Part46

1.5K 239 501
                                    


سلام سلام


کامنت و ووت یادتون نره چون باعث میشه برای نوشتن انگیزه بگیرم و بوکایی رو اپ میکنم که ووت وکامنت بیشتری میگیرن..




الکل زیادی که تموم شب تو معدش ریخته بود بلاخره کار خودش رو کرد و حس میکرد قرار زیر سینش یه سوراخ بزرگ ایجادبشه.. دستشو رو محل درد فشار داد و رو تخت نشست.. نمیدونست ساعت چنده ولی حالش اصلا خوب نبود... حس میکرد یه گله اسب از روش رد شدن و کل بدنش خسته و بی انرژی بود..

لویی- اههه.. ایی.. شت... دارم میمیمرم...

همونطور که سر جاش نشسته بود تو خودش جمع شد و مینالید.. علاوه بر اینکه معدش میسوخت و به بدی درد میکرد، کمر و سوراخش تیر میکشید و سوزش بدی داشت.. دست خودش نبود چشماش پر اشک شد..

لویی- سکسکه.. اییی...

هری دستشو دراز کرد و کمر لویی رو گرفت و خودشو رو پاش کشید تا کاملا کمرشو بین بازوهاش بگیره..

هری- چرا بیدار شدی؟ تا روشن شدن هوا خیلی مونده..

نمیدونست چرا هیچوقت به شنیدن صداش عادت نمیکنه و هر بار با اون صدای دورگه و گرفتش حرف میزنه انگار جریان برق از تموم تنش رد میشه.. دستشو تو موهای موجدارش فرو کرد و از اینکه میتونست لمسشون کنه ذوق مرگ شد ولی حلش بدش امونشو برید و اشکشو در اورد..

هری- دارلینگ؟

لویی- اخ... سکسکه...حالم سکسکه..

حس میکرد یکی با مشت زده تو شکمش.. تو خودش مچاله شد..

هری- مشکل چیه؟ بزار ببینمت...

سر لویی رو بلند کرد و با گذاشتن پشت دستش رو پیشونی لویی دمای بدنشو چک کرد...

لویی- کمرم درد میکنه... سکسکه.. دلمم سکسکه.. درد میکنه.. تو باعث شدی همه جام درد بگیره.. هققق...

دستای بزرگشو رو کمر لویی گذاشت و به ارومی ماساژ داد.. به همین قانع نشد و زیر بغل لویی رو گرفت و مجبورش کرد رو تخت دراز بکشه...

هری- باز همه چی افتاد گردن من؟

سرشو با پررویی به نشونه مثبت تکون داد و حقم داشت..هری نباید اسپنکش میکرد بعدم که سفت شد بهونه پیدا کنه و تا وقتی از حال نرفته به فاکش بده.

بی توجه به حالت بغض کرده لویی سمت کمد گوشه اتاق رفت.. از رو شونش لویی رو که کاملا لخت رو تخت دراز کشیده بود و خواب و بیدار بود رو نگاه کرد.. بدن سفید و کوچولوش زیادی جلب توجه میکرد و نمیشد ازش چشم برداشت.. چیزایی که میخواست رو با خودش اورد.. اول از همه مسکن رو به خوردش داد..

هری- اخماتو باز کن..

لویی- خیلی.. سکسکه.. تایسالبیستبل... سکسکه.. سیتبتیل... منو...تبذستاست... سکسکه.. درد میکنه...نتیبنتلاتلابیایلیاذ.. سکسکه..

Here you are  [z.m_l.s]Onde histórias criam vida. Descubra agora