تمایلP23

373 65 5
                                    

راهرو به شدت تاریک بودو بوی گردو خاک میداد!
مشخص بود که سالهاست خالی مونده ولی حالا با ورود اون امگای جوان و شاید حتی قبل تر از اون،با ورود جفت سرسختش لولا های در به جیر جیر و قیژ فیژ وادار شده بودن!

تمام سعیشو کرد که اهسته قدم برداره...تو اون تاریکی به سختی میتونست ببینه برای همین دست هاش رو به دیوار های خاکی میکشید..گاهی انگشت های کشیدش به چیزی مثل نخ برخورد میکرد...

تار های عنکبوت!

راستش هیچوقت از حشرات بدش نمیومد...اونها با اون کاری نداشتن..اونم باهاشون کاری نداشت!! سری تکون دادو به راهش ادامه داد.

باخودش فکر کرد:-ینی اینجا روحم داره؟؟
سعی کرد ذهنشو مشغول این موضوع نکنه و با کنترل کردن استرسی که یکهو به سمتش اومده بود به راهش ادامه بده!

بعد از حدود نیم ساعت کوری مطلق به دری رسید!به نظر چوبی میومد و از حجم فرسودگی پوست پوست شده بود!

به ارومی اون رو هول دادو وارد دالابی شد که در نور شمع میسوخت.

زیر لب زمزمه کرد:-اون مرتیکه واقعا سلیقه ی عجیبی تو انتخاب دیزاین داره:/...

+به کی گفتی مرتیکه؟؟؟؟

با شنیدن صدای شخصی یک عان از جاش پرید و مطمئن بود قلبش یه سکته ناقصو رد کرده...

با فهمیدن ماهیته اون صدا سعی کرد با کنترل بغضش جلوی اشک هاش رو بگیره که خب موفق هم بود!
نفس عمیقی کشید و درجا سمت صدا برگشت و با جسمی دست به سینه که گوشه اتاق بود مواجه شد!

پوزخندی مهمون گوشه لبش شد اونم مثل مرد روبروش دست به سینه شد و با عصبانیت محض بهش چشم دوخت!

اون عصبانی بود درسته!!!

تهیونگ حق نداشت اونو این همه مدت بدون گفتن حتی یه کلمه تنها بزاره!!!فکر کرده کیه؟؟؟؟کوکی تمام این مدت مضطرب بود مدام عذاب وجدان داشت حتی با اینکه میدونست کار اشتباهی نکرده حتی با اینکه میدونست جفتش میتونه از خودش نگهداری بکنه ولی بازم نگران بود...نگرانیشو در تمام این ۳ هفته به پای جفت بودنشون گذاشته بود!حالا هم منتظر بود!

درسته اون امگا منتظر جوابی از جانب مرد بود!

تهیونگ از تاریکی بیرون اومد و وارد نور شد!

+کوکی بهت نگفتن منتظر گذاشتن من چه عواقبی داره!!منظورت از مرتیک-

همین حرف کافیه بود تا صبر بی اندازه امگا سر بیادو عصبانیت بهش چیره بشه!

به سمتش قدم برداشت و دقیقا جلوی صورتش فریاد کشیدو انگشتشو به سینه مرد کوبید!

-میخوای بدونیی منظورم چیههه؟؟؟؟دقیقاا منظورم تویی تهیونگگگ این همه وقت کدومممم جهنمی بودی..اینجا خودتو حبس کرده بودی که چی؟؟؟؟نکنه خل شدی؟؟؟نمیگی مردم نگران میشن ؟؟؟؟؟مرتیکه اشغال جین هیونگ میدونی چقد کفری شده بود؟؟؟؟اصلا اون به جهنممممم من دلم برات تنگ شده بو-

𝐓𝐋𝐀𝐌𝐃(𝐕𝐊)Место, где живут истории. Откройте их для себя