Part 26

1.9K 308 1.1K
                                    

Iran
سلام سلام

این پارت کوتاهه و میدونم، ولی نمیخواستم فاصله بین اپ طولانی بشه..

ووت 150 و کامنت 500، به شرط برسه اپ میکنم.


لطفا بوک رو تو ریدینک لیستتون اد کنین..


حس میکرد نفس کشیدن براش سخت شده و نمیتونست تکون بخوره.. دونه های عرق رو بدنش برق میزد و موهاش به خاطر تعرق زیاد کاملا خیس و بهم چسبیده بودن...

نایل- اهههه.. دارم خفه میشم..

سعی کرد خودشو تکون بده تا از زیر سنگینی که روش افتاده بود نجات پیدا کنه...

بعد تلاش نیم ساعته و نفس گیر بلاخره خودشو از زیر ادوارد بیرون کشید.. موهاش بهم ریخت و به خاطر فعالیت اخیر خون تو صورتش دویده بود.. نفس نفس میزد و پیراهنش از شونش پایین افتاده بود...

با افتادن نگاهش به پایین تنه لختش شکه شد...

نایل- خدایااا...چرا لختم.. باکسرم کو؟

موها و پیراهنشو مرتب کرد و به هر سختی بود باکسرشو از پایین تخت برداشت و پوشید.. ادوارد بعد صدمه زدن به پاش، اونو تو تنهایی رها کرد و حتی بهش سرنزده، حالا تو خواب لختش کرده بود و معلوم نبود چقد دستمالیش کرده...

نایل- چرا اینکارو باهام میکنی؟

با خودش زمزمه کرد و لحنش دلخور و ارزده بود.. صورت بیگناه و معصوم ادوارد تو خواب باعث میشد همه بدی هایی که در حقش کرده رو فراموش کنه.. دستشو برای نوازش صورت ادوارد جلو برد ولی جرات نداشت و سریع دستشو عقب کشید...

به ادوارد حق میداد، به یاد نداشت اون شب نفرین شده چه اتفاقی افتاد ولی همه چیز از اون شب شروع شد.. یه سال پیش بود که زندگیش دچار نفرینی شد که تا به امروز گریبانش رو ول نمیکرد..

اون شب هم اغوش کس دیگه ای بوده... لبش از بغض لرزید و دوتا دستاشو رو دهنش فشار داد تا صدای هق هقشو خفه کنه..

فلش بک

با سردرد وحشتناکی هوشیار شد.. دستشو بی اختیار رو پیشونیش گذاشت.. دردش قابل تحمل نبود، سرش گیج میرفت و حس میکرد داره از تشنگی تلف میشه..

درد ازاردهنده ای ذره ذره بدنشو فرا گرفته بود و خستگی غیر قابل وصفی رو بدنش سنگینی میکرد.. لیوان ابی که روی پاتختی بود رو برداشت و سر کشید.. نم رو لبهاشو با پشت دست گرفت و وقتی خواست رو تخت جابجا بشه ازدرد بدنش هیس کشید...

با فهمیدن اینکه تو اتاق خودشون نیست، برای لحظه ای خشکش زد.. تازه متوجه شد تختی که روش خوابیده مال خودش نیست..

بدنش درد میکرد و بهتر از هرکی میدونست شب گذشته رو سکس داشته.. بدنش آش و لاشش نشون میداد دیشب رو با یه جونور وحشی گذرونده...

Here you are  [z.m_l.s]Where stories live. Discover now