" خ-خون؟؟! "
جونگ کوک با تعجب به خون روی در نگاه میکرد
با یاد اوری چیزی شونه ای بالا انداخت و گفت" چی فکر کردی با خودت؟ اینجا خونه یه خون اشامه پس خیلی هم عادیه"
کلید رو توی در برد و بازش کرد
و بالخره! رسید به یه اتاق نسبتا بزرگ
نور چراغ قوه گوشیش رو توی اتاق تاریک گرفت. یکم وسایل اونجا بود که انگار بیشترش هم تابلو های کوچیک و بزرگ بود. روی بیشتر چیز هاش پارچه نازک سفیدی بود
جلو تر رفت
قلبش داشت تند تند میزد و مث سگ میترسید
شاید اگه توی یه خونه معمولی وسط شهر بود نمیترسید اما الان؟ وقتی تو یه خونه وسط جنگل که مال سالیان سال پیش بود و خون اشاما توش زندگی میکردن و با وجود خون اشاما توش به احتمال 99/99% توش چندین نفر مرده بودن، وضعیت کاملا فرق میکردداخل اتاق با بقیه خونه فرق میکرد. دیوار هاش قدیمی تر بود و با اینکه هیچ پنجره ای اونجا نبود گرد و غبار زیادی داشت
جلو تر رفت و کنار چیزی که به نظر میومد پیانو باشه ایستاد
نور گوشی رو روی پیانو گرفت ولی با صدای بسته شدن کتاب خونه از ترس جیغ اروم و کوتاه و ارومی زد و طبق عادت نفسشو حبس کرد و پرش کوتاه کرد و گوشی از دستش روی پیانو افتاد و صدای بد و وحشتناکی داد و دوباره ترسید و روی زمین نشست و نفس نفس زد. دستاشو روی گوشاش گذاشت و چشماشو بستاین دیگه چه فاکی بود که داشت سرش میومد؟
اصلا چرا در کتاب خونه بسته شده بود؟؟؟
' خدایا غلط کردم قول میدم توبه کنم قول میدم دیگه پورن نگاه نکنم قول میدم پسر خوبی باشم خدایا توروخدا'همون طور داشت دعا میکرد و قلبش تند تند میزد
بعد از چند ثانیه که اروم تر شد بلند شد و گوشیش رو دوباره برداشت و نور چراغ قوه اش رو دوباره روی پیانو انداخت. پارچه رو برداشت و با چیزی که دید شوکه شدروی پیانو کلی خون بود. نمیدونست که چرا اینجا هم باید خون باشه
نفس عمیقی کشید و دوباره پارچه رو روی پیانو انداخت
سمت تابلند ها رفت. اونها هم گرد و خاک زیادی داشتتقریبا چهار پنج تا تابلو بزرگ اونجا بود
پارچه روی تابلو اولی رو برداشت
YOU ARE READING
𝔹𝕝𝕠𝕠𝕕𝕪 𝕃𝕠𝕧𝕖🍷❤️
Vampire~عشق خونین~ جونگ کوک بچه یتیمه ( نه اینکه چون یتیمه مظلوم باشه نه اصلا چون لقبش استاد ریدن به بقیس) و گیر یه خونآشام به اسم کیم تهیونگ میوفته ** ؟ :هر شب... به این صدا گوش کنی که داره التماس میکنه که توش اروم تر بکوبی... اهههه. اه ا-اروم تر... ددی...