46

533 57 3
                                    

در زد و گفت :

" میتونم بیام داخل؟"

" اره"

داخل اومد و گزارش هارو روی میزش گذاشت. تهیونگ بهش دو ساعت وقت داده بود ولی اون کارشو توی یک ساعت تموم کرده بود

"امیدوارم بخاطر اینکه میخواستی زود تر تحویلش بدی عیب و نقصی نداشته باشه"

لبخندی زد و گفت

" نه. همه چیز درسته و یک بار هم چکش کردم. خیالتون راحت باشه"

" خوبه. یه لحظه صبر کن. یه چیزی بهت میدم و اونو بده به عموم."

بلند شد و سمت کتاب خونه رفت و دنبال پرونده گشت

با دیدن چیزی از توی سر فلزی میخ بزرگ کتابخونه پوزخند بزرگی روی لباش نشست

" هوم؟ بزار حدس بزنم.. چاقویی که برای کشتن یه ومپایر کافیه ولی این یه چاقویی هست که روش طلسمی هست که اگه وارد بدن یه ومپایر بشه برای یک ساعت فلجش میکه.. بعد اون یک ساعت همون طور که فلجه کم کم دردی وارد بدنش میشه که انگار اون رو زیر ماشین پرس گذاشتن و همزمان چندین سگ وحشی دارن اون رو به طرز وحشتناکی گاز میگیرن و بدنش اونقدری داغ میشه که انگار داخل مواد مذابه.. چی باعث شده که انقد نفرت به من پیدا کنی که برای کشتنم از همچین طلسمی استفاده کنی کارمند جدید. اوه صبر کن. درستش اینه. کارمند نفوذی "

برگشت و به پسر رو به روش نگاه کرد که چاقو رو توی دستاش محکم فشار میداد. پسر دستش رو روی صورتش کشید و باعث شد صورتش تغییر شکل بده. حالا صورت واقعیش رو داشت که زخم بزرگی که به نظر میومد جای ناخن یه حیوون بزرگ هست از بالای چشمش تا پایین گونش باعث شده بود چشم سمت چپش کور شه.

" آه.. حدس زده بودم که تو باشی"

دستاش رو توی جیب شلوارش فرو کرد و به کتابخونه تکیه داد.

"هنوزم مثل دو سال پیش همینقدر خونسردی؟ دیگه نه. دیگه نمیزارم اینطوری خونسرد و بی اهمیت باشی. تو با اون ناخون های نفرین شدت با صورتم کار وحشتناکی کردف. کاری باهات میکنم که ترس رو توی چشمات ثانیه به ثانیه ببینم"

تهیونگ خنده کوچیکی کرد و گفت

" اوه خیلی خب باشه. بهت دو دقیقه وقت میدم تا منو بکشی. توی این دو دقیقه دستامو از توی جیبم در نمیارم و از اون ناخون های نفرین شدم استفاده نمیکنم. تلاشتو بکن... "

لحنش ناگهان تغییر کرد و با سرد ترین حالت ممکن ادامه داد

" چون قول نمیدم که بعد اون دو دقیقه زنده باشی "

پسر عصبانی شد و با تمام سرعت سمت تهیونگ دویید و چاقگ اش رو به سمت تهیونگ نشونه گرفت

پسر بزرگ تر خیلی راحت جاخالی داد و باعث شد چاقو توی کتابخونه فرو بره. سعی کرد درش بیاره ولی وقتی دید در نمیاد و فقط وقتشو تلف میکنه بیخیالش شد و سعی کرد با دست خالی با تهیونگ مبارزه کنه. این همینطور تند تند سعی میکرد تهیونگ رو زخمی کنه ولی تهیونگ با خنثی ترین حالت فقط از حمله هاش جاخالی میداد. بدون اینکه حتی دستاشو از توی جیباش در بیاره.

‌   𝔹𝕝𝕠𝕠𝕕𝕪 𝕃𝕠𝕧𝕖🍷❤️Where stories live. Discover now