36

676 98 74
                                    

" بهت که گفته بودم، هروقت میام لازم نیست شخصا به دیدنم بیای... عمو"

خندید و گفت

" بیخیال مَرد... تو هر ماه فقط سه روز اینجایی چرا نیام و ببینمت؟"

ایندفعه ته چشماشو باز کرد و کاملا جدی به عموش گفت

" هر وقت میای اینجا باهم راجب گذشته و همه چیز بحث میکنیم. کلاغای اینجا زیادن "

عموی ته سری تکون داد و دستاشو توی هم قفل کرد و به صندلی تکیه داد

" خب... حرفت منطقیه ولی یه سوال.. داشتی با کی خوش و بش میکردی خندت تا دو تا اتاق اونور تر میومد.. یه جورایی تعجب کردم.. کیم تهیونگ؟ خنده؟ جالبه "

تهیونگ پوکر شد و به عموی خوش خندش نگاه کرد

" الان داشتم برا دیوار حرف میزدم؟"

" اه بیخیال مرد. خیلی وقت بود ندیده بودم برادر زادم اینطوری بخنده نباید بدونم کی دلیل بزرگ این اتفاقه؟ "

تهیونگ هوفی کشید.. اگه بهش نمیگفت 24 ساعته میرفت روی مخش.. هیچوقت نفهمید اون یه مرد 50 سالست یا یه بچه 5 ساله

" جئون جونگکوک "

خودکاری که توی دست عموی ته بود و داشت باهاش بازی می‌کرد روی زمین افتاد و اتاق توی سکوت بدی فرو رفت

___________

جونگکوک میدونست باید بخوابه ولی نمیتونست از توییتر بیرون بیاد.

" خب دیگه بسه چشمام داره میسوزه"

دوباره پستی که گذاشته بود رو چک کرد و بعضی از کامنت هارو لایک کرد اما با دیدن یکی از کامنت ها پشماش ریخت

دوباره پستی که گذاشته بود رو چک کرد و بعضی از کامنت هارو لایک کرد اما با دیدن یکی از کامنت ها پشماش ریخت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

" اون مینهو عه؟ "

وقتی اطلاعات اکانتشو خوند مطمئن شد خودشه

وقتی اطلاعات اکانتشو خوند مطمئن شد خودشه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
‌   𝔹𝕝𝕠𝕠𝕕𝕪 𝕃𝕠𝕧𝕖🍷❤️Where stories live. Discover now