همینطور که داشت کم کم به خروجی پارکینگ نزدیک میشد و غر غرای هیونا رو تحمل میکرد با صدای گوشیش که از توی کیف هیونا میومد ایستاد
متعجب به هیونا نگاه کرد و گفت" گوشی من توی کیف تو چیکار میکنه"
" آلزایمر؟ قطعا! مگه قبل اینکه سوار موتور شی گوشیتو ندادی بهم که برات نگهش دارم؟"
" انقد حرف نزن گوشیو بده تا قطع نشده"
با دیدن اسم چانیول گل از گلش شکفت و گوشیرو جواب داد
" اوه! سلام چانیول"
" اه.. سلام. بکهیون تو رسیدی؟"
" اره راستش یکم دیر شد ولی الان توی پارکینگم "
" اوه خوبه منم جلوی پارکینگ وایسادم. "
" من تقریبا به خروجی پارکینگ رسیدم.. پیدات میکنم "
**
" چانیول؟"بکهیون پسری رو که جلوی پارکینگ ایستاده بود رو با شک صدا زد و وقتی چانیول برگشت و نگاش کرد به سمتش رفت و فاصله رو کمتر کرد
هیونا با دیدن چانیول پشماش ریخته بود
" فکر نمیکردم سلیقت آنقدر خوب باشه توی انتخاب کردن پارتنر ایندت "
بکهیون به حرف خواهرش خندید و وقتی به چانیول رسید قند توی دلش اب شد.. اون لعنتی خیلی جذاب شده بود
" اوه.. سلام"
" سلام بکهیون.. خوشحالم که دیدمت"
بکهیون لبخند بزرگی زد
" قطعا به اندازه من خوشحال نشدی! "
چانیول کنار رفت و مینهو جلو تر اومد
" بکیهون، این برادرمه مینهو"
مینهو لبخند کوچیکی زد و گفت
" خوشحالم از ملاقاتتون بکهیون شی"
"من هم همینطور! ایشون هم خواهر من هیوناست"
هیونا که تا اون موقع ساکت بود یکم جلوتر رفت و گفت
" خوشبختم از آشنایی باهاتون و ممنون برای دعوت امشب"
' بالخره ادم شدی و ابرومو یه جا حفظ کردی! واقعا برای ادم شدنت خوشحالم!!'
بکهیون اشک های فرضیشو پاک کرد و با بقیه به سمت جایی که میخواستن برن رفت
YOU ARE READING
𝔹𝕝𝕠𝕠𝕕𝕪 𝕃𝕠𝕧𝕖🍷❤️
Vampire~عشق خونین~ جونگ کوک بچه یتیمه ( نه اینکه چون یتیمه مظلوم باشه نه اصلا چون لقبش استاد ریدن به بقیس) و گیر یه خونآشام به اسم کیم تهیونگ میوفته ** ؟ :هر شب... به این صدا گوش کنی که داره التماس میکنه که توش اروم تر بکوبی... اهههه. اه ا-اروم تر... ددی...