part 10

2.4K 341 543
                                    


سلام سلام


❤️لطفا بوک رو تو ریدینگ لیستتون اد کنید❤️

ووت⭐️⭐️ و کامنت 💌 یادتون نره چون باعث میشه برای نوشتن انگیزه بگیرم👊


پارت بعد
با دیدن هیکل اشنای مردی که مشخص بود مقصدش درخت بزرگ کنار استخر ، لبخند محوی رو لبش نشست.. با شیطنت اشکاری گوشه لبشو گزید و از پنجره بیرون پرید..

زین- الان برمیگردم..

دامنشو جمع کرده بود و دنبال لیام میدوید..

زین- هی..

لیام سمت صدا چرخید و با دیدن دختر لاغر و ریز نقشی که دنبالش میدوید، چین ظریفی بین ابروهاش نشست..

به نفس نفس افتاده بود.. کمی خم شد و دستاشو به زانوهاش تکیه داد..

لیام- اینطور که معلومه پات كاملا خوب شده...

زین دستشو پشت گردنش کشید.. نمیدونست چرا ولی ضربان قلبش اروم نمیشد.. دستشو رو قفسه سینش فشار داد..

زین- اره زود تر از اون که فکرشو بکنی..

دستشو سمت لیام دراز کرد تا باهاش دست بده..

لیام انگشتای ظریفشو گرفت و نگاه کوتاهی بهشون انداخت..

زین-اینطوری نه باید بزنی قدش..

دست لیام رو جدا کرد و محکم کف دستشو بهش کوبید تا صدا بده..
وقتی نگاه متعجب لیام رو دید لبخند از رو لبش محو شد.. تازه یادش افتاد دخترا معمولا از این کارا نمیکنن.. دستشو تو موهاش فرو کرد و وقتی حس کرد کلاه گیس کمی جابجا شد، چشماش به گردترین حالت ممکن رسید.. دستشو با احتیاط بیرون کشید..

زین- موهام یکم حساسن.. طول میکشه مرتبشون کنم.. بهتره بهشون دست نزنم..

صداش خیلی ضعیف بود و بیشتر شبیه زمزمه بود..

لیام- موهای خودته؟

کم مونده بود جیغ بزنه و فرار کنه.. اگه لیام میفهمید كه پسره دیگه هیچوقت نمیتونست تو چشمای مهربون خوشگلش نگاه کنه..

زین- ای... اینو انداخته بودی.. اون روز کنار استخر..

تند تند و دستپاچه جملشو تموم کرد و پلگاشو رو هم فشار داد.. کتابی که دستش بود رو دودستی جلو لیام گرفت و تقریبا داد زد..

لیام- اوه... میدونی چقد دنبالش گشتم.. ممنون که برام نگهش داشتی..

نفسشو با صدا بیرون داد.. باورش سخت بود ولی لیام با دیدن کتاب موضوع بحث یادش رفت.. پلکاشو رو هم فشار داد حالا حتما لیام فکر میکرد کچله.. اصلا چرا براش مهم بود که لیام قرار چه فکری بکنه..

Here you are  [z.m_l.s]Where stories live. Discover now