30

900 119 13
                                    

" خ-خون؟؟! "

جونگ کوک با تعجب به خون روی در نگاه میکرد
با یاد اوری چیزی شونه ای بالا انداخت و گفت

" چی فکر کردی با خودت؟ اینجا خونه یه خون اشامه پس خیلی هم عادیه"
کلید رو توی در برد و بازش کرد
و بالخره! رسید به یه اتاق نسبتا بزرگ
نور چراغ قوه گوشیش رو توی اتاق تاریک گرفت. یکم وسایل اونجا بود که انگار بیشترش هم تابلو های کوچیک و بزرگ بود. روی بیشتر چیز هاش پارچه نازک سفیدی بود
جلو تر رفت
قلبش داشت تند تند میزد و مث سگ میترسید
شاید اگه توی یه خونه معمولی وسط شهر بود نمیترسید اما الان؟ وقتی تو یه خونه وسط جنگل که مال سالیان سال پیش بود و خون اشاما توش زندگی میکردن و با وجود خون اشاما توش به احتمال 99/99% توش چندین نفر مرده بودن، وضعیت کاملا فرق میکرد

داخل اتاق با بقیه خونه فرق می‌کرد. دیوار هاش قدیمی تر بود و با اینکه هیچ پنجره ای اونجا نبود گرد و غبار زیادی داشت

جلو تر رفت و کنار چیزی که به نظر میومد پیانو باشه ایستاد
نور گوشی رو روی پیانو گرفت ولی با صدای بسته شدن کتاب خونه از ترس جیغ اروم و کوتاه و ارومی زد و طبق عادت نفسشو حبس کرد و پرش کوتاه کرد و گوشی از دستش روی پیانو افتاد و صدای بد و وحشتناکی داد و دوباره ترسید و روی زمین نشست و نفس نفس زد. دستاشو روی گوشاش گذاشت و چشماشو بست

این دیگه چه فاکی بود که داشت سرش میومد؟
اصلا چرا در کتاب خونه بسته شده بود؟؟؟
' خدایا غلط کردم قول میدم توبه کنم قول میدم دیگه پورن نگاه نکنم قول میدم پسر خوبی باشم خدایا توروخدا'

همون طور داشت دعا میکرد و قلبش تند تند میزد
بعد از چند ثانیه که اروم تر شد بلند شد و گوشیش رو دوباره برداشت و نور چراغ قوه اش رو دوباره روی پیانو انداخت. پارچه رو برداشت و با چیزی که دید شوکه شد

روی پیانو کلی خون بود. نمیدونست که چرا اینجا هم باید خون باشه

نفس عمیقی کشید و دوباره پارچه رو روی پیانو انداخت
سمت تابلند ها رفت. اونها هم گرد و خاک زیادی داشت

تقریبا چهار پنج تا تابلو بزرگ اونجا بود

پارچه روی تابلو اولی رو برداشت

پارچه روی تابلو اولی رو برداشت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
‌   𝔹𝕝𝕠𝕠𝕕𝕪 𝕃𝕠𝕧𝕖🍷❤️Where stories live. Discover now