(لطفا با کاور اکلیلی بشین:)
بالاخره بعد کلی اتفاق پله ها منتهی به سالن حال رو پیدا کرد و پایین رفت. با هرقدمی که به سمت پایین ورمیداشت صدای صحبت کسی رو میشنید گوشاشو تیز کرد و بیشتر از این جلونرفت
×اوممممم خیلی سفیدو شیرینه انتظار نداشتم انقد شیرین باشه فقط چرا انقد لزجه؟
÷لزج؟ خب مال همه لزجه مال تو لزج نیست؟ خاصیتش لزج بودنشه
ب نظر میرسید سوکجین و جفت چالدارش توی حال درحال صحبت بودن...
×و چرا انقد این بزرگه؟بهرحال الفاها همه چیشون بزرگ-
حرفش با پریدن پسر بانی فیص از پشت دیوار منتهی به پله ها قطع شد و با تعجب به اون چشم دوختن به نظر میرسید انقدر غرق جفت زیباش شده باشه که متوجه حضور اون بچه نشده و اون چرا انقد بد داره نگا میکنه؟سوکجین ظرف بستنی وانیلیشو پایین گذاشت و با قیافه ودف به امگا کوچیک نگا کرد....
×چیزی شده جونگ کوک؟؟؟
جونگ کوک چند لحظه با اخم نگاهشو بین نامجون و جین و بعدشم شلوار الفا چرخوند و بعد ازین که ظرف بستنی رو روی میز دید هنگ کرد و به سمت هیونگش برگشت و گفت:
-درباره چی داشتین صحبت میکردین؟
جین با تعجب ابروهاشو بالا داد ولی بعد با احتیاط گفت:×بستنی ک نامجون و یونگی درست کردن...
-بستنیه لزجه؟
×اوهوم برا همین پرسیدم چون نباید لزج باشه...
پسر دوباره پرسید:
-و چی انقد بزرگه؟نامجون که گیج شده بود جواب داد..
÷قاشق..چون دهن ما الفاها زاویه فکمون کلا هرچیزی بز-
با پیچیدن صدای خنده جین وسط حرفش حرف رو خورد و ادامه نداد...
کوک با قیافه ی ودفی به هیونگش چشم دوخته بود...
جین اشکاشو پاک کرد و با لحنی که هنوزم رد خنده توش معلوم بود گفت:
×جونگکوکی...جونگگگ کوکبکیککییکییی
(قیافه جر خوردش😔💁🏻♀️🗿)
ب ادامش میپردازیمجین چند دفعه محکم رو پاش کوبید و بعد کلی جر خوردن گفت:
×داشتی ب چییی فکررر میکردیدیدیی؟؟؟😂😂😂😂😂😂
YOU ARE READING
𝐓𝐋𝐀𝐌𝐃(𝐕𝐊)
FanfictionThe Life After My Death. [زندگی بعد از مرگ من] جئون جونگ کوک25ساله زندگی قشنگی نداره همه این مشکلاتش هم از وقتی شروع میشه که پدرش به طرز مشکوکی میمیره. بعد از اون جونگکوک ارتباطش رو با دنیای اطرافش قطع میکنه . اما در عین حال سعیش رو میکنه تا با بقیه...