10

1.7K 274 67
                                    

"جونگ کوک حالت خوبه؟ چرا رنگت پریده"

جونگ کوک وقتی داشت کفشش رو در می اورد گفت :

" ا-اره خوبم فقط خستم"

جیمین با شَک سری تکون داد :

" اوکی بیا مینهو گرفت خوابید از بس زر زد خوابش برد. توهم بیا بگیر بخواب"

جونگ کوک سری تکون داد و کت لیش رو در اورد

**
ساعت تقریبا یک شب بود ولی جونگ کوک هنوز بیدار بود
پای مینهو تا ته حلق جیمین بود

(گایز روی جونگ کوک خیلی تمرکز کردم و بعد از فشار زیاد ریدم اینم نتیجش 😂😂🔪💔 یعنی اصن بیام ببینم از نقاشیم ایراد گرفتین پارتون میکنم😔🔪)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(گایز روی جونگ کوک خیلی تمرکز کردم و بعد از فشار زیاد ریدم اینم نتیجش 😂😂🔪💔 یعنی اصن بیام ببینم از نقاشیم ایراد گرفتین پارتون میکنم😔🔪)

' چرا احساس میکنم یه چیزی رو یادم رفته. انگار زندگیم مثل یه فیلمه که از دقیقه 55 پریده روی 57 دقیقه. مثل یه کتاب که یه صفحه اش رو نخوندم'

اونقدر فکرش مشغول بود که نفهمید کی خوابش برد

**

"بوی خوبی داره "

" گردنبندت رو هیچ وقت در نیار"

" این فقط یه گردنبده"

" جونگ کوکی بابا"

" اپااا"
**
" یادم اومد!"

با بلند شدن ناگهانیش از خواب گردنش درد گرفت

بعد از یک دقیقه یهو یادش به مدرسه افتاد و گوشیش رو نگاه کرد. یک ساعت دیگه مدرسه شروع میشد

روی مینهو پرید و تکونش داد :

"مینهووووو. مدرسههههه "

بعدش قلت خورد و روی جیمین رفت :

"کوتولههه مدرسه دیر شدددد "

مینهو بالشتش رو روی سرش گذاشت و ناله کرد

"کوککک ولم کنننن"

جیمینی که داشت زیر جونگ کوک له میشد گفت و جونگ کوک بعد از چند دقیقه که مطمئن شد جیمین بیواره از روش بلند شد و نگاهیی به مینهو که هنوز خوا بود کرد

"جیمین"

" ها"

" چ کنم مینهو بیدار شه "

" اب بریز روش"

جیمین اینو با شوخی گفت و از سر جاش بلند شد و از چادر بیرون رفت

' اب؟ چرا به فکر خودم نرسید'

طرف کوله‌پشتیش رفت و بطری اب رو در اورد :

" مینهو جیمین گفت تقصیر من نیس"

بعد از اینکه جمله اش رو زیر لب گفت اب رو روی مینهو خالی کرد

مینهو با دادی که بیشتر شبیه جیغ بود بلند شد :

" فاک یو جونگ کوککک"

" ببین مینهو الان وقتش نیس مدرسه دیر میشه جان جدت فقط پاشو بریم بعدا تلافی کن"

بعد سریع کولشو برداشت و از چادر بیرون رفت

**

بعد از مدرسه بدون رفتن به خونه سمت رستورانی که داخلش کار میکرد رفت

از اون رستوران متنفر بود ولی تنها جایی بود که کار پاره وقت بهش میدادن

وارد رستوران شد و به سمت آشپزخونه رستوران رفت

بعد از اینکه رئیس جاق و غر غروشو ندید سمت اون یکی در آشپزخونه که رختکن راه داشت رفت

کت مدرسه اش رو در اورد و توی کیفش گذاشت

لباس مخصوص کارش رو پوشید و داخل آشپزخونه رف

لباس مخصوص کارش رو پوشید و داخل آشپزخونه رف

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

- واس ایکه بهتر متوجه شین. به دستخط خوشگلمم دقت نکنید 🙂🤝😂💔 اولی سالن رستورانه من جاتون بودم نمیتونستم بخونم 😂-

جونگ کوک غذای میز چهار از آشپزخونه بیرون برد. سمت میز چهار رفت و غذارو روی میز گذاشت

" چیز دیگه ای لازم ندارید؟"

" در شراب رو باز کن"

جونگ کوک چشماشو از حرص بخاطر لهن دختر لوس جلوش بست و چشمی زیر لب گفت

در بطری شراب قرمز رو باز کرد

دختره لیوانش رو جلو برد :

" برام بریز"

_با یه لبخند ملیح و افتضاح _

جونگ کوک که واقعا حرصش گرفته بود فکر شیطانی به سرش زد بدون اینکه به عواقبش فکر کنه

جونگ کوک لبخندی مثل لبخند دختر زد و بطری شراب رو جلو برد ولی بجای اینکه توی لیوان بریزه روی لباس دختره ریخت

اون دختر جیغی کشید که دوست پسرش یا هر کوفتیش ک بود بلند شد و یقه جونگ کوک رو گرفت :

" توعه عوضی به چه حقی اینکارو کردی"

دستشو بلند کرد و خواست توی صورت جونگ کوک بزنه.
جونگ کوک هم چشماش رو بست و منتظر فرود اومدم دست مرد روی صورتش شد اما بعد از چند لحظه که هیچ اتفاقی نیوفتاد چشماشو باز کرد و با چیزی ک دید نفسش برید

"اگه یک بار دیگه دستت به جونگ کوک‌ِ من بخوره آخرین باری میشه که دست داری"

_________

ووت ندین پارتون میکنم 🙂🤝
میدونم کم بود

‌   𝔹𝕝𝕠𝕠𝕕𝕪 𝕃𝕠𝕧𝕖🍷❤️Where stories live. Discover now