part 33

1.3K 181 45
                                    

چنل تلگرام

@SKZ-8Some +18



با نگرانی اخمی کرد و گفت : موضوع چیه ؟
مینهو اهی کشید و لب زد : روزی که جیسونگ اومد خونتون رو یادته .. گفت میخواد از من طلاق بگیره چون من بهش خیانت کردم .
هیونجین سری تکون داد و با همون اخم قبلی به مینهو نگاه کرد .
مینهو ادامه داد : اون پسری که جیسونگ میگفت من باهاش ، بهش خیانت کرد کیم جیهون بود .
هیونجین با چشمایی که کم مونده بود از تعجب بیرون بزنن ، به مینهو نگاه کرد و گفت : چی ؟
مینهو اهی کشید و گفت : کیم جیهون هنوز زنده است .. اون کتک هایی که من خوردم و داغون اومدم توی خونه ی تو کار خوده عوضیش بود ... اون داره میاد که زندگی هامون رو خراب کنه هیونجین .. حس کردم تا قبل از خراب نشدن زندگی تو و فلیکس شی لازمه بهت بگم .
هیونجین هنوز حرف های مینهو رو درک نکرده بود که تمام حرف های فلیکس توی ذهنش مرور شد .
(جیسونگ اهی کشید و گفت : بهم خیانت کرد .. شبی که من پیش فلیکس بودم با یه هرزه خوابیده بود .. همین امروز اون عوضی اومد توی خونه ی من .
با این حرف جیسونگ بسکوییت توی نای فلیکس گیر کرد و شروع به بلند سرفه کردن کرد .)
(با نگاه به چشم های هیونجین بغض بدی گلوش رو گرفت . با لب های لرزون گفت : هیونجین ؟
هیونجین با اخم و نگرانی ، اشک های فلیکس رو از روی گونه اش پاک کرد و گفت : جونم ؟
فلیکس هقی زد و گفت : اگر .. اگر جیهون زنده باشه .. منو مثله یه تفاله از زندگیت بیرون میکنی درسته ؟
هیونجین اخمی کرد و گفت : چی ؟
فلیکس یکبار دیگه هق زد و گفت : اگر جیهون زنده باشه .. دیگه منو نمیخوای ؟ دوباره میشم همون سایه ای که بودم ؟ منو از خونه بیرون میکنی ؟ )
(فلیکس بدون مقدمه و حتی بدون کنترل روی زبونش گفت : بیا بچه دار بشیم هیونجین .. لطفا .. بیا بریم دکتر .. توی شکمم یه کیسه بزاره و بتونم بچه مون رو توش رشد بدم ... هیونجین خواهش میکنم قبول کن .. تورو به مسیح قسمت میدم هیونجین .. بیا بچه دار بشیم .. اینطوری دیگه حتی اگر کسی مثل جیهون بیاد توی زندگیمون نمیتونیم از هم جدا بشیم چون بچه داریم .
هیونجین بیا بچه دار بشیم لطفا لطفا . )
یک دفعه اخمی کرد و سرش رو بالا اورد و با چشمایی که به خون نشسته بود به مینهو گفت : فلیکس میدونه درسته ؟
مینهو سرش رو پایین انداخت و اروم سری تکون داد .
هیونجین با خشم دستاش رو مشت کرد و یک دفعه از روی تخت بلند شد و به سمت در اتاق رفت .
مینهو هینی کشید و به سمتش دوید از پشت دستش رو کشید و گفت : می خوای چیکار کنی هیونجین ؟
عصبی دستش رو کشید و با شدت زیادی دستگیره ی طلایی رو پایین کشید و دو تا یکی پله ها رو پایین دوید تا به فلیکس برسه .. الان تنها چیزی که براش مهم بود خالی کردن عصبانیتش سر فلیکس بود .
با رسیدن به سالن اصلی ، جیسونگ رو دید که بدون فلیکس روی مبل نشسته و داره اشک میریزه ..
با تن صدای بالایی گفت : فلیکس کجاست ؟
از ترس یهویی که بهش وارد شد توی جاش لرزید .. سرش رو بالا اورد و برای یک لحظه نگاهش رو به مینهو که پشت سر هیونجین ایستاده بود ، داد .
