جیمین لباسشو پوشیده بود و منتظر مینهو بود
با صدای گوشیش و دیدن اسم مینهو بدون اینکه جواب بده از خونه بیرون رفتبا دیدن ماشین مینهو سمتش رفت و سوار شد
"اووو تیپ زدی مینهو شی""توهم کم نذاشتی جیمین شی"
**
نیم ساعتی بود که داخل بار بودن و نوشیدنی که سفارش داده بودن میخوردن
هیچ کدومشون زیاد نوشدنی نخورده بودن چون توی فکر بودن
جیمین جریان مامانش رو به مینهو گفت و این مینهو هم توی فکر بردبا زنگ گوشی مینهو از فکرشون بیرون اومدن و به گوشیش نگاه کردن
" چانیوله"از سرجاش بلند شد و بیرون رفت
جیمین حالا تنها بود. جرعه دیگه ای از نوشیدنی توی دستش نوشید. با اومدن مینهو طرفش نگاهشو به اون داد :
"جیمین چانیول میخواد بره بیرون و در هم خراب شده و قفل نمیشه. باید برم. معذرت میخوام"
" اهه گندش بزنن. عیبی نداره. بعدا میبینمت"
مینهو براش دست تکون داد و از اونجا رفت
' دوباره باید اونقدر بخورم که بیهوش شم و بتونم از صدای ازار دهنده مغزم خلاص شم'
کل مایع توی لیوانش رو خورد و لیوان رو روی میز کوبید
به دور و اطرافش نگاهی انداخت. دوختر و پسر های زیادی درحال رقصیدن بودن
همون طور که بین جمعیت چشم هاشو میچرخوند با دیدن مردی که روی صندلی دوری با پوزخند بهش نگاه میکرد خشکش زد
اون... اون؟
" ابوجی؟"
( بابا = اپا
پدر = آبوجی)_______________
"نه"
جونگ کوک با قیافه وا رفته بهش نگاه کرد
" یه نگاه به دور و برت بنداز؟ به نظرت برای زندگی یه انسان خوبه؟"
تهیونگ هوفی کشید. جونگکوک درست میگفت. اون تو خونش هیچی نداشت که یه انسان بتونه باهاش زندگی کنه :
"آهه.. فقط نیم ساعت"
" یک ساعت"
جونگ کوک با لحن خواهش گفت
" نه جونگکوک. فقط نیم ساعت! "
" ای بابا... تو نیم ساعت حتی نمیشه وارد فروشگاه شد!
یک ساعت"" باشه. یک ساعت"
" یک ساعت و نیم؟"
"جونگکوک!!"
جونگ کوک خندید و به سمت اتاقش رفت تا لباس های راحتی ای که تهیونگ بهش داده بود رو با لباس های خودش عوض کنه
YOU ARE READING
𝔹𝕝𝕠𝕠𝕕𝕪 𝕃𝕠𝕧𝕖🍷❤️
Vampyr~عشق خونین~ جونگ کوک بچه یتیمه ( نه اینکه چون یتیمه مظلوم باشه نه اصلا چون لقبش استاد ریدن به بقیس) و گیر یه خونآشام به اسم کیم تهیونگ میوفته ** ؟ :هر شب... به این صدا گوش کنی که داره التماس میکنه که توش اروم تر بکوبی... اهههه. اه ا-اروم تر... ددی...