part 16

2K 353 658
                                    


❤️سلام سلام❤️

برای اینکه فرایند اپ رو سرعت ببخشم نیازمند ووت ⭐️⭐️و کامنتم.. دست از خساست بردارید وگرنه منم شرط میزارم👿..

لطفا بوک رو تو ریدینگ لیستتون اد کنید




لیام با اراجیفش راجب تیمارستان و مریضا داشت کلافش میکرد.. برخلاف صورت بی احساسش واقعا گوش کردن به اون مضخرفات سخت بود.. شرایط بیمارا و تمیمارستان براش پشیزی مهم نبود.. تنها دلیلی که وانمود به گوش کردن میکرد، دیدن قیافه مسمم لیام برای متقاعد کردنش بود...

وقت گذروندن باهاش رو دوست داشت.. قبلا خیلی صمیمی و نزدیک بودن ولی حالا لیام باهاش طوری حرف میزد که انگار هفت پشت غریبه ان.. نگاهش رو لبهای لیام ثابت موند، لبهایی که روزی برای چشیدنشون بیتاب ترین بود..

لیام- اقای استایلز.. کادر درمانی اونجا واقعا افتضاحه.. چرا خودتون نمیاین تا شرایطشون رو ببینین.. اونا به متخصص احتیاج دارن... بهداشت اصلا معنی نداره..

هری- به جشن میری؟

لیام ناامید مرد بی احساس مقابلشو بدون حرف نگاه کرد.. اصلا براش مهم نبود یک ساعت و نیم قبل رو داشته براش از وضع بد تیمارستان و بیمارا حرف میزده..

لیام- اصلا به حرفام گوش کردی؟

طوری که انگار برای خودش حرف میزد زیر لب زمزمه کرد..

هری- جواب سوالم رو نگرفتم..

لیام- بله اقای استایلز.. میخوام برم..

لحن دلخور و عصبیش باعث میشد بخواد بیشتر اذیتش کنه..

ادوارد با دیدن اون دوتا گوشه سالن راهشو سمتشون کج کرد تا لیام رو از زبون نیش دارش بی بهره نزاره..

ادوارد- اوپسی دکتر محبوبمون اینجاست... لیام خیلی پر رفت و امد شدیا.. اگه بلاخره میخوای به هری بدی راهش این نیست، باید بری به اتاقش یا محترمانه دعوتش کنی به هتل.. بهتره جای لوکسی باشه چون برادرم لول بالایی داره..

لیام کاملا بدون حرف شده بود.. نمیدونست چطور باید جواب بی ادبی ادوارد رو بده..

یوکین نتونست جلو خندشو بگیره و پوزخند زد ولی خیلی زود خوشو جمع کرد.. عملا داشتن لیام رو مسخره میکرد..

ادوارد خودش رو یکی از مبلا انداخت تا بیشتر لیام رو از زبون نیش دارش بهره مند کنه..

لیام- بهتره برم..

هری- داشت خوش میگذشت.. و راجب اون تیمارستان اصلا برام مهم نیست..

لیام نامه ای که نوشته بود رو روی میز کنار هری گذاشت..

لیام- لطفا بخونیدش..

ادوارد- نامه عاشقانست؟

لیام با حالت گرفته ای اونجا رو ترک کرد.. بعد رفتن لیام، رو صندلی نشسته بود و ادوارد رو که داشت برای مراسم بالماسکه اماده میشد، تماشا میکرد.. عمرا اگه پاشو تو همچین جشن های مسخره ای میزاشت، تنها دلیل رفتنش، لیام بود.... لیام میخواست بره و هری میخواست سورپرایزش کنه ولی نه از نوع خوبش...

Here you are  [z.m_l.s]Where stories live. Discover now