فرارP47

165 30 42
                                    

سه تا مونده ها:) درضمن...این پارت سرشار از اطلاعاته...غیرقابل فهم و گیج کننده ننوشتم...ولی اگر گیج شدید یا بپرسید یا دوباره بخونید:)
___________________________________________

Sالبته هنوز هم در مقابل تهیونگ ضعیفه!!! برای همین هم چندوقت پیش، اون مرد، یک گوی رو از مجلس الهه ها دزدید!

چیزی نمیشنید...گویا در آبی عمیق فرو رفته باشد! حتی نفس هم نمیکشید! مطمئن نبود سویون درباره چه چیزی صحبت میکند،اما خوب میدانست که خراب کرده است!!!
آن چیز...گوی؟ حالا هرچه!
هرچه که بود...بوی دردسر میداد!

با صدایی گرفته و لرزان لب زد:
-م..منظورت..منظورت چیه؟؟؟!
نپرسید چون نمیدانست...یاکه برایش سوال شده باشد! پرسید تا، بلکه بتواند برای هضم آن همه اطلاعات...زمانی برای خود بیچاره اش جور کند!!نفس کشیدن کمی برایش سخت شده بود!

تها میدانست مقصر است! حتی به غلط!! چراکه او ناخواسته...به بهبود یک دشمن ناشناخته کمک کرده بود!!
شخصی که جونگکوک حتی نمیدانست،تا چه حد ممکن است دردسر باشد!!
اب دهانش را فرو داد و نگاه لرزانش را اول به دست هایش و بعد چهره ی زن روبرویش داد!
.....مقصر بود! میدانست!!
مقصر هرچه که تا به حال برایشان پیش امده بود!!
مقصر خستگی های چندوقته ی تهیونگش! مقصر بیخوابی های هیونگ هایش! مقصر دوری جیمین از جفت و توله ی بیگناهشان از پدری مهربان...او مقصر بود!!!مقصر آن اتفاق!!!

آن اتش سوزی!!


به یاد آتش سوزی آن شب افتاد...
به یاد آن چهره ی عجیبِ دوستداشتنی و‌نگران...آن سرفه های پی در پی آن الفا...تهیونگ را خوب به خاطر می آورد...صدایش را .... شعله های سوزان اتش که پوستش را میشکافتند را...بغض کرد چرا که...تحمل آن جهنم... حتی حالا که در آن سلول پوسیده به سر میبرد هم برایش دشوار بود!تصور کردن اتش آن شب عذابش میداد!...درنتیجه میدانست که تحمل آن شعله ها،متقابلا برای چه کسی سخت است! به توله اش فکر کرد!توله اش!!! درست بود! توله ای که به خاطر نادانی او در کنترل قدرت هایش،تا دم مرگ رفته و برگشته بود!! به جیمین..سوکجین..یونگی و نامجون فکر کرد...به هرکسی که آن شب در آن قلعه حضور داشت!! تمام ان کسانی که حالا از سرنوشتشان بی خبر بود!!توله ی جیمین!!! آن طفل کوچک..!! و در اخر سلامتی خودی که زندگی یک کودک را کنترل میکرد!! جونگکوک...به خودش هم اسیب رسانده بود!او...به عنوان یک الهه...نه تنها مسئول خودش...تهیونگ و آن توله را برعهده داشت...بلکه مسئول کل آن پک هم بود....و تنها عمل مورد پسند برای یک الهه،محافظت از پک و محل زندگی اش بود!! پکی که در محافظت ازش کوتاهی کرده بود!

عذاب وجدان همانند قلابی مرگ بار به گلویش چنگ می انداخت و اورا بیشتر و بیشتر در خود غرق میکرد!!
حالت تهوع داشت...و میدانست قرار نیست بتواند جلویش را بگیرد!...

𝐓𝐋𝐀𝐌𝐃(𝐕𝐊)Where stories live. Discover now