مینهو زیر لب گفت : متاسفم ..
جیسونگ اهی کشید و خطاب به هیونجین گفت : ببین هیونج ...
با داد لب زد : بگو فلیکس کدوم گوریهههههه .
خانم سونگ با لبخند از دیوار تکیه داد و به سمت هیونجین رفت ..
چهره ی ناراحتی به خودش گرفت و گفت : قربان ایشون رفتن توی باغ پشتی .
هیونجین با عجله به سمت باغ پشتی رفت .
جیسونگ اخمی کرد و با لحن سرزنش واری گفت : برای چی بهش گفتی مینهو ؟ الان موقعش نبود .
مینهو نگاهش رو به خانم سونگ که همچنان ایستاده بود داد و گفت : بریم توی اتاق جیسونگ .. اونجا حرف می زنیم .
و بلافاصله دست جیسونگ رو گرفت و به طرف اتاق رفت .
با خالی شدن سالن ، خانم سونگ خنده ی ریزی کرد و روی مبل نشست و لب زد : خب خب خب .. فکر کنم دوران عاشقی داره تموم میشه لی فلیکس فرشته ی بی بال ..
اقای سونگ با اخم به سمتش اومد و گفت : چرا با زندگی هیونجین اینکار رو میکنی ؟ مگه اون چه هیز تری به تو و جیهون فروخته ؟
خانم سونگ با خنده گفت : چرا یه پسر که هم سن پسره منه باید اینقدر پول دار باشه و لبخند روی لباش باشه ؟ مگه جیهون من از اون چی کم داره که با این تبعیض طبقاتی بزرگ شده .. اون لی فلیکس اشغال هم که اومده جای پسر منو گرفته .. من چرا نباید نابودش کنم ..
اقای سونگ پوزخندی زد و گفت : پس داری از حسودی میمیری .. هیچ وقت فکرش رو هم نمیکردم اینقدر رذل و حقیر باشی .
با اتمام حرفش از سالن بیرون رفت و خانم سونگی و که با نفرت بهش نگاه می کرد رو تنها گذاشت .
.
با رسیدن به باغ پشتی ، فلیکس رو دید که روی صندلی های راحتی نشسته و سرش رو به تکیه گاهش تکیه داده .
دستاش رو مشت کرد و به سمتش دوید .
با رسیدن بهش با داد خواست حرفی بزنه که متوجه چشم های بسته اش شد .
یک لحظه با دیدن این چهره دلش ضعف کرد .
با خودش گفت « مگه فلیکس چیکار کرده که من بخاطر جیهون میخوام عذابش بدم ؟»
اروم خم شد و رو به روی فلیکس زانو زد .
دست نوازشی به گونه اش کشید و گفت : فلیکس ؟
انتظار داشت فلیکس بیدار بشه ولی پسرک اونقدر خوابش عمیق بود که متوجه هیچی نشد ..
تازه یادش اومد فلیکسش از دیشب بعد از بازی تا همین چند دقیقه ی پیش بیدار بوده .
لبخندی زد و اروم چشم های بسته اش رو بوسید .
از روی زمین بلند شد و پلیورش رو از تنش در اورد و تن فلیکس کرد و براید استایل بغلش کرد و به سمت محوطه ی داخلی  عمارتش قدم برداشت .
با رسیدن به در اروم بازش کرد و بعد از ورود با پا بستش .
با صدایی که چفت در ایجاد کرد ، پسرک تکون خورد و ناله ای کرد .
هیونجین لب پایینش رو گزید و اروم به سمت پله ها رفت .
خانم سونگ به سرعت از سالن بیرون زد و با دیدن هیونجین که با فلیکس خوابیده توی بغلش داشت از پله ها بالا می رفت ، دستش رو مشت کرد چرا که انتظار داشت هیونجین مثل قبل که عصبانی میشد کتکش زده باشه ولی نه تنها نزدش بلکه مثل یک شی گرانبها بغلش کرده بود و از پله ها بالا می رفت .
