبر رو تنش کرد و براید استایل بلندش کرد .
از حمام که کاملا بخار گرفته بود خارج شد و اروم فلیکس رو روی تخت گذاشت .
فلیکس با نگرانی روی تخت نشست و با لحن خسته ای گفت : الان چان هیونگ میاد .. نمیتونم بخوابم .
بوسه ای روی پیشونی فلیکس گذاشت و پتو رو تا روی گردنش بالا کشید و گفت : نگران نباش تازه ساعت پنجه .. دوساعت بخواب وقتی اومدن میام بیدارت میکنم .
با نگرفتن جواب از فلیکس ، خنده ی ریزی کرد و گفت : تو که همین الانشم خوابی .
(پایان فلش بک )
ساعت هفت و نیم بود که با راهنمایی اقای سونگ چان و همسرش وارد سالنی که بقیه توش بودند شدند .
هیونجین با روی خوش از روی مبل بلند شد و سلام و احوال پرسی گرمی با هاشون کرد : سلام .. خوبین ؟ چه خبرا ؟
چان : هی چطوری ؟ فلیکس چطوره ؟ چرا نیستش ؟
سونگمین با نگرانی اطراف رو نگاه کرد و همانطور که به جیسونگ سلام میکرد گفت : بازم رفته بیرون ؟
هیونجین با لبخند گفت : نه .. خوابه ... الان میرم بیدارش میکنم .
چان با چشم های گشاد شده به هیونجین نگاه کرد و گفت : خوابه ؟ سابقه نداشته این ساعات بخوابه .
جیسونگ با شیطنت خندید و برای گرم شدن فضای سالن گفت : از زمانی که اومده پیش هیونجین بیش از حد سابقه دار شده .
چان با گرفتن منظور جیسونگ برای سکس های متعددی که این دوتا باهم دارن ، اهان گفت و ابروش رو بالا داد .
هیونجین نگاهش رو به جیسونگ داد و با لبخند دندون نمایی گفت : دارم برات .
بلافاصله از سالن خارج شد و به سمت اتاقش قدم برداشت .
با رسیدن به در ، اروم بزش کرد و وارد شد .
نگاهش رو به فلیکس داد و وقتی دید کلا زیره پتو و فقط یک قسمت از سرش بیرون هست ، چراغ ها رو روشن کرد و به سمت تخت رفت .
بالای سر فلیکس ایستاد و گفت : لیکس ؟ لیکس بیدار شو عزیزم چان هیونگ اومد .
فلیکس با خستگی پتو رو پایین کشید و نگاهش رو به هیونجین داد .
با صدای گرفته ای گفت : اومدن ؟
هیونجین با لبخند دستش رو توی موهای بلوندش فرو برد و گفت : اره عزیزم .. پاشو یه دوش بگیر سر حال شی .
فلیکس سری تکون داد و روی تخت نشست و همون لحظه چنان دردی توی سوراخش حس کرد که دستاش رو به طرف هیونجین برد و سر شونه ی لباسش رو گرفت .
هیونجین با نگرانی لب زد : چیه ؟ چیشد ؟ درد داری ؟
فلیکس اهی کشید و سعی کرد فقط روی یکی از لوب های باسنش بشینه .. با عصبانیت گفت : اصلا وقت شناس نیستی هیون ..
لبخندی زد و گفت : انتظار داری وقتی اینطوری اغواگرانه میای سمتم اروم بشینم و کاری نکنم ؟
هوفی کرد و با کمک دستای عشقش از روی تخت بلند شد و به سمت حمام رفت .
هیونجین اروم و با متانت توی وان نشوندش و گفت : یکم توی اب گرم بشین تا دردت کم شه .
بلافاصله اب رو باز کرد تا وان پر بشه .
فلیکس سری تکون داد و گفت : تو برو پایین منم زود میام .
سری تکون داد و به طرف درب خروجی رفت .
