کتابخونه ای که کتابخونه نیست!P22

421 63 1
                                    

دقیقا 3هفته از زمانی که تهیونگ به بخشی از گذشته ی طوسی رنگ خودش اعتراف کرده بود گذشته بود.

دقیقا 3 هفته ای شده بود که کوک متوجه احساسات مخفی الفاش شده بود.

3 هفته ای بود که متوجه شده بود تهیونگ،اون الفای به ظاهر سردو ترسناک نیست !

3هفته ای بود که نظرش به کل درباره اون الفا تغییر کرده بود .
و در اخر!!!

3 هفته ای بود که تهیونگ از نظر ها ناپدید شده بود!
بعد اون گفتگو توی باغ رزها...
تهیونگ دیگه توی قصر ظاهر نشد!
برای صبحونه ناهار یا حتی شام پایین نیومد.توی کتاب خونش هم پیداش نشد!حتی توی اتاقشم نرفت!

تمام این مدت جونگکوک منتظرش بود!منتظرش بود که اون بیاد و اون ها دوباره مثل اون شب بهم دیگه نزدیک بشن.اگه بگیم که دلش برا جفتش تنگ نشده بود دروغ گفتیم!دلیل دلتنگی هاش رو پیش خودش گرگش عنوان کرده بود!

اما اون نیومد...
بعضی روزها کوکی منتظرش میموند ساعت های طولانی...گاهی تا خوده صبح!...توی اشپزخونه منتظر اون میموند تا اون بیاد و بتونن باهم حرف بزنن..احساس میکرد مثل قبلنا که چیزی مانع صحبتشون میشد..اون چیز دیگه مانع نمیشه.دیگه وجود نداشت که مانع بشه!اون چیز چی بود؟تنفر کوکی؟تهیونگ سردو بی احساس؟ترس؟

جونگکوک تمام این مدت باخودش فکر کرد که ایا کاری کرده که اون مرد ازش ناراحت شده؟
یه طوری افتاده بود رو دور لجبازی.
کلافه شده بود !

بدجوری خودشو مقصر میدونست..نه تنها اون،سوکجینم از نبودن الفا شاکی بود...امگا اون جمعو مثل خوانوادش میدید و نبودن پادشاه سر سفره ی غذایی که اون زحمتشو کشیده عصبیش میکرد میخواست تهیونگو قشنگگگگ بهم ببافه!

هردفعه امگای بانی فیص یا بقیه سراغ  اون الفارو میگرفتن مرد چالدار فقط به گفتن «حالش خوبه نگران نباشین بعضی وقتا اینطوری میشه» بسنده میکرد!

جونگ کوک از این همه پیچونده شدن کلافه شده بود...باید تمام اون قصرو میگشت؟
حقیقتا بعضی قسمت ها بود ک تاحالا به چشم ندیده بود ولی اگه این کار تنها راه پیدا کردن تهیونگ بود ترسش از تاریکی رو کنار میگذاشت و حتی در طول شبم دنبالش میگشت!

اگه تهیونگ هیچجا پیداش نمیشد یعنی داشت از اون فرار میکرد؟چرا یه نفر باید دقیقا بعد یه بحث مهم غیب میشد؟دلیلش مشخص بود!

جونگ کوک!

از اون خجلت میکشید؟چرا؟چون درباره گذشتش حرف زده؟برای همین فاصله گرفته بود!؟پس باید گیرش مینداخت! اما چطوری؟

چطوری باید دنبالش میگشت؟

یک عان به خودش اومد؟

-(برای چی اصلا باید دنبالش بگردم؟)

𝐓𝐋𝐀𝐌𝐃(𝐕𝐊)Where stories live. Discover now