با رسیدن به اتاق ، اروم در رو باز کرد و تا خواست ببندش ، جیسونگ در رو هل داد و گفت : هیونگ ؟
هیونجین با چشم به فلیکس توی بغلش اشاره داد و گفت : بعدا صحبت می کنیم .. شما برید شام بخورید .
جیسونگ سری تکون داد و اروم در رو بست .
هیونجین اهی کشید و همانطور که به سمت تخت بزرگشون می رفت گفت : اخه من چیکار کنم از دست تو ؟ هوم ؟
اروم فلیکس رو روی تخت گذاشت و خودش هم جفتش دراز کشید .
یک دستش رو از زیر سر فلیکس رد کرد و دست دیگه اش رو دور کمرش پیچید و گفت : اینقدر جیهون برات مهمه ؟ به حرفام اعتماد نداری ؟ چند بار دیگه باید بگم که اون سایه ی توعه نه تو سایه ی اون ؟ مگه هزار بار نگفتم قلبم فقط بخاطر بودنِ تو میزنه ؟ چرا با من و خودت اینکار رو میکنی فلیکس ؟ هومم ؟
بوسه ای روی پیشونی صافش گذاشت و اروم از روی تخت پایین رفت .
تا در اتاق رو باز کرد و خواست خارج بشه ، فلیکس ناله ای کرد شروع به تکون دادن سرش توی خواب کرد و به سرعت پیشونیش خیس شد .
هیونجین ترسیده به سمتش دوید و روی تخت خزید .
اروم تکونش داد تا بیدار بشه ولی نه تنها بیدار نشد بلکه ناله هاش هم بلند تر شد و از چشماش اشک ریخت .
هیونجین با استرس ، محکم تر تکونش داد و گفت : فلیکس عزیزم بیدار شو .. فلیکسسس .
فلیکس یک دفعه نفس عمیقی کشید و روی تخت نشست .
هیونجین رو به روش نشست و دستای خیس از عرقش رو گرفت و گفت : چیه عزیزم ؟
فلیکس با دیدن هیونجین ، اشکی ریخت و خودش رو توی بغلش پرت کرد .
بخاطر فشاری که فلیکس بهش وارد کرد ، به عقب پرت شد ولی سریع عمل کرد و دست راستش رو ستون بدنش کرد و با دست چپ کمر باریک فلیکس رو گرفت .
فلیکس هقی زد و توی ذهنش گفت : کاش می تونستم درباره ی خوابی که دیدم باهات حرف بزنم .. کاش میتونست بهت بگم جیهون داشت تو رو ازم میگرفت .
سر خم کرد و بوسه ای روی گردن خیس از عرق فلیکس گذاشت و گفت : چیشده عزیزم ؟ 
فلیکس اروم هق هق میکرد و حرفی نمی زد .
اه بی صدایی کشید و اروم کمر فلیکس رو گرفت و خم شد تا روی تخت بیوفته و خودش هم همزمان باهاش  پایین اومد .
سرش رو از توی گردن پسرک بیرون کشید و گفت : چیشده عزیزم ؟ بازم کابوس دیدی ؟
با چشم های براق از اشک سری تکون داد و هقی زد .
هیونجین لبخند ارامش بخشی زد و با پشت دست اشک های فلیکس رو پاک کرد و گفت : فقط کابوس بوده عزیزم .. می خوای بازم بخوابی ؟
فلیکس به سر نفی کرد .
لبخندی زد و دوباره صورت فلیکس رو که خیس شده بود پاک کرد و گفت : بریم شام بخوریم ؟ هیچی نخوردی از صبح تا حالا .
هقی زد و گفت : گرسنه ام نیست .
دستش رو توی موهای لخت پسر زیرش فرو برد و گفت : اگر غذا نخوری ضعیف میشی .. بعد به نظرت من حاضر می شم که توی شکمت کیسه بزارن ؟ با این بدن ضعیف می خوای بشی پدر یه بچه ؟ تو که خودت از اون بچه ضعیف تری .
فلیکس برای بار هزارم هقی زد و با بغض گفت : باشه بریم غذا بخوریم . ولی قول بده ماه بعد ببریم عمل کنم .
