" اینجا چیکار میکنی؟"
"هیچی حصلم تو خونه سر رفته بود اومدم اینجا"
هوسوک روی مبل نشست و با نگاهی منتظر به جونگ کوک نگاه کرد
کوک هم رفت روی مبل کنارش نشست :" خب خرگوش کوچولو. من برادر این برج زهر مارم"
کوک به اسمی که هوسوک به تهیونگ داده بود خندش گرفت. چقد واقیت رو گفت
" یاا هیونگ من کجام برج زهر ماره؟! "
" هستی دیگه همیشه پکری و بهت بگن پخ پوزخند میزنی"
کوک داشت ریز ریز میخندید که تهیونگ یهو نگاش کرد و با شک گفت :
" تو داری به چی میخندی؟ "
جونگ کوک لباشو به دندون کشید تا از خندش کم شه اما هیچ تغییری نکرد
گوشی هوسوک زنگ خورد :
" بله
_ .....
باشه
_ ......
خیله خب الان میام "هوسوک از سر جاش بلند شد و با لبخند همیشگیش گفت :
" گایز من یه کاری واسم پیش اومد باید برم. فعلا بابای"
هوسوک گفت و از خونه بیرون رفت
~~~~~~~~~~
بکهیون با بخندی که نمیتونست جمعش کنه در خونه رو باز کرد و داخل اومد
یه نگاه به هیونا که روی مبل خوابیده بود و داشت تلوزیون رو بی هدف بالا و پایین میکرد انداخت :
" هوی هیونا"
" هان"
" برای جایزه میخوام اون دوتا هودی رو برات بگیرم"
هیونا کم کم چشماش گرد شد و روبه بکهیون برگشت :
"هه؟؟! برای جایزه؟ جایزه واسه چی؟"
"حالا بعدا بهت میگم. پول دوتاشو میریزم به کارتت"
و بعد بدون هیچ حرفی رفت داخل اتاقش
بعد از کلی کلنجار با خودش بالخره به چانیول پیام داد
YOU ARE READING
𝔹𝕝𝕠𝕠𝕕𝕪 𝕃𝕠𝕧𝕖🍷❤️
Vampire~عشق خونین~ جونگ کوک بچه یتیمه ( نه اینکه چون یتیمه مظلوم باشه نه اصلا چون لقبش استاد ریدن به بقیس) و گیر یه خونآشام به اسم کیم تهیونگ میوفته ** ؟ :هر شب... به این صدا گوش کنی که داره التماس میکنه که توش اروم تر بکوبی... اهههه. اه ا-اروم تر... ددی...