21

1.1K 178 33
                                    

جیمین لباسشو پوشیده بود و منتظر مینهو بود
با صدای گوشیش و دیدن اسم مینهو بدون اینکه جواب بده از خونه بیرون رفت

با دیدن ماشین مینهو سمتش رفت و سوار شد
"اووو تیپ زدی مینهو شی"

"توهم کم نذاشتی جیمین شی"

**

نیم ساعتی بود که داخل بار بودن و نوشیدنی که سفارش داده بودن میخوردن
هیچ کدومشون زیاد نوشدنی نخورده بودن چون توی فکر بودن
جیمین جریان مامانش رو به مینهو گفت و این مینهو هم توی فکر برد

با زنگ گوشی مینهو از فکرشون بیرون اومدن و به گوشیش نگاه کردن
" چانیوله"

از سرجاش بلند شد و بیرون رفت

جیمین حالا تنها بود. جرعه دیگه ای از نوشیدنی توی دستش نوشید. با اومدن مینهو طرفش نگاهشو به اون داد :

"جیمین چانیول میخواد بره بیرون و در هم خراب شده و قفل نمیشه. باید برم. معذرت میخوام"

" اهه گندش بزنن. عیبی نداره. بعدا میبینمت"

مینهو براش دست تکون داد و از اونجا رفت

' دوباره باید اونقدر بخورم که بیهوش شم و بتونم از صدای ازار دهنده مغزم خلاص شم'

کل مایع توی لیوانش رو خورد و لیوان رو روی میز کوبید

به دور و اطرافش نگاهی انداخت. دوختر و پسر های زیادی درحال رقصیدن بودن

همون طور که بین جمعیت چشم هاشو میچرخوند با دیدن مردی که روی صندلی دوری با پوزخند بهش نگاه میکرد خشکش زد

اون... اون؟

" ابوجی؟"

( بابا = اپا
پدر = آبوجی)

_______________

"نه"

جونگ کوک با قیافه وا رفته بهش نگاه کرد

" یه نگاه به دور و برت بنداز؟ به نظرت برای زندگی یه انسان خوبه؟"

تهیونگ هوفی کشید. جونگکوک درست میگفت. اون تو خونش هیچی نداشت که یه انسان بتونه باهاش زندگی کنه :

"آهه.. فقط نیم ساعت"

" یک ساعت"

جونگ کوک با لحن خواهش گفت

" نه جونگکوک. فقط نیم ساعت! "

" ای بابا... تو نیم ساعت حتی نمیشه وارد فروشگاه شد!
یک ساعت"

" باشه. یک ساعت"

" یک ساعت و نیم؟"

"جونگکوک!!"

جونگ کوک خندید و به سمت اتاقش رفت تا لباس های راحتی ای که تهیونگ بهش داده بود رو با لباس های خودش عوض کنه

‌   𝔹𝕝𝕠𝕠𝕕𝕪 𝕃𝕠𝕧𝕖🍷❤️Where stories live. Discover now