45

450 60 3
                                    

باورش نمیشد. دیشب تا ساعت سه بیدار بود سعی کرده بود نخوابه تا حواسش به همه چی باشه ولی الان تازه از خواب بیدار شده. یادش میاد دیشب نشسته بود روی مبل ولی الان روی تخت بود.
همونطور که داشت فکر میکرد در اتاق اروم اروم باز شد و هانسه رو دید که سعی داشت از گوشه در جونگکوک رو چک کنه. وقتی دید که کوک بیداره داخل اومد و گفت

" بیدار شدی؟"

جونگکوک جوابی نداد و همینطور داشت با اخمی که یکی از دلایل شکل گیریش تازه از خواب بیدار شدنش بود بهش نگاه میکرد

هانسه ظرف غذایی که توی دستش بود رو با غذایی که دیشب روی میز گذاشته بود عوض کرد و گفت

" ساعت دو و نیم بعد از ظهره و قطعا گشنته. میتونم صدای قار و قور شکمتو بشنوم"

" من گشنم نیست"

هانسه شونه ای بالا انداخت و گفت

" دیگه روی مبل تک نفره نخواب. گردنت اسیب جدی میبینه"

" پس تو__"

" اره. دیشب اومدم و دیدم که روی مبل خوابیدی پس گذاشتمت روی تخت"

" دیگه بهم دست نزن.. حتی اگه سر و ته روی مبل تک نفره خوابم برده باشه!"

"سعی میکنم اما قول نمیدم"

" اگه بهم دست بزنی... قول نمیدم سالم بمونی!"

جونگکوک برای گفتن جمله دوم کمی ترید کرد چون حس میکرد اون قراره بفهمه که راست نمیگه

هانسه برگشت و با حالت ترسناکی بهش نگاه کرد

" واقعا؟ فکر نمیکردم تهیونگ به این زودی بخواد بهت یاد بده چطوری از قدرتت استفاده کنی "

چشم های هانسه قرمز شده بودن. برای چند لحظه جونگکوک ترسید

" خیله خب.. باشه! دروغ گفتم. نمیتونم انجامش بدم"

بعد از چند ثانیه هانسه نتونست خندش رو کنترل کنه زیر خنده زد

" اوه.. خدای من.. قیافه ترسیده تو خیلی گوگولیه! داشتم شوخی میکردم.. هرکس دیگه ای جای من بود می‌فهمید داری دروغ میگی!"

" هی! این خنده دار نیست!"

هانسه روی مبل نشست و گفت

" بیخیال. لازم نیست انقدر مقاومت کنی. قرار نیست بخورمت!"

 قرار نیست بخورمت!"

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
‌   𝔹𝕝𝕠𝕠𝕕𝕪 𝕃𝕠𝕧𝕖🍷❤️Where stories live. Discover now