توی چشم های فلیکس که دو دو می زدن ، با نگرانی نگاه کرد و گفت : می ریم عزیزم .. میریم ولی اول باید حسابی غذا بخوری تا بدنت قوی بشه .. مطمئن باش یونگهون هم همین رو بهت میگه .
سری تکون داد و گفت : پس بریم غذا بخوریم .
هیونجین خنده ی ریزی کرد و گفت : بریم عزیزم .. بریم .
.
.
یک ماه بعد ، هر چهار نفر با کت و شلواری مشکی روبه روی قبر های سنگی ایستاده بودند و به خانم و اقای هوانگ نگاه می کردن .
اول هیونجین و جیسونگ و سپس مینهو و فلیکس احترام گذاشتن .
جیسونگ با چشمان پس از اشک و کمری خمیده همراه با کمک مینهو به سمت ماشین رفت و توش نشست .
فلیکس نگاهش رو به هیونجین داد و گفت : بریم به خواهر منم احترام بذاریم ؟
هیونجین سری تکون داد و گفت : اره عزیزم چرا که نه .
با اتمام حرفش ، دستش رو پشت کمر فلیکس گذاشت و با دست دیگه به مینهو اشاره داد تا بره .
با رسیدن به گلزار خواهرش ، هر دو احترامی گذاشتن و فلیکس خطاب به خواهرش گفت : سلام نونا .. من بازاومدم پیشت . خیلی دلتنگت بودم .. راستی منو هیونجین قراره بچه دار شیم .. بهت قول میدم تا به دنیا اومد میارمش که تو ببینیش .
هیونجین با لبخند به فلیکس نگاه کرد و گفت : فلیکس عزیزم دیرمیشه یونگهون منتظرمونه .
نگاهش رو از هیونجین گرفت و خطاب به خواهرش گفت : من فعلا می رم راچل ولی زود بر می گردم .. خداحافظ .
هیونجین سر خم کرد و احترامی به گلزار راچل گذاشت و همراه با فلیکس به سمت ماشین رفتن .
با رسیدن به ماشین ، هیونجین در رو برای فلیکس باز کرد و گفت : فلیکس ؟
فلیکس که الان توی ماشین نشسته بود و داشت کمربندش رو می بست ، بهش نگاه کرد و گفت : جونم ؟
هیونجین روی دو پا نشست و گفت : مطمئنی امادگی بچه دار شدن رو داری ؟
اخمی کرد و گفت : اره هیونجین امادگیش رو دارم .
سری تکون داد و بلند شد و بعد از بستن در به سمت لاین خودش رفت و پشت فرمون قرار گرفت و به سمت مطب یونگهون حرکت کرد .
با رسیدن به مطب ، هیونجین خطاب به منشی گفت : نوبت تلفنی با خوده اقای دکتر گرفتم .. لطفا بگید هوانگ اومده .
منشی سری تکون داد و گفت : دکتر خیلی وقته منتظرتون هستن .. لطفا بفرمایید داخل .
هیونجین بدون اهمیت به منشی ، دستش رو پشت کمر فلیکس گذاشت و گفت : بریم تو عزیزم .
وقتی به در رسیدن ، هیونجین با دو انگشت اشاره و وسط در زد و با شنیدن صدای یونگهون که می گفت بفرمایید ، در رو باز کرد و فلیکس رو به داخل هدایت کرد .
یونگهون با لبخند گفت : سلام .. چقدر زود تصمیم گرفتید ... بشینید .
فلیکس لبخند محوی زد و اروم روی مبل های مشکی نشست و هیونجین بعد از دست دادن به یونگهون ، جفتش نشست .
یونگهون به سمت تلفنش رفت و شماره ی منشیش رو گرفت و لب زد : سه تا چای بیار .
با اتمام حرفش به سمت هیونجین و فلیکس رفت و مقابلشون نشست : خب ؟ توی این یک ماه تغذیه ات چطور بود فلیکس شی ؟
هیونجین بجاش لب زد : افتضاح .. هیچی نمی خوره .
