Part 45

1.4K 237 711
                                    


سلام سلام


کامنت و ووت یادتون نره چون باعث میشه برای نوشتن انگیزه بگیرم و بوکایی رو اپ میکنم که ووت وکامنت بیشتری میگیرن..

از اونجايي خودتون خواستين بوك رو تا دو سه پارت بعد اپ ميكنم..

میگم پارت قبل کسی نگرفت کراش ادوارد همون شارلوت بود؟


زندگی پر از گره هایی کوری بود که باید تنهایی باز بشن.. درسته حتی دختری مثل شارلوت گاهی وقتا زیر فشار زندگی دنبال راه فرار میگشت..تنهایی رو به بودن تو جمعی که بهشون تعلق نداشت ترجیح داد..

دستشو از زیر شنل گرمی که خزهاش گردنشو پوشونده بودن بیرون اورد تا دونه های یخ زده ای که سرگردون تو هوا معلق بودن رو لمس کنه.. زمستون امسال قرار بود سردتر از سال های قبل باشه..

جان ازش خواست تا اومدن کالسکه، داخل منتظر بمونه ولی شارلوت هوای خنک و سرد بیرون رو ترجیح میداد..
تنها چیزی که نیاز داشت یه حموم گرم و بعد هم تخت خواب نرمش بود.. با فکر کردن به اینکه نایل جرات کرده بود اونطوری بهش طعنه بزنه کلافه شد..

(نایل- درسته.. برادرم قلب بزرگی داره.. نمیتونه از کنار مسائل بی اهمیت بی تفاوت رد بشه..)

خودش بهتر از هر کسی میدونست برای هری بی اهمیته و ارزشی نداره.. دلیل اینکه اونشب کمکش کرد رو درک نمیکرد و هیچ دلیلی براش وجود نداشت جز اینکه هری یه جنتلمنه.. نه نمیتونست این باشه.. هری به خون تک تک تاملینسون ها تشنه بود و امکان نداشت کمکشون کنه.. با به یاد اوردن نگاه سرد و بی احساسش اخم کرد..

سکوت...

تاثیر ذهنی و روانی بسیار قوی داشت.. تو سکوتش خلاء غیر قابل نفوذی ایجاد میکرد و این خلاء میتونست هر کسی رو جذب چشمای سبز و نگاه گیراش کنه...

همیشه باعث تحسینش بود و هیچوقت نتونست با هیچ حقه روانشناسی از دیواری که به دورش کشیده بود رد بشه..

با فکر کردن به نایل دوباره اعصابش خورد شد.. چطور جرات میکرد اینطوری و با وقاحت بی ارزش خطابش کنه و تحقیرش کنه.. پسره عقده ای اونم یکی مثل بقیه استایلزا بود.. از کسی که با همچین خونواده ای بزرگ شده انتظار بیشتری نمیرفت..

جان- شارلوت.. ممکنه سرما بخوری.. بهتره برگردیم داخل تا کالسکه رو بیارن..

شارلوت- نه همینجا خوبه..

رشته مویی که رو صورت خواهرش افتاده بود رو با سر انگشتاش گرفت تا پشت گوشش بزاره..

جان- چیزی شده؟

شارلوت- همه چی خوبه.. بهتره دست از نگرانی برای خواهرت برداری.. جانی بوی...

جان- چطور میتونم.. تو تنها کسی هستی که برام مونده...

Here you are  [z.m_l.s]حيث تعيش القصص. اكتشف الآن