حقیقتی غیرقابل انکارP25

416 82 14
                                    

لطف کنین اون ستاره رو موردعنایت قرار بدین:)
.........

اروم چشم هاشو باز کرد و به سقف نقاشی شده ی اتاق جفتش چشم دوخت....

کمی طول کشید که بتونه بالاخره اتفاقاتی که افتاده بود رو به یاد بیاره!

سعی کرد کمی تو جاش بشینه...نمیدونست که چه اتفاقی براش افتاده!سردرد و دلدرد خفیفی داشت!

گلوش به شدت خشک شده بود ....مریض شده بود؟؟؟
همین بود مگه نه؟؟سردرد ،دلدرد،گلودرد....حتی رو پله هام غش کرده بود...

درسته پله ها...اصلا چرا اون روی پله ها بود؟...

درهمون لحظه تمام اتفاقات و حرف های جین مثل پتکی اهنینی به سرش برخورد کردن...

×جواب منوو نده!!واقعا فکر کردی باور میکنم تو تمام این مدت خودتو از جونگکوک دور کردی تا ازش محافظت کنی؟؟؟واقعا فکر کردی تو تمام مدتی که اینجا بودم نشناختمت؟جونگکوک تمام تلاششو میکنه!!!اون بچه تماممم تلاششو میکنه تا تو بهتر باهاش رفتار کنی!!

تلخندی مهمون لبهاش شد اره هیونگش راست میگفت...اون برای گرفتن یه زره توجه و محبت از طرف الفاش خودشو به درودیوار زده بود...فقط چون جین بهش گفته بود،یه جفت تمام چیزیه که اون امگا نیاز داره!تا شاد باشه...مگه اشکالی داشت؟که اونم شاد باشه؟چرا هیچوقت نمیتونست بهش حتی نزدیکم بشه؟

حرف های الفا به سرش هجوم اوردن:
+ارهه حق با توعهه!!!من برای محافظت از اون موجود قایم نشده بودم...فقط دوست داشتم ازارشششش بدمم!!!من اون امگارو تا دلم بخواد عذاب میدممم!!هرچقد بیشتر برای من بهتر!!اون موجود نفرت انگیز!

تمام این مدت...باخودش فکر میکرد...تهیونگ ادم سردیه که فقط نیاز داره درک بشه...توسط جونگکوک درک بشه و در قلب سردشو به روی اون باز کنه...مثل تمام شخصیت های کتاب های عاشقانه ای که خونده بود!
اما تهیونگ اونطوری نبود!؟؟بود؟؟اون از جونگکوک متنفر بود...امگا حتی نمیدونست چرا!اصلا میتونست جفتشو به خودش علاقه مند کنه؟به نظر نشدنی میومد!
اون به خودش قول داده بود تهیونگو عاشق خودش کنه و حالا این قول به نظر در شروف شکستن میومد!

درسته!تهیونگ فقط بدن اونو برای افزایش جمعیت میخواست!
حرف های اون گرگ خشن تو سرش اکو میشدن!

(+تو...جفت منی...ولی از شانس گندت...جفتت منم:)
-میخوای منو مارک کنی؟؟
+چرا فک کردی من مارکت میکنم؟؟
-الفاها امگاهاشونو مارک میکنن!
+اما نه این الفا
-چرا ناراحت نمیشی کسی منو مارک کنه؟یا جفتتو حامله کنه؟
+کسی اینکارو نمیکنه،درباره مارک!من اینکارو نمیکنم چون بهت نیازی ندارم جفت داشتن مزخرف ترین کار دنیاست!
-پس من اینجا چه کارم؟وقتی بهم نیازی نداری؟
+عجب سوالی پرسیدی امگا...خوب گوش کن چون یه بار بیشتر نمیگم!من تا هیتت صبر میکنم...دقیقا زمانی که دهانه رحمت باز میشه و بعدش تورو حامله میکنم و تو توله ی منو پس میندازی! فقط کافیه امگای خوب و مطیعی باشی و هرکار گفتم بکنی تا منم ارومتر انجامش بدم! )

𝐓𝐋𝐀𝐌𝐃(𝐕𝐊)Where stories live. Discover now