9

1.7K 277 21
                                    

خب گایز میدونم با گشادیم عنشو دراوردم 😔🔪
___و کاور هم میدوستم 🔪😔____

________________________

بعد از یک ساعت گردش دوباره به چادر برگشتن و جونگ کوک روی زمین نشست و گفت :

"من گشنمه"

" بزار الان یه چیزی سفارش میدم فاصلمون تا خیابون اصلی نزدیک به جنگل نیم ساعت پیاده هس. میگم بیاره نیم ساعتو با پاهای بی گناهم راه میرم و میارم"

" ممنونم شوگر ددی خودم"

"خفه شو کوک"

- مکالمه مینهو و کوک -

" کسی فیلمی چیزی نداره؟"

" جیمین، من 170 فیلم سینمایی دارم و 1820 قسمت سریال :) "

" صحیح "

" حالا من بالخره کاری ندارم به هیچ کسی میخوام لوسیفر خودمو بببینم "

" جونگ کوک؟ "

" مینهو؟ "

جونگ کوک جواب مینهو رو همون طور که خودش گفته بود داد و منتظر نگاش کرد تا ادامه حرفشو بزنه :

" تو لوسیفر میبینی "

" اوهوم "

" بیا بغلمممم "

مینهو کنار جونگ کوک پرید و گوشی رو از دستش کشید و توی پوشه _Lucifer_ رفت

" تا قسمت چند دیدی "

" 2"

" هوو کوکی تو خیلی عقبی به هر حال باید بزنیم از اول با جیمین ببینیم"

**

بعد از نیم ساعت وسط های فیلم بودن که گوشی مینهو زنگ خورد و وقتی فهمید برای غذا هست اشهد خودش و پاهاش رو خوند :

" شماها ببینید من میرم غذاهارو بگیرم"

چراغ قوه رو برداشت و به سمت خیابون اصلی حرکت کرد

**

" م-مینهو "

" هوم؟ "

جونگ کوک همون طور که سعی داشت تکه پیتزای گنده توی دهنش رو قورت بده گفت :

" تا قسمت چند لوسیفر رو دیدی"

"تا اون جایی که گاد ظهور کرد"

" اسپویل نکننن "

" خو خودِ خرت گفتی"

"جیمینا"

"بنال"

"انیمه میبینی؟"

"اوهوم"

جیمین همون طور که تو فکر عمیقی رفته بود فقط سری تکون داد و بقیه پیتزاشو خورد ( تو فکر این بوده که چ مجازاتی برای جونگ کوک بزاره)

**

" خب خب حالا نوبت اینه ک پدرتون رو در بیارم"

بطری رو چرخوند و سرش روبه خودش و تهش رو به مینهو قرار گرفت :

" جیمین، کراشت کیه؟"

"کراش ندارم"

جونگ کوک همون طور ک داشت اخرای نوشابه اش رو میخورد از خنده پرید تو گلوش. و هم میخندید هم سرفه میکرد

"ج-جیمین ت-روخدا جک نگو "

" عه! چرا میخندی!؟ کراش ندارم! "

" باشه. منم باور کردم"

جیمین دوباره بطری رو چرخوند و این دفعه سرش روبه جونگ کوک و تهش روبه جیمین بود :

" من جرعت رو انتخاب میکنم"

" خب خب. باید تا ابشار بری و بیای و... باید از خودت و ابشار عکس بگیری "

" گاااد جیمین هوا تاریکه "

" نکنه می‌ترسی "

" نه. باشه. میرم "

جونگ کوک با حرص از روی زمین بلند شد و چراغ قوه رو برداشت و رفت بیرون :

" میگم جیمین"

" هوم؟ "

" جونگ کوک.. خب سنش یکم کمتر از اینه ک بخواد توی هوای تاریک بره تا ابشار اونم جنگلی ک نمیشناسه "

" خودت بچه ای چوی مینهو "

صدای جونگ کوک از بیرون جواب مینهو رو داد و بعد صدای پاهاش ک داشت حرکت می‌کرد

**

" فاک بهت پارک جیمین ربع ساعته دارم راه میرم هیچی نییس! اهه پس این ابشار فاکی کجاس "

" اه اصن عجب غلطی کردم گفتم جرعت "

بعد از ده دقیقه ابشار رو پیدا کرد و گوشیش رو در اورد تا از خودش عکس بگیره

بعد از عکس هوفی کشید و زیر لب گفت :

" حالا باید این همه راه رو برگردم"

چند قدم برداشت که از پشتش صدایی مثل شکستن یه تیکه چوب اومد

سر جاش خشکش زد :

" خب ببین این یه فیلم ترسناک نیست که من بدوعم برم سمت صدا.... Soooo run!"

با تمام سرعتی که داشت فرار کرد ولی با کوبیده شدنش به درخت دادی که بیشتر شبیه جیغ بود کشید

با دیدن یه نفر جلوی خودش خوشکش زد :

"ت-تو... تو کی هستی"

صورت طرف مقابلش بخاطر موهای که توی صورتش بود معلوم نبود

نزدیک شدن طرف مقابل رو حس کرد و دست و پاهاش کم کم شروع کردن به لرزیدن

اون انقدر بهش نزدیک شد و سرش توی گردنش قرار گرفت و زیر لب گفت :

" بوی خوبی داره"

جونگ کوک با احساس کردن چیز تیزی توی گردنش فرو رفت با دستاش به درخت پشت سرش چنگ زد و جیغ کشید

بعد از چند دقیقه از گردنش جدا شد و خون باقی مونده روی گردنش رو مک زد

" بر میگردی به همون جایی که بودی و همه چیز درباره من رو فراموش میکنی"

و بعد از پلک زدن جونگ کوک اون اونجا نبود :

" اخخ چرا انقدر سرم درد میکنه"

جونگ کوک دستش رو روی سرش گذاشت و طرف چادر رفت

__________

عیح عیح تازه داره داستان شرو میشه

‌   𝔹𝕝𝕠𝕠𝕕𝕪 𝕃𝕠𝕧𝕖🍷❤️Where stories live. Discover now