یونگهون با اخم گفت : چرا ؟
دستش رو روی دست فلیکس که سرش پایین بود گذاشت و گفت : کلا کم غذاعه .
یونگهون با همون اخم گفت : این بده ... در روز چقدر غذا می خوری مثلا ؟
فلیکس سر بلند کرد و گفت : نصف نون تست صبحانه ... ناهار نمیخورم .. شام هم دوتا مرغ سوخاری یا سه قاشق سوپ .
یونگهون متعجب به تگیه گاه مبل تکیه داد و خواست حرفی بزنه که در اتاق به صدا در اومد .
یونگهون : بیا داخل .
منشی اروم در رو باز کرد و چای ها رو روی میز گذاشت و بعد از یه احترام به یونگهون از اتاق خارج شد .
یونگهون لب زد : نمی تونم الان عملت کنم .. تغذیه ات افتضاحه و از لاغری بدنت مشخصه کمبود وزن داری .. باید اول وزنت متعادل بشه بعد بار دار بشی .. اینطوری برات خطرناکه بار داری .
فلیکس با چشمایی که رو به خیسی می رفت به هیونجین نگاه کرد و با لحنی لرزون گفت : هیونجین .
هیونجین اخمی کرد و گفت : راست میگه فلیکس ..
فلیکس اروم پاش رو روی زمین کوبید و گفت : توروخدا عملم کنید بعدش می خورم .. خواهش میکنم .
هیونجین که دلیل این پافشاری فلیکس رو میدونست با داد گفت : نه .
فلیکس هم متقابلا داد زد و گفت : هیونجینننن .. تو به من قول دادییی .
یونگهون که دید ماجرا داره بیخ پیدا می کنه گفت : لطفا اروم باشید .. اگر بخوای من اخر هفته میتونم عملت کنم ولی باید همش زیر نظرم باشی و مکمل و رژیمی غذایی که بهت میدم رو بخوری .. اگر طبق برنامه پیش بری مشکلی پیش نمیاد ولی اگر تغذیه ات به همین روند ادامه پیدا کنه عمل بیهوده بود و هیچ بچه ای تشکیل نمیشه .. اگر قول میدی که بهش عمل کنی تا من برای اخر هفته برات نوبت بزنم .
هیونجین خواست نفی کنه که فلیکس گفت : لطفا این کار رو بکن .. قول میدم غذا بخورم
از حرص و سرخودی فلیکس اهی کشید و سرش رو پایین انداخت .
یونگهون نگاهش رو بهش داد و گفت : هیونجین نظر تو برای این عمل مهمه .. چون تو باید برگه ها رو امضا کنی .
فلیکس نگران به هیونجین چشم دوخت و منتظر جوابش موند .
هیونجین نگاهی بهش انداخت و بلافاصله خطاب به یونگهون گفت : عملش چقدر طول می کشه ؟
یونگهونی کمی فکر کرد و لب زد : چون از طریق تزریق قراره عمل بشه ، زیاد طول نمیکشه شاید یک یا دو ساعت ولی بعد از عمل خیلی سخته .
هیونجین با نگرانی لب زد : خطرناکه؟
یونگهونی سری تکون داد و گفت : نه اصلا .. هیچ خطری نداره اگر بخوایید بیهوشی کامل هم انجام نمیدم .
هیونجین دوباره به فلیکس نگاه کرد و گفت : پس ازمایشگاتش چی ؟ اگر هفته ی عملش کنی که هیچ ازمایشی نگرفتی ازش ..
یونگهون لب باز کرد : ازمایشش چیز خاصی نیست همین الانم میتونم انجامش بدم .. چون مایع اماده است فقط باید ببینیم به بافت بدن فلیکس میخوره یا نه .
فلیکس لب باز کرد : پس میشه همین الان انجامش بدید ؟
یونگهون به هیونجین نگاه کرد و وقتی دید اروم سر تکون میده گفت : پس لطفا برید توی اون اتاق تا من بیام .
.