در رو باز کرد و خواست خارج بشه که یاد تیپ زدن های فلیکس افتاد .
سرش رو به عقب برگردوند و گفت : فلیکس .. درست لباس بپوشیا .
بشدت برای بحث باهیونجین خسته بود پس به یه سر تکون دادن ساده اکتفا کرد و چشماش رو بست .
بعد از بیست دقیقه از حموم خارج شد و به سمت دارو رفت .
درد باسنش نسبت به قبل خیلی بهتر شده بود و دیگه لنگ نمیزد .
از روی میز لوسیونی برداشت و به بدنش زد .
از توی کشو باکسر نازک و تنگی رو برداشت و پوشید .
شلوار سفیدی پوشید و پیراهن سفید ساده تن کرد و توی شلوار فرو برد .
با حس سرمایی که از طرف پنجره به پوستش ساطع شد ، لرزی کرد و به طرف کمک لباسای هیونجین رفت .
پلیور نازک و یقه باز سرمه ای برداشت و اونم توی شلوارش فرو کرد و کمی لبه هاش رو بیرون داد .
موهاش رو سشوار کشید و فرق زد و وقتی حس کرد کاملا اماده است از اتاق خارج شد و به سمت سالن رفت .
وقتی به درب اصلی رسید لبخندی از شنیدن صدای خنده های حضار توش زد و وارد شد : سلام .
چان و سونگمین با لبخند از روی مبل بلند شدن .
سونگمین با لبخند بغلش کرد و گفت : سلام عزیزدلم .. خوبی ؟
فلیکس : خوبم .. توخوبی ؟
از توی بغل سونگمین بیرون اومد و به سمت چان رفت اون رو هم متقابلا بغل کرد و گفت : خوبی چان هیونگ ؟
چان : سلام عزیزم .. خوبی ؟
از توی بغل چان بیرون زد و همانطور که به جیسونگ و مینهو هم سلام کرد و جفت هیونجین نشست گفت : اره .. خوبم .. چخبر ؟
سونگمین با لبخند لب زد : سلامتی .. تو چخبر ؟ حالت بهتره ؟
هیونجین میوه هایی که تا الان مشغول پوست کندن بود رو روی پاهای فلیکس گذاشت و گفت : بخور عزیزم .
با لبخند تشکری از هیونجین کرد و گفت : اره خیلی بهترم ..
چان با نیشخند به هیونجین نگاه کرد و گفت : و این خوب شدن سریع رو مدیون چه چیزی هستی ؟
فلیکس با لبخند گفت : مدیون هیونجینی .
جیسونگ خنده ای کرد و گفت : با همین لقبایی که بهش دادی دلش رو بردیا .. فکر نکن نمیدونیم .
خنده ای کرد و با حس کمبود چیزی گفت : پس خانم هوانگ کجان ؟
جیسونگ با لبخند گفت : گفت میخواد بره بیرون کار داره .. شبم نمیاد .
اهانی گفت وبا چنگال سیبی برداشت و به سمت هیونجین گرفت .
هیونجین با خوشحالی از توجه فلیکس سیب رو بین دندوناش گرفت و از چنگال بیرون کشید .
.
.
توی خونه روبه روی تلویزیون نشسته بود و در حال مشروب خوردن بود که زنگ در به صدا در اومد .
پاهاش رو از روی میز برداشت و به سمت در رفت .
بدون نگاه کردن از توی چشمی ، در ضد سرقت رو باز کرد و نگاهش رو به رو به رو داد .
با دیدن خانم هوانگ ابرویی بالا انداخت و گفت : به به .. زن دایی عزیز .. حالتون چطوره .



...........
های بعد از مدت ها دارم آپ میکنم .
لطفا با نظراتتون بهم انرژی بدید .
شرط برای آپ پارت بعدی ۴/۴k

طلسم انتقام (Spell revenge)Where stories live. Discover now