part 17

2.1K 353 480
                                    



سلام سلام

برای اینکه فرایند اپ رو سرعت ببخشم نیازمند ووت و کامنتم.. شرط میزارم تا نیاید بپرسید کی اپ میکنی.. اگه ووت به 130 برسه و کامنت 300

لطفا بوک رو تو ریدینگ لیستتون اد کنید

کسی شونشو بسته بود ولی هنوز درد میکرد.. دست دیگش به میله بالای تخت، با حالت ازار دهنده ای بسته بود.. حتی اگر باز بود پسرک جون نداشت بلند شه.. با حالت عصبی دستشو تکون داد و از وضعیتی که توش گیر کرده بود بیتاب شد..

امیدی به پیدا شدنش نبود.. هری باید از کجا فکرشو میکرد لویی تو زیرزمین تاریک و کثیف فاحشه خونه زندانیه.. تنها کسی که میتونست امیدوارد باشه پیداش میکنه هری بود ولی اون مرد کمکش میکرد؟

فلش بک..
روی دفتری که رو میز جلوش بود طوری خم شده بود و متمرکز بود که انگار رو دفتر خوابیده باشه.. ته مداد رو گوشه دهنش گذاشته بود و اصلا حواسش به جفت چشمای سبزی که بهش خیره شدن بودن نبود.. کمی از موهای کنار گوششو دور انگشت اشارش پیچید و با موهای خودش ور میرفت..

هری- درست بشین..
با دیدن هری سریع از رو صندلی بلند شد.. متوجه نشده بود از کی وارد سالن شده..

لویی- ا.. اقا استایلز..

هری خودشو رو صندلی روبروی لویی انداخت و دستکش هاشو دونه دونه از انگشتاش ازاد کرد.. کتش دست یوکین بود و یوکین منتطر کنارش ایستاده بود..

هری- میتونی بری..
از اینکه با هری تنها بشه وحشت داشت..

هری- بشین..

پشت میز نشست و نمیتونست سرشو بالا بیاره.. براش سوال بود هری، به جز دستور دادن کار دیگه ای بلده؟

هری- سرتو بالا بگیر و درست بشین..

سرشو بالا اورد و با بیچارگی هری رو نگاه کرد.. منظورش از درست بشین رو نمیفهمید.. طوری که هری نشسته بود رو تقلید کرد..

حتی طوری که نشسته بود نشون دهنده تکبر و خودبیش بینی بود..
صدای خنده های ادوارد نشون میداد تو حال خودش نیست و نزدیک تر میشد... وقتی وارد سالن شد که یکی از دستاش دور گردن یه دختر و دست دیگش دور گردن جفری بود.. وزنشو رو اونا انداخته بود و به زور راه میرفت..

ادوارد- های مترسک.. حدس بزن چی؟

لویی بعدا فهمید چرا ادوارد هری رو مترسک خطاب میکرد.. مترسک یه ایهام زننده از این بود که هری تو سینش قلب نداره..
دستشو از گردن دونفری که کنارش بودن کشید و به زور تعادلشو حفظ کرد..

هری- راجب فاحشه ها چی بهت گفتم؟

از رو صندلی بلند شد و سمتشون قدم زد..

ادوارد- یادم نیست.. راستشو بگم اصلا مهم نیست چه زری زدی..

هری- ادی.. ادی..

Here you are  [z.m_l.s]حيث تعيش القصص. اكتشف الآن