بعد از چیزی حدود نیم ساعت فلیکس از اتاق بیرون اومد و هیونجین با دیدنش که کمی رنگش پریده بود ، به سمتش رفت و کمرش رو گرفت و گفت : خوبی ؟
سری تکون داد و با کمک هیونجین روی مبل نشست .
یونگهون هم بعد از چیزی حدود یک ساعت از اتاق بیرون زد و گفت : خب بافت های بدنش به مایع میخورن و تداخلی ندارن ..
هیونجین نگران لب زد : یونگهون مطمئنی ؟ نه یه وقت مشکلی پیش بیاد براش .
یونگهون پوکر فیس بهش نگاه کرد و گفت : هیونجین قبل از تو هزارتا همجنسگرا اومدن پیش من و الان یا باردارن یا بچه هاشون به دنیا اومده یا 3 یا 4 سالشونه ... نگران نباش دوست من . عملش ساده است .
سری تکون داد و گفت : چه ساعتی بیاییم ؟
فلیکس با خوشحالی لب گزید و دستش هیونجین رو فشرد .
یونگهون با لبخند گفت : ساعت 9 صبح براتون می زنم و بعدش منتقلش میکنم به یه اتاق وی ای پی چون فضول زیاد هست و اون بیمارستا کلا مال همجنسگرا هاست .. ادرسش رو برات ایمیل می کنم ولی تذکرات تا روز عمل .
یک روز قبل از عمل ، سریع شام و میوه و این چیزیا میخوری تا یکم جون بگیری ولی از نه به بعد هیچی نمیخوری .. جز اب ..
زود هم میگیری می خوابی .. لقاح هم به هیچ عنوان .. تاکید می کنم هیونجین به هیچ عنوان لقاح انجام نمیدی ... سعی کن استرس هم اصلا نداشته باشی فلیکس شی .. اگر میخوای یه دوش بگیر چون تا پنج روز نمیتونی بری حمام بخاطر زخمت .
فلیکس چهره اش رو از حس کثیف بودنش جمع کرد .
یونگهون خنده ای کرد و گفت : فقط پنج روزه ..
هیونجین با لبخند نگاهش رو ازچهره ی تو هم فلیکس گرفت و گفت : تموم ؟
یونگهون لبخندی زد و گفت : اره .. برید تا هفته ی دیگه .
فلیکس و هیونجین هم زمان از روی صندلی بلند شدن و به سمت در خروجی رفتن .
یونگهون که داشت بدرقه اشون می کرد گفت : بازم میگم .. این عمل اسونه ولی فقط تا زمانی که توی اتاق عملی چون بعدش قراره خیلی درد و سختی بکشی پس خودت رو براش اماده کن .
فلیکس سری تکون داد و بعد از خداحافظی کردن از یونگهون از مطب خارج شدن .
.
.
(4 روز بعد )
صبح با صدای الارم موبایلش از خواب بلند شد .
نگاهی به جایی که فلیکس خوابیده بود داد و با نبودش ، اخمی کرد که یک دفعه صدای شر شر اب به گوشش رسید .
اهی کشید و از روی تخت بلند شد و شروع به پوشیدن لباس هاش کرد .
فلیکس با لبخند در حموم رو باز کرد و ازش خارج شد .
هیونجین با دیدنش ، لبخندی زد و گفت : سلام عزیزم .. صبحت بخیر .
فلیکس خندون به سمت هیونجین دوید و خودش رو توی بغلش پرت کرد .
بوسه ای روی گردنش گذاشت و لب زد : صبح توعم بخیر .
هیونجین لبخندی زد و پیشونیش رو بوسید و ازش جدا شد تا به سمت دستشویی بره که یاد چیزی افتاد .
به سمت فلیکس که داشت اماده می شد برگشت و گفت : فلیکس ما چند روزه سکس نکردیم ؟
اخمی کرد و گفت : 6 روز .
هیونجین به سمت موبایلش رفت و گفت : یونگهون گفت تا دو هفته قبلش نباید سکس کنیم .
فلیکس اخمی کرد و گفت : اون گفت بعد از عمل و نگفت دو هفته گفت دوماه ..
هیونجین که نقشه اش برای گول زدن فلیکس نگرفته بود ، موبایل رو روی تخت پرت کرد و به سمت حموم رفت .
