Part 5

2.9K 395 881
                                    


سلام سلام

ووت و کامنت یادتون نره...

لطفا بوک رو تو ریدینک لیستتون اد کنین..

درحالی که لباسایی که پوشیده بود رو تو تنش مرتب میکرد از اتاق بیرون اومد. نایل با دهنی که از تعجب باز مونده بود، بهش خیره موند و حتی پلک نمیزد..

زین- چیه؟

نایل- تو خیلی خوشگلی.. خیلییییی

راه رفتن با اون همه پارچه براش سخت بود و دامن رو کمی بالا کشید تا زیر پاش نمونه..

زین- خیلی مسخرست.. موهامو چیکار کنم.. این ایده مضخرفه..

کلاه گیسی که تو کیسه بود رو بیرون اورد و رو سر زین گذاشت و اونو مرتب کرد..

نایل- اوووم.. صبر کن..یه چیزی که شبیه روغن بود رو رو لبش مالید و خودشو عقب کشید..

نایل- باورم نمیشه تو خیلی خوب شدی.. خیلی خوب.. هیشکی بهت شک نمیکنه فقط باید.. یکم رو رفتارت کار کنی؟

زین- رفتارم چشه؟

نایل متفکر نگاهش کرد.

نایل- حرف زدنت و راه رفتنت.. کدوم دختری مثل تو راه میره.. و صدات.. البته که هنوز صدات بم نشده و میشه نادیده گرفت..

زین سرشو خاروند و اخم کرد..

نایل- همین حرکتت.. وقتی صورتتو اونطوری جمع میکنی..

زین- حالا هرچی.. قرار نیست شوهر کنم.. من یه خدمتکارم همین...

نایل- پتانسیل شوهر کردن رو داری.. تو عالی شدی..
چشماشو برا نایل ریز کرد و پوکر نگاهش کرد. انگشتای فاکشو با یه لبخند کوچولو طرفش گرفت..

نایل- فاکر کوچولو..

زین رو چلوند و در اخر لپشو بوسید.. زین تو اون لباسا خیلی ملوس و خوشگل میشد..

زین به سختی اون موجود چسب رو از خودش کند و کنار هل داد.. احساس میکرد هرچی تو شکمشه به گلوش فشار میاره هر لحظه ممکنه بالا بیاره و از حال بره.. تو تمام سالهاى عمرش انقد استرس نداشت..

بعد یه سری توصیه های نایل، اونا جلو ورودی عمارت پین ایستاده بودن.. زین کاملا خودشو باخته بود و از اعتماد به نفس بالایی که همیشه داشت هیچ خبری نبود.... نایل دستشو رو کمرش گذاشت و اونو به جلو هل داد.. کنار گوش زین که خشکش زده بود به ارومی زمزمه کرد.

نایل- موفق باشی..

زین- خفه شو..

هنوز برای رفتن مردد بود.. هیچ دلیل فاکی نمیتونست اونو مجبور به اینکار کنه.. مطمعنا بعد پیدا کردن لویی انقد فشارش میداد تا بمیره..

با قدم های شمرده سمت ورودی حرکت کرد.. احساس میکرد خیلی مسخره شده و هرکسی اونو ببینه میفهمه که دختر نیست ولی چاره ای نبود.. تنها راه ورودش به اون خونه و پیدا کردن لویی این بود به عنوان خدمتکار وارد اونجا بشه...

Here you are  [z.m_l.s]Where stories live. Discover now