41

511 61 12
                                    

وقتی دوباره صدای در به صدا در اومد ضربان قلبش بیشتر شد. به سمت چشمی در رفت تا ببینه کی پشت دره ولی قبل از اینکه بتونه از چشمی نگاه کنه با صدایی که از پشت در اومد متوقف شد

"جونگکوک اگه یکم دیر تر درو باز کنی گوشی آیفون عزیزت به چوخ میره"

وقتی صدای هوسوک رو ترسش کمتر شد و در رو باز کرد. وقتی هوسوک رو توی حالتی که یه جعبه توی دهنش و کلی پلاستیک توی دستشه فهمید چرا از کلیدش استفاده نکرده.
از جلوی در کنار رفت تا هوسوک داخل بیاد. به چیز های توی دستش که دقت کرد چشماش برق زد

" اون جعبه ایپده؟"

جعبه گوشی که توی دهنش بود رو روی کابینت گذاشت و پلاستیک های توی دستش رو روی زمین گذاشت

" اخ فکم نابود شد.. اره اره خودشه فقط متاسفانه این یکی توی پلاستیک ها جا نشد دیگه مجبور شدم با..."

وقتی جونگکوک هوسوک رو بغل کرد یادش رفت دیگه چی میخواست بگه

" هیونگ چطوری ازت تشکر کنم؟ داشتم تو این خونه وسط جنگل میپوسیدم"

از بغل هوسوک بیرون اومد و سراغ پلاستیک ها رفت

" اوه.. آره.. راستش باید از تهیونگ تشکر کنی چون اون پولشو داده.. راستش وقتی بهم زنگ زدو کلی سفارش داد و بهم گفت... هی اصلا گوش میدی"

کوک که روی زمین زانو زده بود و درحال باز کردن جعبه ایپدش با تمام ظرافت بود و اصلا به حرف های هوسوک گوش نمیکرد گفت
" هوم اره اره بگو"

هوسوک هم کنار کوک زانو زد و از پشت پیش گوشش رفت و گفت

" میدونی تهیونگ پول زیادی براشون داده.. توهم باید براش جبران کنی.."

کوک به هوسوک نگا کرد و با قیافه متعجب گفت

" تهیونگ پولشو داده؟"

هوسوک =

" دوساعت داشتم برات قصه میگفتم؟"

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


" دوساعت داشتم برات قصه میگفتم؟"

کوک دوباره سراغ جعبه ها رفت و گفت

" بعدا که دیدمش ازش تشکر میکنم"

هوسوک از جاش بلند شد و رفت و روی مبل نشست

‌   𝔹𝕝𝕠𝕠𝕕𝕪 𝕃𝕠𝕧𝕖🍷❤️Where stories live. Discover now