11

1.6K 255 28
                                    

جونگ کوک با تعجب و دهنی که سعی داشت ببندتش به تهیونگ نگاه میکرد که دست مرد روبهروش توی دست تهیونگ داشت به سمت کبودی میرفت بخاطر محکم بودن دستش

تهیونگ مرد و حل داد که باعث شد روی صندلی بیوفته و صندلی از عقب برگرده

تهیونگ دست جونگ کوک رو گرفت و از رستوران بیرون برد

" میدونستم میدونستم میدونستم"

" چیو دقیقا؟"

تهیونگ پرسید و جونگ کوک انگشت اشاره اش رو رو به تهیونگ گرفت و گفت :

" میدونستم که تو یه خون اشامی"

" تموم شد؟ خیلی تأثیر گذار بود. بریم"

" یااا نزدیک من نیا وگرنه گازت میگیرم"

و بعد دندوناشو نشون داد و صدایی که نمیتونم به هیچی تشبیهش کنم از ناکجا ابادش دراورد

تهیونگ این دفعه با حالا پوکری نگاش کرد

تهیونگ این دفعه با حالا پوکری نگاش کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

" بچه از دست رفت"

تهیونگ زیر لب گفت و تو یک حرکت جونگ کوک رو براید استایل بلند کرد و توی یک چشم به هم زدن جلوی خونه ای بزرگ و خوفناک بودن

جونگ کوک با دست و پای لرزون خودشو از پغل تهیونگ پرت کرد پایین و گفت :

" فقط یک بار دیگه منو اینطوری بغ.... اینجا دیگه کجاست "

جونگ کوک جمله اولش رو با چشمای بسته برای کمر دردش بخاطر افتادنش گفت و وقتی چشماشو باز کرد از تعجب ادامه جمله اش رو یادش رفت

تهیونگ به طرف عمارت حرکت کرد و جونگ کوک داد زد :

" یااا کجا میری اینجا کدوم قبرستونیه من میخوام برم خونه هیچ میدونی که تا الان از اون رستورانی که با هزار زور و زحمت توش استخدام شده بودم اخراج شدم و همش تقصیر توعه"

وقتی دید تهیونگ هیچ اهمیتی به داد و بیداداش نمیده گفت :

" من میرم خونه"

از روی زمین بلند شد و به یک طرف از جنگل که نمی‌دونست به کجا ختم میشه حرکت کرد

" اگه میخوای بمیری برو "

‌   𝔹𝕝𝕠𝕠𝕕𝕪 𝕃𝕠𝕧𝕖🍷❤️Where stories live. Discover now