15

1.4K 211 29
                                    

" اینجا چیکار میکنی؟"

"هیچی حصلم تو خونه سر رفته بود اومدم اینجا"

هوسوک روی مبل نشست و با نگاهی منتظر به جونگ کوک نگاه کرد
کوک هم رفت روی مبل کنارش نشست :

" خب خرگوش کوچولو. من برادر این برج زهر مارم"

کوک به اسمی که هوسوک به تهیونگ داده بود خندش گرفت. چقد واقیت رو گفت

" یاا هیونگ من کجام برج زهر ماره؟! "

" هستی دیگه همیشه پکری و بهت بگن پخ پوزخند میزنی"

کوک داشت ریز ریز می‌خندید که تهیونگ یهو نگاش کرد و با شک گفت :

" تو داری به چی میخندی؟ "

جونگ کوک لباشو به دندون کشید تا از خندش کم شه اما هیچ تغییری نکرد

گوشی هوسوک زنگ خورد :

" بله
_ .....
باشه
_ ......
خیله خب الان میام "

هوسوک از سر جاش بلند شد و با لبخند همیشگیش گفت :

" گایز من یه کاری واسم پیش اومد باید برم. فعلا بابای"

هوسوک گفت و از خونه بیرون رفت

~~~~~~~~~~

بکهیون با بخندی که نمیتونست جمعش کنه در خونه رو باز کرد و داخل اومد

یه نگاه به هیونا که روی مبل خوابیده بود و داشت تلوزیون رو بی هدف بالا و پایین میکرد انداخت :

" هوی هیونا"

" هان"

" برای جایزه میخوام اون دوتا هودی رو برات بگیرم"

هیونا کم کم چشماش گرد شد و روبه بکهیون برگشت :

"هه؟؟! برای جایزه؟ جایزه واسه چی؟"

"حالا بعدا بهت میگم. پول دوتاشو میریزم به کارتت"

و بعد بدون هیچ حرفی رفت داخل اتاقش

بعد از کلی کلنجار با خودش بالخره به چانیول پیام داد

بعد از کلی کلنجار با خودش بالخره به چانیول پیام داد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
‌   𝔹𝕝𝕠𝕠𝕕𝕪 𝕃𝕠𝕧𝕖🍷❤️Where stories live. Discover now