" بهت که گفته بودم، هروقت میام لازم نیست شخصا به دیدنم بیای... عمو"
خندید و گفت
" بیخیال مَرد... تو هر ماه فقط سه روز اینجایی چرا نیام و ببینمت؟"
ایندفعه ته چشماشو باز کرد و کاملا جدی به عموش گفت
" هر وقت میای اینجا باهم راجب گذشته و همه چیز بحث میکنیم. کلاغای اینجا زیادن "
عموی ته سری تکون داد و دستاشو توی هم قفل کرد و به صندلی تکیه داد
" خب... حرفت منطقیه ولی یه سوال.. داشتی با کی خوش و بش میکردی خندت تا دو تا اتاق اونور تر میومد.. یه جورایی تعجب کردم.. کیم تهیونگ؟ خنده؟ جالبه "
تهیونگ پوکر شد و به عموی خوش خندش نگاه کرد
" الان داشتم برا دیوار حرف میزدم؟"
" اه بیخیال مرد. خیلی وقت بود ندیده بودم برادر زادم اینطوری بخنده نباید بدونم کی دلیل بزرگ این اتفاقه؟ "
تهیونگ هوفی کشید.. اگه بهش نمیگفت 24 ساعته میرفت روی مخش.. هیچوقت نفهمید اون یه مرد 50 سالست یا یه بچه 5 ساله
" جئون جونگکوک "
خودکاری که توی دست عموی ته بود و داشت باهاش بازی میکرد روی زمین افتاد و اتاق توی سکوت بدی فرو رفت
___________
جونگکوک میدونست باید بخوابه ولی نمیتونست از توییتر بیرون بیاد.
" خب دیگه بسه چشمام داره میسوزه"
دوباره پستی که گذاشته بود رو چک کرد و بعضی از کامنت هارو لایک کرد اما با دیدن یکی از کامنت ها پشماش ریخت
" اون مینهو عه؟ "
وقتی اطلاعات اکانتشو خوند مطمئن شد خودشه
YOU ARE READING
𝔹𝕝𝕠𝕠𝕕𝕪 𝕃𝕠𝕧𝕖🍷❤️
Vampire~عشق خونین~ جونگ کوک بچه یتیمه ( نه اینکه چون یتیمه مظلوم باشه نه اصلا چون لقبش استاد ریدن به بقیس) و گیر یه خونآشام به اسم کیم تهیونگ میوفته ** ؟ :هر شب... به این صدا گوش کنی که داره التماس میکنه که توش اروم تر بکوبی... اهههه. اه ا-اروم تر... ددی...