6

1.9K 338 49
                                    

جونگ کوک از خواب بیدار شد و گوشیش رو روشن کرد :
"3:47"
نگاهی به دور و برش کرد و یادش اومد خونه جیمینه
"جیمین"

جیمین از خواب بیدار نشد فقط هومی زیر لب گفت :

" جیمیننننن"
این دفعه جیمین رو همراه صدا زدن تکون داد که جیمین از خواب بیدار شد :

"چه مرگته نصف شبی"

" دبلیو سی نیازم"

" آیش. گمشو برو بیرون کنار اشپز خونس"

جونگ کوک نگاهی به دور و برش انداخت و دوباره به جیمین نگاه کرد :

"چته. پشو برو دیگه نکنه میترسی "

" دقیقا"

"آیش جونگ کوک قد خرس سن داری. باشه بیدار میمونم تا بیای"

جونگ کوک سری تکون داد و از اتاق بیرون رفت

جونگ کوک سری تکون داد و از اتاق بیرون رفت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

_وضعیت جیمین 😂_

جونگ کوک بعد از چند دقیقه داخل اتاق جیمین اومد با پایی زخمی چون پاش خورد به پایه مبل. و وقتی دید همونطور که نشسته بود خوابش برده بود فکر شیطانی به سرش زد

رفت پشتش نشست و دستش رو دورش حلقه کرد و سرش رو توی گردنش گذاشت :

" جیمین. منم یونگی"

داشت به شدت خودشو کنترل میکرد که جر نخوره :

" یونگیا"

با صدای خواب آلود جیمین با یه دستش دماغشو گرفت تا جر نخوره

و وقتی دید جیمین داره به سمتش بر میگرده و نزدیک صورتش میشه جیغ خفه ای کشید که باعث شد جیمین از خواب بیدار شه :

"جئون جونگ کوک. دیگه بهت اعتماد نمیکنم. تو.. تو میخواستی منو بب..."

" عوو شاتاپ شو پس عمه من بود میخواست بیاد روم خیمه بزنه"

جونگ کوک و جیمین چند لحظه ای به بیرون از بالکن نگاه کردن که با تکون خوردن چیزی توی بالکن جونگ کوک گفت :

"ج.جیمین ت.تو هم د.دیدیش؟"

جیمین هم با شک سری تکون داد

جونگ کوک با سرعت جت از اتاق بیرون رفت و جیمین هم پشت سرش دویید

‌   𝔹𝕝𝕠𝕠𝕕𝕪 𝕃𝕠𝕧𝕖🍷❤️Where stories live. Discover now