فلیکس لبخندی زد سری تکون داد و شروع به اماده شدن کرد .
هیونجین هم بعد از مسواک زدن دندون هاش و شستن صورتش از حموم خارج شد و گفت : فلیکس بریم ؟
همانطور که زیپ ساکش رو می بست گفت : بریم .
هیونجین به سمتش رفت و ساک رو از دستش گرفت و گفت : یادت نره ما داریم میریم مسافرت به مدت دو هفته . نمیخوام فعلا کسی بفهمه میخواییم بچه دار شیم .
فلیکس سرش رو پایین انداخت و گفت : خجالت می کشی از این موضوع ؟
دستش ازادش رو به چونه ی فلیکس رسوند و سرش رو بالا اورد و بوسه ای محکم روی لباش زد و گفت : نه .. ولی مطمئنم دشمنام زیادن .
فلیکس اروم سری تکون داد و گفت : بریم دیگه داره دیر میشه .
هیونجین : بریم .
.
.
همانطور که داشت با کمک هیونجین لباس هاش رو با لباس های ابی روی تخت عوض می کرد ، گفت : هیونجین ؟
بند های پیراهن رو از پشت بست و گفت : جونم ؟
فلیکس به سمتش برگشت و گفت : خیلی خوشحالم .
هیونجین با لبخندی که سعی داشت استرسش رو مخفی کنه ، بوسه ای روی پیشونی و سپس دوتا چشم فلیکس زد و گفت : منتظرت میمونم .. زود برگرد پیشم میدونی که طاقت دوری ازت رو ندارم .
فلیکس با لبخند سری تکون داد و همون موقع در اتاق زده شد .
هیونجین بفرماییدی گفت و دمپایی های پلاستیک رو مقابل پاهای فلیکس صاف کرد .
یونگهون با لبخند وارد اتاق شد و گفت : اماده ای فلیکس شی ؟
فلیکس سری تکون داد و گفت : اماده ام .
یونگهون نگاهش رو به هیونجین داد و گفت : نگران نباش .. زیاد طول نمیکشه .. من و دکتر شین بهترین دکتر های این بیمارستانیم .. من ازش خواستم تا دوتامون بریم توی اتاق عمل .. پس نیازی نیست نگران باشی ..
سری تکون داد و حرفی نزد .
یونگهون نگاهش رو گرفت و گفت : فلیکس شی لطفا برید توی سالن تا صداتون کنن ... هیونجین توهم برو توی اتاق وی ای پی شماره 34 براتون رزروش کردم ..
فلیکس با خوشحالی به سمت هیونجین برگشت و گفت : دوست دارم .
هیونجین لب گزید تا بغضش رو مخفی کنه .
دستاش رو محکم دور کمر فلیکس حلقه کرد و به خودش فشردش .
فلیکس هم بغض کرده بود .. اروم دستاش رو بالا اورد و توی موهای عشقش فرو کرد و گفت : خیلی دوست دارم هیونجین .. نگران نباش باشه ؟
اب بینیش رو بالا کشید و سری تکون داد .
اروم فلیکس رو از توی بغلش بیرون اورد و بوسه ای از لباش گرفت و با صدا جدا شد .
یونگهون با لبخند سرش رو پایین انداخت . اون عشق بین هیونجین و فلیکس رو به شدت تحسین می کرد و همین باعث شد تمام سعیش رو برای عالی بودن عمل بکنه .
*********************************************************************************************************های هایییی .
این پارت طلسم رو خیلی دوست دارم بالاخره داریم به قسمت های جذاب نزدیک می شیم .
مرسی که تا اینجا دنبالش کردید ..
بعضیا میگن چون موضوع رو عوض کردی دیگه نمیخونیم ولی من مشکلی ندارم چون خودم عاشق این داستانم و مطمئنم خیلیا هستن که دوسش دارن ..
لطفا نظر و ووت فراموش نشه ..
خیلی دوستتون دارم .
شرط برای آپ پارت بعد 5/5

طلسم انتقام (Spell revenge)Where stories live. Discover now